ب)هویت دینی تعلیق یافته:
در این وضعیت، افراد در مرحله اکتشاف به سر می برند، ولی هنوز به تعهد کافی در مسائل مربوط به هویت دست نیافته اند. افراد دیررس،از نظر پیچیدگی شناختی، سطح بالاتری نسبت به افراد با وضعیت زودرس و سردرگم دارند. آن ها بیش از دیگروضعیت ها، شکاک هستند و می خواهند تجربه های جدیدی را کسب کنند. مدام در حال جستجو و تجزیه و تحلیل عقاید و اندیشه های متفاوتند واز تعهد به طور موقت اجتناب می کنند، در بعد دینی همنوایی فرد با دیگران کاهش پیدا می کند و به جایی می رسد که خود را مورد ارزیابی قرار می دهد واز خود می پرسد که چه کسی است؟ وبه چه چیزی باور دارد؟ این وضعیت ممکن است که برای اطرافیان و خانواده، نگران کننده باشد، ولی برای درونی کردن ایمان و رسیدن به هویت یگانه، لازم است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
ج)هویت دینی زودرس:
در این وضعیت فرد، فرد بدون آن که مرحله اکتشاف را گذرانده باشد، نسبت به بعضی مسائل هویت تعهد دارد. او بیشتر پیرو نظر دیگران است و عقیده ای که از جانب آن ها در زمینه ی شغل، مذهب، سیاست و غیره به او ارائه می شود بدون چون و چرا می پذیرد. چنین شخصی از مسئولیت هایی که با آزادی فردی همراه است وحشت دارد. افراد این گروه، تمایلی به کسب تجربه های جدید ندارند و تعهد های زندگی خود راکمتر مورد سؤال قرار داده اند و آن ها را بدون چون وچرا پذیرفته اند.
د)هویت دینی مغشوش:
در این وضعیت فرد مرحله ی اکتشاف را نگذرانده است و در رفتار و افکار او به میزان کافی تعهد به چشم نمی خورد. تعهد این گروه به دیگران یا نسبت به اصول وباورها ، اندک است؛ به نظر می رسد که صاحب اندیشه نیستد؛ نقش های اجتماعی را پیوسته مورد آزمایش قرار داده، سریع تصمیم می گیرند و به راحتی در سیطره ی هر نقشی در می آیند. این افراد بی هدف و سرگردان به نظر می رسند، و آگاهی های جدید اجتناب می ورزند و سعی می کنند تصمیم گیری های خود را به تأ خیر اندازند. چنین افرادی، در مورد ایدئولوژی (که از نظر اریکسون شامل دین وبینش سیاسی است ) تفکر کمتری دارند و پرداختن به مسائل مرتبط با فلسفه ی زندگی را نوعی اتلاف وقت می دانند(همان ،صص۸۰-۷۹).
اندیشمندان مختلفی از منظر جامعه شناسی مسئله ی هویت را مورد بحث و بررسی قرار داده اند. جامعه شناسان نظم گرا در آثار خود به مفهوم هویت جمعی پرداخته اند.
رویکردهای جامعه شناسانهی هویت و هویت دینی:
دورکیم: دورکیم معتقد است که انسان یک خصلت دوگانه و به عبارت دیگر دو بعد فردی و اجتماعی دارد. بخش اجتماعی از طریق جامعه پذیری توسعه می یابد و در طول زندگی از طریق تعامل با دیگران و مشارکت در فعالیت هایی با سوگیری جمعی تقویت می شود. قسمت فردی خودمحور است وبا امیال خودخواهانه ی فرد مشغول است. قسمت فردی وجود آدمی را می توان هویت فردی و قسمت اجتماعی آن را می توان هویت اجتماعی در نظر گرفت، از نظر دورکیم دین در ابتدا در میان جوامع اولیه، وقتی که افراد به جمع بزرگتری پیوستند به وجود آمده است. در این موقع مردم به درک یک نیرو که به نظر می رسد مافوق آن ها باشد می رسند و تمایز میان امور مقدس و غیر مقدس حاصل می شود. در واقع در جوامع ابتدایی هویت اجتماعی افراد همان هویت مذهبی آنان است که آن ها را تشویق می کند سود جمعی را در رفتارشان در نظر بگیرند. «محتوای نمادها و مناسک مذهبی حتی موجودیت مادی جامعه را تنظیم می کند» (کرایپن،۱۹۸۸،ص۳۲۱).
پارسونز: پارسونز یکی از مهمترین جامعه شناسان نظم گرای معاصر است و از دیدگاه کلان به جامعه می نگرد او به نظام شخصیتی افراد و هویت فردی و اجتماعی افراد و همچنین دین و ارزش های اخلاقی و نقش آن ها در رهبری کنش های فردی و جمعی توجه اساسی دارد. از نظر پارسونز هر فرد در نظام شخصیتی خود که قسمتی از نظام کلی کنش است، هویتی منحصر به فرد و یکتا دارد اما این نظام شخصیتی در ارتباط متقابل با سایر بخش های نظام کنش و عمل می کند. پارسونز هویت اجتماعی را مسلط بر هویت فردی در نظر می گیرد، اما در عین حال می کوشد نشان دهد که هر کنشگر اجتماعی در قالب نظام شخصیتی، هویتی منحصر به فرد دارد (توسلی، ۱۳۶۹). می توان گفت که از نظر پارسونز دین از طریق جامعه پذیری در قالب ارزش های اجتماعی در نظام شخصیتی و هویت اجتماعی وارد شده و در آن نهادینه می شود. در جوامع مدرن هویت فردی غیر دینی است زیرا به دلیل تفکیک های کارکردی، حوزه ی دینی از جنبه های اقتصادی- اجتماعی افراد جدا می شود اما در هویت اجتماعی افراد هنوز هم حضور خواهد داشت، چرا که در نظر او فرهنگ و دین برای برقراری نظم اجتماعی اهمیت بسزایی دارند و می توانند کنش های اجتماعی را رهبری کنند (توسلی، ۱۳۶۹ ).
استرایکر: استرایکر یکی از نظریه پردازانی است که نظریاتی درباره ی هویت ارائه کرده است. از نظر او هر فرد در اجتماع هویتی مخصوص به خود دارد وقتی افراد در زندگی اجتماعی خود نقش های گوناگونی می پذیرند، هویت الصاق شده به آن ها نیز درونی می شود هویت ها قسمت هایی از«خود» هستند، خود در ارتباط با ساختار کلان اجتماعی و ماهیت آن و موقعیت خود در این ساختارها ونقش هایی که در ارتباط با این موقعیت ها بازی میکند، طرح هایی را ایجاد می کند. هویت ها این طرح های ساخته شده به دست خود را درونی میکنند (تورنر،۱۹۹۸). می توان گفت که افراد وقتی در موقعیت های مذهبی قرار بگیرند، هویت مذهبی خواهند داشت. از آنجایی که هویت ها اتصال فرد را با ساختار اجتماعی فراهم می کنند، می توان اهمیت هویت مذهبی را در سلسه مراتب هویتی افراد با توجه به ساختار اجتماعی که در آن زندگی می کنند حدس زد هر چه ساختار اجتماعی به نقش های مذهبی اهمیت بیشتری دهد، تعداد این نقش ها وحمایت اجتماعی که برای آن ها فراهم می شود، بیشتر خواهد بود (تورنر،۱۹۹۸).
ابعاد هویت:
هویت همواره متعدد و متکثر است و دارای یک پایگاه بندی سه گانه است. که عبارتند از؛ هویت فردی،هویت جمعی و هویت ملی. که در ادامه به بررسی طبقات سه گانه می پردازیم.
۱-هویت فردی[۱۷]:
هویت در سطح فردی یکی از مهمترین مباحث جامعه ی بشری محسوب و بر اساس تعلق خانوادگی ارزیابی می شود ودر برخی مقاطع تاریخی بحران هویت به عنوان پدیده ای فراگیر، جوامع را به چالش می طلبد و بنا به علل درونی و بیرونی تبدیل به یک مسئله ی حیاتی می شود. لذا بشر در طول تاریخ هویت داشته و انسان ها و جوامع به دنبال کسب و حفظ هویت ودر عین حال موافق وپیشگام در تغییر و تبدیل هویت، متناسب با شرایط زمان خود گام بر می دارند وبا تکیه با منابع معرفتی خود (دین، ایدئولوژی سیاسی، حافظه ی جمعی، فرهنگ و …) به نوعی در صدد حفظ هویت هستند و برای رسیدن به این هدف، ناچار به طی روند تولید نماد های هویتی و نقد مستمر آن هستند(علیخانی،۱۳۸۳،ص ۳۴۵).
۲-هویت اجتماعی[۱۸] یا جمعی:
که به جایگاه و تعلق فرد به جامعه و گروه مربوط می شود. و انسان ها در هویت جمعی خود نیز تعهداتی از قبیل هویت جنسی، هویت سنی، نژادی، قومی، مذهبی، طبقاتی، ملی و فرا ملی دارند. بنا براین هیچ یک از این هویت ها در تقابل با دیگری نیست، بلکه هر کدام از نظر اهمیت و جایگاه دارای وزن خاص خود هستند، لیکن همه ی آن ها ماهیتویا دارند و همواره در حال تغییرند. پس هویت امر ثابتی نیست، بلکه روندی سیال و نو شونده است که که خانواده، ایل و قبیله به افراد می دهند.یعنی اجتماعی متشکل از مجموعه ای از افراد که در خوی، خلق، خاک، فرهنگ وچیزهای دیگر مشترک هستند. هویت جمعی یا اجتماعی در واقع بر اساس جایگاه مشخص فرد در اجتماع و جامعه تعریف می شود و از آن جا که جامعه متشکل از نهاد ها و گروه های گوناگون صنفی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و فرهنگی است، هویت اجتماعی شخص نیز بر اساس تعلق او به این نهاد ها و جایگاهش در آن ها می تواند چند گانه باشد(علیخانی،۱۳۸۳،ص۳۴۵).
۳-هویت ملی[۱۹]:
هویت ملی، بالاترین سطح هویت است . در واقع یک فرد را به یک جامعه ی ملی یا دولت – ملت مشخص می کند. انسان ها معمولاً دارای هویت های فردی و ملی هستند. در میان نظام های اجتماعی هویت ملی فراگیرترین و در عین حال مشروع ترین سطح هویت اند، لیکن انسان ها هویت های اجتماعی گوناگونی به خود می گیرند. “هویت های اجتماعی زیر مجموعه ودر سطح پایین تر هویت ملی قرار می گیرند و نمی توانند جانشین آن شوند"(احمدی،۱۳۸۴).در هویت ملی بر برابری انسان هایی که عضویت یک دولت ملی را پذیرفته اند تأکید شده است و از لحاظ روانی اعضای یک ملت احساس می کنند که در دستیابی حقوقی از قبیل برابری، در فرصت دستیابی به مقامات سیاسی و اداری جامعه، برابری در فرصت های اساسی مانند تحصیلات، شغل مناسب، امکانات رفاهی، تساوی در حقوق و امتیازات قانونی، برابری در حقوق مربوط به مشارکت سیاسی، موقعیت برابر دارند و نسبت به آن ها ظلم و تبعیض روا نمی شود(علیخانی،۱۳۸۳،ص۳۴۶).
هویت دینی و ابعاد آن:
عوامل زیادی از قبیل؛ آموزش و پرورش، هنر، ادبیات، فرهنگ رایج عامه، ساختار سیاسی معماران و حتی دانشمندان علوم تجربی بر هویت دینی تأثیرگذارند. به همین خاطر این گونه به نظر می رسد که هویت دینی را چنین می توان تعریف کرد؛ بخشی از مذهب که در افراد و جوامع مذهبی دارای درجاتی از ثبات بوده و از نسلی به نسل دیگر تداوم داشته است. این تعریف از هویت دینی، به وضوح جوامع مذهبی را از غیر مذهبی جدا می کند. هویت دینی بر آمده از شخصیت دینی می باشد؛ یعنی جایی که مفاهیم دینی، عقاید و مبانی بر رفتار، گفتار و اعمال فرد، خود را به منصه ی ظهور می رساند. از این رو هویت دینی،ضمیمه کننده نام یابی خاص و پیشینه ی کاملاً روشن، در خصوص چنین افرادی بوده و به طور معمول فرض بر این است که، زمینه ی تبعیت از قوانین و مقررات تصویب شده و صریح را در افراد ایجاد می کند و پیشینه ی تاریخی پر بار، افسانه ها و باورهای کهن، الگو های مشخص، آداب و سنن مذهبی، مقررات و پشتوانه های سنتی، این نوع از هویت می باشد (حبیب زاده مرو دشتی، ۱۳۸۲، ص۹۹).
هویت دینی؛ نوعی از هویت جمعی می باشد، که در برگیرنده باورها، ارزش ها و اعتقادات دینی می باشد. می توان گفت؛ هویت دینی این است که فرد به یک سری از اصول و عقاید دینی در گروه های مذهبی خاص دست یابد به طوری که بخشی از شخصیت او گردد و نسبت به آن ها اعتقاد و شناخت حاصل کند و این خود نیازی از نیازهای فطری آدمی، یعنی؛ گرایش به پرستش است. به این معنا که؛ فرد مستقل از هر گونه یادگیری، در درونش تمایل به عبادت و بندگی خدا را احساس می کند. تجلی چنین احساس و تمایلی، در اعمال و رفتار دینی آشکار می شود. در واقع لفظ دین داری هنگامی صورت می گیرد که مردم یا گروهی از افراد، تمام یا بخشی از تعالیم و دستورات دینی را اعم از عقاید، اخلاقیات و احکام پذیرفته باشند و نسبت به آن نوعی احساس پای بندی مستمرو نسبتاً با ثباتی داشته باشند. هویت در زمینه ها و ابعاد مختلفی از زندگی شکل می گیرد که از جمله ی این ابعاد؛ می توان به بعد شخصی، جنسیتی، دینی، ملی و … اشاره کرد. یکی از مسائل اساسی شکل دهنده ی هویت هر انسانی؛ داشتن تعریفی از خود، از معنای زندگی، هدف زندگی و… است که با نگاهی اجمالی به معارف دینی می بینیم که یکی از کارکرد های اصلی دین در زندگی این است که با دادن جهان بینی الهی، معنا و هدف نهایی زندگی را، برای انسان تبیین می کند و غایت مسیر او را نشان می دهد. حال اگر معنا و غایت زندگی فرد بر اساس جهان بینی دینی شکل گرفت، دیگر ابعاد هویت فرد (هویت شخصی، جنسیتی، ملی و…) به عنوان واسطه های دست یابی به آن هدف و در راستای آن معنا و غایت نهایی، جهت دهی خواهد شد. وقتی فرد، جهان بینی الهی پیدا می کند ومبدأ و مقصود خود را می داند و پی می برد که برای چه آفریده شده است و غایت آفرینش او چیست؛ می تواند در مورد سایرمسائل زندگی بهتر تصمیم بگیرد(عباسی قادی، ۱۳۸۲،ص۹). هویت دینی را نیز در دو سطح می توان مشاهده کرد: اول در سطح فردی و شخصی که تقریباً مترادف با دین داری فردی است اما در سطح دیگر، هویت دینی به عنوان جمعی نیز مطرح است و متضمن آن سطح از دین داری است که با “ما ” جمعی یا همان اجتماع دینی یا امت، مقارنه دارد. در این معنا هویت دینی به معنای تعلق و تعهد به جامعه ی دینی است. البته هر دو سطح از هویت دینی (شخصی و جمعی)، متضمن میزانی ازدینداری است(منصورنژاد، ۱۳۸۵، ص۱۷۵).
ابعاد هویت دینی:
با توجه به اینکه از ویژگی های هویت، چند بعدی بودن آن است هویت دینی نیز مفهومی مرکب است و ابعادی دارد.
الف) بعد دین داری: بررسی پژوهش های تجربی راجع به دین داری نشان می دهد که چند بعدی بودن دین نکته ای است که عموماً توسط پژوهشگران پذیرفته شده است مدل گلاک و استارک که در این حوزه مورد توجه بسیار قرار گرفته است برای دین، پنج بعد در نظر گرفته است: بعد اعتقادی، بعد شعائر و مناسک، بعد تجربی، بعد دانش دینی و بعد پیامدی.
ب) بعد اجتماعی: این بعد با مجموعه ای از نشانه گرها(اجتماعی و نمادین ) سروکاردارد که مرز گروه های دینی را تعریف می کند وبه شخص اجازه می دهد که میان «درون گروه وبرون گروه» تمایز قائل شود. بعد اجتماعی با تعریف رسمی و علمی تعلق، ارتباط دارد مثلاً می توان به غسل تعمید داده شدن یا مؤمنانه عمل کردن به اصول پنج گانه ی اسلام یا داشتن سر پناه مشترک در آیین بودا و به علاوه موافقت پذیرش تکالیفی که برای به رسمیت شناختن اعضاء جهت احراز صلاحیت دراین یا آن جنبش دینی مورد نظر است، اشاره کرد. در واقع بعد اجتماعی، احساس تعلق خاطر مشترک و احساس تعهد افراد به “مای” مسلمان را نشان می دهد.
ج) بعد تاریخی: بعد تاریخی را می توان آگاهی و دانش نسبت به پیشینه ی تاریخی و احساس تعلق خاطر و دلبستگی بدان دانست. این تعریف دربرگیرنده ی دو بعد است:
۱) دانش تاریخی، به معنای آگاهی از مهمترین حوادث و شخصیت های تاریخی است.
۲) تعلق خاطر تاریخی، به معنای وجود احساسات و عواطف مثبت ومنفی نسبت به حوادث، وقایع و شخصیت های تاریخی است که نتیجه ی آن، بر خورد غرورآمیز وافتخار آمیزبا آن یا موفق دانستن فعالیت ها و اقدامات شخصیت های مؤثر و مثبت در تاریخ کشور، یا ناراحتی و سرافکندگی و تحقیر شدن است.
د) بعد فرهنگی: این بعد حاوی مجموعه ای از عناصر شناختی، نمادین و عملی است که میراث سنتی خاص را تشکیل می دهد: آموزه ها، کتاب ها، علم وتفاسیر عملی، رفتارها و آیین ها و رموزآیینی، تاریخ، اندیشه ها و شیوه های اندیشه ورزی که در ریشه در فعالیت های اجتماعات دارند، عادات غذا خوردن، لباس پوشیدن، امور جنسی، بهداشت و نظایر آن که با نظام اعتقادات فرد مرتبط اند، هنرو آفریده های زیبا شناختی که به طورعلمی توسعه یا فته است وبا این اعتقادات ارتباط دارد و نظایر آن شامل بعد فرهنگی هویت می شود در واقع بعد فرهنگی، نگرش مثبت به میراث فرهنگی –مذهبی و اهتمام به حفظ و نگهداری آ ن را نشان می دهد( منصور نژاد، ۱۳۸۵،صص۱۷۷-۱۷۶).
هویت دینی از منظر آیات وروایات:
طرح هر مسئله در باره انسان بستگی تام به تصویری دارد که در مکتب های مختلف نسبت به انسان و هویت او ارائه می شود و بررسی این تصویر، نگاه هر مکتب به انسان و سعادت او را نمایان می سازد از این رو باید گفت که دربینش قرآنی حقیقت انسان را روح جاودانه او تشکیل می دهد. و انسان هویتی ازاو (انا لله) و به سوی او ( و انا الیه راجعون) دارد و زندگی واقعی او درسرای آخرتی است که به تلاش مخلصانه و همراه با ایمان خود دراین دنیا بنا می نهد. قرآن مجید بارها نسبت به غفلت از خود حقیقی، عدم هویت یابی وسرسپردگی انسان به غیر خدا هشدار داده است و انسان از پیروی از هوای نفس و شیطان و تقلید کورکورانه از نیاکان و بزرگان منع شده است(بیات،۱۳۷۸،ص۸۵).
قرآن مجید در این زمینه می فرماید: « ولا تکونوا کا لذین نسو الله فانساهم انفسهم[۲۰]» (و مانند آنان نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا هم آنان را نسبت به خودشان دچار فراموشی کرد). همچنین در آیه دوازهم و بیستم از سوره انعام می فرماید: «الذین خسرواانفسهم فهم لا یؤمنون».( آنان که دچار خود زیانی شده اند، پس آنان ایمان نمی آورند). با توجه به آیات فوق استنباط می شود که همه ی انسان ها دارای یک خود حقیقی (الهی) هستند، که غفلت و فراموشی از آن، سبب از خود بیگانگی و بی هویتی شخصیتی می شود. در این باره باید گفت؛ هویت همان هستی انسان است و وجود حقیقی او را تشکیل می دهد، به عبارت دیگر، می توانیم از کلمه هویت، مفهوم شخصیت را به ذهن متبادر سازیم؛ شخصیتی که دارای ابعاد گوناگونی است و اعمال ورفتاری که از چنین فردی صادر می شود، ناشی از نوعی هویت در درون او است. اگر بخواهیم مفهوم هویت را با توجه به اندیشه های دینی، به گو نه ای دقیق تر و مشخص تر صورت بندی کنیم، باید به این نکته توجه کنیم که «من» انسانی بر دو قسم است: الف) “من” حقیقی و متعالی:که عبارت است از خودیت انسان، یعنی همان که خودش باشد با امکانات، ابزارها، و استعداد های نهفته در وجود ش، همانی که از عالم قدس آمده و وجودش با رقه ی ملکوت را با خور به همراه دارد و تجلی گاه حضرت قدسیت است.
ب) «من» کاذب یا «من» ثانوی و جمعی: من کاذب و جمعی؛ این است که از آن جوهره های الهی و قدسی فاصله بگیرد و خود را در ساختاری حیوانی مشاهده کند و باید بدون اراده، در اختیار دیگران، وجودش را به دلخواه خود سازند، که البته در این جا هم ساختن و هم پرداختن تجلی می کند، اما آن« من» حقیقی و متعالی را نشان نمی دهد، بلکه در واقع وجود الهی وقدسی او، چنان در غبارها و کدورت ها فرو رفته که ازاو جزحیوانیتی مدرن، مکانیکی، صنعتی و ماشینی باقی نمانده است و به عبارت دیگر، به ظاهر انسان ولی درباطن، موجود دیگرو به عبارت ملای رومی، در زمین دیگران خانه کرده است(درزمین دیگران خانه مکن کار خود کن کاربیگانه مکن. مولوی، مثنوی، جلد پنجم). (بهزاد مقدم، ۱۳۸۲،ص۸۷).
اینجاست که خداوند درقرآن کریم می فرماید: «لاتتبعو السبل فتفرق بکم عن سبیله[۲۱]» به دنبال راه های دیگر به جز راه توحید که راه مستقیم است نروید که شما را از راه خدا جدا و پراکنده می سازد). و نیز می فرماید:« فاقم وجهک لدین حنیفا فطره الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله، ذالک الدین القیم ولکن اکثر الناس لا یعلمون[۲۲]»روی خود را خالصانه متوجه آیین (حقیقی خدا، اسلام) کن، این سرشتی است که خداوند، مردمان را بر آن سرشته است. نباید سرشت خدا را تغییر داد ( وآن را از خدا گرایی، به کفر گرایی، و از دین داری به بی دینی، واز راست روی به کجروی کشاند) این است دین محکم و استوار، ولیکن اکثر مردم نمی دانند. از آیات فوق می توان نتایج زیر را به دست آورد:
ج) هر مخلوقی که درمسیر خودش حرکت می کند، حرکت خودش را از روی آگاهی انجام می دهد یعنی یک قدرتی است که او را در مسیرخودش هدایت می کند. این مسیربه سوی یک تکاملی است؛ به سوی هدف و مقصدی (مطهری، ۱۳۸۸،ص۴۵). یعنی مسیر تکامل وهویت یابی حقیقی انسان، به سوی هدف و مقصدی والا سیرمی کند، که چنان چه این مسیر در روند عادی خودش طی نشود و به انحراف کشیده شود حاصلی جز بی هویتی، پراکندگی و دوری از من واقعی (دینی) برای انسان را به دنبال ندارد. واین حرکت تکاملی برای کسب هویت واقعی و متعالی، جز از روی یک آگاهی منطقی، همراه با شناخت از روح فطرت خدا جو حاصل نمی شود (مطهری،۱۳۸۸،ص۴۵).
چ) « جامعه انسانی، هرگز بدون حاکمیت قوانین اجتماعی، نمی تواند قوام بگیرد و به سوی صلاح رود و سعادت مردمان را تضمین کند. سنت ها و قوانین اجتماعی قضا یای کلی و عملی هستند، که احترام و اعتبار آن ها به خاطر مصلحت هایی است که برای اجتماع در پی دارد. زیرا با نبودن این سنت ها و قوانین که مورد احترام همه ویا اکثریت باشد، جمع مردم متفرق و جامعه شان منحل می شود»(طباطبایی،۱۳۶۶،صص۳۰۳-۳۰۲). و قوانین و سنت های الهی رمز موفقیت در کسب هویت حقیقی انسان ها به شمار می آیند، وعدم توجه به ای سنت ها و پیروی از قضایای صرف بشری، هر چند در ظاهر ممکن است که موفقیت هایی نسبی برای جوامع بشری به ارمغان آورد، ولی به آن دلیل که از جامعیت مصلحت اندیشانه قوانین الهی بی بهره بودند، نمی توانند بشری را در سیر تکاملی هدفمند و همه جانبه به سوی هویتی موفق وکامل هدایت نماید (طباطبایی،۱۳۶۶،صص۳۰۳-۳۰۲).
ح) دین آسمانی اساساً امری فطری است، یعنی فطرت انسان اقتضا می کند که به سمت دین گرایش یابد، فطری بودن دین؛ به معنای مطابق بودن محتوای آن با نظام خلقت است. لذا پرو یکردن از چنین دینی که با فطرت انسان ها سنخیت و مطابقت دارد، به معنای پرورش و شکل دادن به آن هویتی دینی است که؛ هدف غایی و نهایی خالق و جوامع بشری در آن مستتر است (بهزاد مقدم، ۱۳۸۲،ص۹۷).
لذا تبعیت از فطرت خداوندی، به منزله ی پیدا کردن مسیررشد و تکامل در مراتب انسانیت و آگاهی به خود حقبقی و متعالی، ضامن هویتی یکپارچه و مستقل و پویا برای آدمیت است. در آیه ۳۱ از سوره حج که به آیه «حنفاء» معروف است، دلالت به وجود فطرت توحیدی در انسان داشته و مسئله ی هویت واقعی انسان را یاد آور می شود. خداوند می فرماید «حنفاء لله غیر مشرکین به و من یشرک بالله فکانما خر من السماء فتخطفه الطیر او تهوی به الریح فی مکان سحیق»( مراسم حج را در حالی انجام دهید که همگی حنیف برای خدا هستید و به او شرک نمی ورزید. و هرکس برای خدا شریکی قرار دهد گویی از آسمان سقوط کرده است و پرندگان در هوا او را بربایند، یا تند بادی او را به مکانی دور پرت کند). دراین آیه، علاوه بر تأ کید بر فطری بودن حس خداجویی در انسان، شرک و مشرک شدن را عامل سقوط انسان از حرکت تکاملی به سوی حقیقت مطلق دانسته، همچنان که این شرک، در تضاد با روح خدا جوی انسانی بوده و وی را از هویت متعالی (من قدسی) دور کرده و گرفتار(من کاذب) یا هویتی مخالف با روان و سرشت انسان قرار می دهد( بیات، ۱۳۷۸،ص۸۶).
به دنبال ذکر آیات دین، روایاتی از بزرگان دین، که نمو نه ها و الگو های روشنی از راهیافتگان به هویت حقیقی هستند ذکر می شود. در روایتی از حضرت رسول(ص)، آمده است که: ” کل مولود علی الفطره فابو یهودانه او یمبجسانه“ (هر مولودی که متولد می شود، بر فطرت اسلامی به دنیا می آید، پدران و مادران هستند که این ها را تغییر می دهند، اگر یهودی هستند یهودیش می کنند، نصرانی هستند، نصرانیش می کنند، مجوسی هستند، مجوسی اش می کنند، هر که هر گروهی است آن گروهی اش می کند(مطهری،۱۳۸۰،ص۲۴۸). در این حدیث، علاوه بر اشاره به فطری بودن انسان، عامل تربیت و اجتماعی شدن از طریق گرو های اجتماعی به خصوص “خانواده” را عامل انحراف از مسیر صحیح پرورش انسان و کسب هویت حقیقی و متعالی، برمی شمارد و گرو های اجتماعی که فرد در آن عضویت دارد را در شکل دهی و صورت بندی ساختار شخصیت و هویت دینی مؤثر می داند. در واقع این روایت به نوعی بیان کننده ی این حقیقت است که، ساخت هویت، به خصوص هویت دینی افراد در اجتماع ودر تعاملات گروهی شکل می گیرد، و از منظر دیگر می تواند با دید گاه اندیشمندان معتقد به هویت های مدرن همخوانی داشته باشد. در روایتی دیگر امام علی (ع) می فرماید:”من عرف نفسه فقد عرف ربّه“(هرکس خود را شناخت، به حقیقت خداوند را شناخت) در این روایت، شناخت و آگاهی از خود و هویت متعالی خود، به معنای شناخت و آگاهی از دیگران (خداوند متعال) قلمداد می گردد. این روایت می تواند نمونه روشنی از هویت یابی و طلب من حقیقی و متعالی در وجود انسان باشد(مطهری،۱۳۸۰،ص۲۴۹).
آثار و فواید ایمان مذهبی:
از نظر روانشناسان مسلم و قطعی است که اکثر بیماریها ی روانی ناشی از ناراحتی های روحی و تلخی های زندگی، در میان افراد غیر مذهبی دیده می شود. افراد مذهبی به هرنسبت که ایمان قوی و محکم داشته باشند، ازاین بیماری ها مصون ترند. استاد مطهری (۱۳۵۸) معتقداست؛ ایمان مذهبی آثار نیک فراوان دارد، چه از نظر تولید بهجت و انبساط روحی، چه از نظر نیکو ساختن روابط اجتماعی وچه ازنظرکاهش و رفع ناراحتی های ضروری، که لازمه ساختمان این جهان است. در این زمینه می توان به موارد زیر اشاره کرد:
الف)خوش بینی به جهان خلقت و هستی
ب) روشندلی
ج)امیدواری به نتیجه ی خوب از تلاش
چ)آرامش خاطر
ح)برخورداری بیشتر از لذت های معنوی
خ) بهبود روابط اجتماعی، رعایت عدالت و اخلاق در روابط با دیگران در پرتو ایمان و تقوا.