همان طور که درفصل قبل اشاره شد از زال و رستم در اوستا یادی نشده است و این دو شخصیت حماسی و ملی ما در متون پهلوی پیرو اوستا نیز حضور بسیار کمرنگی دارند. دراوستا به جای سخن ازخاندان زال یا رستم صحبت از خاندان بزرگی به نام سامَ است که ثریتَ، گرشاسب و اوروخشیه از افراد این خاندان هستند و نسبت آن ها با یکدیگر به این صورت است که گرشاسب و اوروخش برادر یکدیگر و ثریت پدر آن ها و از آحاد این خاندان است.
نام این خاندان در چند جای اوستا از جمله یسنای نهم (فقره ۱۰) و فروردین یشت (فقره ۶۲) ذکر شده است. نام اورواخش برادر گرشاسب در داستانهای ملی ایران فراموش شده است، اما از ثریت وگرشاسب چندین بار یاد شده است و مخصوصا از گرشاسب در داستانهای ملی و روایات پهلوانی ما به تفصیل سخن رفته است؛ بطوری که اسدی طوسی و خواجوی کرمانی منظومههای گرشاسبنامه و سامنامه را با بهره گرفتن از روایات حماسی ممکن و نیز با بهرهگیری از قوۀ خیال و پندارخود در وصف پهلوانیهای او سرودهاندو فردوسی نیز از او بهعنوان جد اعلای رستم هرچند کوتاه درشاهنامه یادکرده است.
از این قراین چنین برمیآید مهمترین فرد خاندان سام چه به لحاظ حضورش در متون اوستایی و پهلوی وچه از لحاظ ورود شخصیتش به داستانهای ملی و پهلوانی گرشاسب است که دراین فصل به بررسی شخصیت و کارکردهای پهلوانی او در متون کهن قبل از شاهنامه خواهیم پردخت.
.
۳-۲- چهرۀ گرشاسب در متون کهن:
گرشاسب سام نریمان یک شخصیت اساطیری هند و ایرانی است که نامش هم در نامۀ اوستا و هم در منظومههای حماسی هند باستان آمده است.
«این پهلوان بزرگ که از زبان خود او در گرشاسب نامه نقل شده” مرا ایزد از بهر جنگ آفرید"،تجسمی است از آرمان پهلوانی دوران هندوایرانی، نمودگاری است از مردی و مردانگی و سترگی، بالابلند چند کوه بیستون، بازو به ستبری شانه هیون، نیرو فزونتر از زور صد پیل و دریای نیل، ریش انبوه و گیسو افشان، یلی که در یک نشست پانزده اسب را میکشد و میخورد. می از جام ده منی مینوشد و به هرگامی فاصله هزارگام را می جهد. درازای نیزه اش سی رش است و سنگینی گرزش هزارمن.
یلی بد که جستی ز تیغش گـریغ به دریــــا درون موج و بربار میغ
زدی دست پیل دوان را دو پــای گرفتی فرو داشتی هم به جـــای
بدش سی رشی نیزه زآهن به رزم می از ده منی جام خوردی به بزم
درسامنامه وصفش از زبان پرینوش خطاب به پریدخت دختر فغفور چین اینگونه بازگو شده است:
چه گویم جوانی چو سرو سهی فـــــروزان مهی ز آسمان مهی
سواری چو آتش براسبی چو باد که چون او به مردی ز مادر نزاد
کیامـــرث چــهری سیامک وشی ســــری سرفرازی شهی سرکشی
همه فــــر و فرهنگ و فرزانگی نمــــودار مردی و مــــردانگی»[۶۶]
گرشاسب یکی از پرآوازهترین شخصیتهای اساطیری قوم ایرانی پیش از رستم دستان بزرگترین پهلوان ایران بوده است که شرح کارکردهایش علاوه براوستا و متون پهلوی بهصورت بسیارمختصر درشاهنامه و کتب تاریخیای چون تاریخ طبری و مروجالذهب و به ویژه تاریخ سیستان و بهطور مفصل ولی آمیخته با افسانه های عامیانه مأخود از کتبی مانند سنباد بحری و احتمالا از برخی موارد، اسکندرنامههای مجعول درگرشاسب نامهاسدی طوسیآمده است. در سیر تحول و تطور تاریخی حماسۀ ملی ایران بیشترین اعمال گرشاسب را به سام نریمان که نبیره گرشاسب معرفی شده است، نسبت دادهاند و گزارش این کارکردها گاه بهصورت بسیار مختصر در شاهنامه و گاه با تفصیل بسیار درسام نامه خواجوی کرمانی نقل شده است.[۶۷]
نکته ای که در مورد شخصیت گرشاسب درخور توجه است، موضوع تثلیث حماسی گرشاسب و نریمان و سام است که در منابع متأخر اغلب از آنان به صورت سه شخصیت جدا و مستقل یاد شده است ولی درحقیقت هرسه از اصل اساطیری واحدی به وجود آمده اند بدین معنی که پهلوانی یگانه که در اوستا نام او گرشاسب و لقب دایمی او naire- manah (نرمنش، دلیر) و نام خاندانش سامَ- sama- ذکر شده است در جریان تکوین و تطور تدریجی سنت های حماسی ایران، کسر و پراکندگی هویت یافته و به صورت سه پهلوان جداگانه و مستقل -گرشاسب، نریمان و سام- که خویشاوند یکدیگرند( گرشاسب پدر نریمان و نریمان پدر سام) در آمده اند.[۶۸]
این نکته را برخی از مورخان ایرانی متوجه بوده اند چنانکه ابوریحان بیرونی درآثار الباقیه روایت صحیحی در این باب که گرشاسب و سام دو اسم از یک تن هستند را حفظ کرده است و آنجا که از سلسلۀ دوم ملوک فرس سخن می گوید بعد از زاب ابن تهماسب از گرشاسب یاد میکند و تصریح می کند و هوسام بن نریمان.[۶۹]
افسانه های مربوط به این شخصیت پیش زرتشتی وارد روایات دینی شده است و رنگ زرتشتی به خود گرفته و گونه های متفاوت این روایات تناقضهایی را در شرح احوال گرشاسب پدید آورده است.این روایات مختلف سبب شده که زمان و شخصیت گرشاسب درتاریخ اساطیری به آسانی قابل تشخیص نباشد.
۳-۲-۱-نام و صفات گرشاسب در اوستا:
نام گرشاسب در اوستا keresaspa و در سانسکریت krsasva ذکر شده و از دو جزء تشکیل شده است: جزء اول اسم krsa/ kerdea «نزار و لاغر» معنی دارد و جزء دوم asva/ aspa است که به معنی «اسب» است و در کل نام گرشاسب به معنی « دارندۀ اسب لاغر» است.
گرشاسب در اوستا دارای سه صفت برجسته و مشخص است:
درهوم یشت بند۱۰ به صفات گَئِسو(دارای موی مجعد بودن) و گَزَوَرَ(مسلح به گرز) گرشاسب و دربند۳۸ زامیاد یشت به نریمانی(دارندۀ نیروی مردانگی) او اشاره شده است. از صفت نخستین یعنی گیسودار در حماسههای ملی اثری نیست اما از دو صفت دیگر صفت گرزور درشاهنامه چندبار به تعریض برای گرشاسب و جانشین حماسی او سام ذکر شده و سلاح معمول گرشاسب و سام در شاهنامه و گرشاسب نامه گرز است. گرشاسب شیرویه پهلوان بزرگ لشگر سلم وتو را با گرز گاو روی ازپای درمیآورد و سام اغلب در شاهنامه صاحب گرز یکزخم و «گرز صدمن» است و خود موصوف به صفت یکزخم است. صفت دیگر گرشاسب یعنی نئیرمینو درادبیات فارسی به نریمان تبدیل شده است و پسرگرشاسب گردیده است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۳-۲-۲ خاندان گرشاسب در اوستا:
گرشاسب برادری به نام اورواخش دارد که از او دو بار، یکبار در یسنای نهم و دیگر در رام یشت[۷۰] یاد شده است.از اشارت اوستا راجع به او همین حاصل میشود که وی فردی دادور و قانونگذار بوده است و توسط یکی از دیویسنان کشته شده است و گرشاسب انتقام خون او را می گیرد.
از ثریت[۷۱] پدر گرشاسب نیز اطلاعات اندکی از اوستا حاصل میشود.او تواناترین فرد خاندان سامَ و یکی از پاکان و بزرگان اوستا محسوب میشود که طبق روایت هوم یشت سومین کسی است که عصاره گیاه مقدس هوم[۷۲] را مهیا می کند و به پاداش این کار دو پسر به وی عطا می شود. یکی به نام گرشاسب و دیگری به نام اورواخشیه که اولی مرد جنگ و دلاوری در میدان رزم است و دومی مرد قانون و آیین و داد.
گرشاسب در اینجا از نظر زمانی پس از جمشید و فریدون و پیش از زرتشت قرار دارد.[۷۳] در فرگرد بیستم وندیداد از ثریت بهعنوان نخستین پزشک سخن رفته است. طبق اشارات این فرگرد ثریت نخستین کسی است که ناخوشی و مرگ و زخم نیزه پران و تب سوزان را از تن مردمان دور میسازد و به جست و جوی داروها و شیوه های درمان بیماریها برمیآید.
امشاسپند «شهریور» برای مقابله با بیماری و مرگ و درد و تب و پوسیدگی و گندیدگی که اهریمن برایگزند رسانی به مردمان درجهان پراکنده بود_داروهای بسیاری را به گرشاسب بخشید و شیوه درمان بیماریها را به او آموخت.اهورامزدا نیزه هزار گیاه دارویی را که بر گرادگرد درخت جاودانگی گَوکِرِنَ یاهوم سفید روییده بود، از بهشت میآورد و دراختیار ثریتَ قرارمی دهد.
ازاین مطالب چنین استنباط میشود که ثریت نخستین کسی است که علم پزشکی را بنیاد نهادو داروی بیماریها و شیوه درمان آنها را پیدا کرد.در بالا اشاره شد که ثریت یکی از افرادی بود که گیاه مقدس هوم را فراهم کرد و از آن نوشابه برگرفت چنانکه میدانیم هوم خاصیت دارویی و شفابخش داشته است.بنابراین گویا یکی ازمهمترین ویژگیهای این خاندان پزشک بودن آنهاست بهطوریکه در روایات حماسی این قدرت در اختیار همین خاندان است.در شاهنامه زال با کمک سیمرغ کارهای پزشکی انجام میدهد برای مثال هنگام زاده شدن رستم به راهنمایی سیمرغ:
بیامد یکی موبدی چرب دست مرآن ماه رخ را به می کرد مست
بکافــــید بی رنج پـهلوی ماه بــتابید مـــر بچه را ســــر ز راه
چنان بی گزندش بـرون آورید که کس درجهان این شگفتی ندید[۷۴]
در گرشاسب نامه همین ماجرا هنگام تولد سام نریمان رخ میدهد و این بار گرشاسب با کمک پزشکی هندی چارهگری میکند.
پـــزشکی بــد از فیلسوفان هند که گرشاسب آورده بودش ز سند
بیاراست هر داروی از بیش و کم بــدو داد با تخــم کتــان به هم
همانگه شد آسان برآن ماه رنج پــدید آمــدش در گویـــا زگنج
جدا گشت تیغ شهــــی از نیام برون شد نور از مـــیغ تاریک فام[۷۵]
در اینجا نیز ارتباط این خاندان با پزشکی به نحو دیگری مشهود است. از آنجا که پزشکی و جادویی ازقدیم با هم آمیخته بود، این خاندان به جادوگری و دستان سازی مشهور بودهاند.
۳-۲-۳- اعمال مذهبی گرشاسب در اوستا:
معمولا ًدر اوستا بزرگان برای رسیدن به هدفی که دارند به نیایش ایزد یا ایزدانی میپردازند و با قربانی کردن برای آنان به نوعی از آنان درخواست کمک و یاری می کنند. این افراد بزرگ هم می توانند افراد نیک و اهورایی باشند و هم افرادی پلید که به قصد دشمنی با ایران یا دین بهی به درگاه ایزدان نیایش میکنند، اما مسلم است که این نیایش و درخواست یاری اجابت نمی شود همچون ضحاک که از ایزد وای طلب کمک کرد اما درخواستش اجابت نشد.
گرشاسب پهلوان نیز برای اینکه بتواند بر موجودات اهریمنی و پلیدیها چیرگی یابد،گاهی از ایزدان طلب کمک می کند و به نیایش آنان می پردازد:
الف) براساس مندرجات آبان یشت(بندهای ۳۷ و۳۸) گرشاسب به ستایش اردویسور آناهیتا ایزد بانوی نگاهبان آبها می پردازد و با قربانی کردن صداسب، هزارگاو و ده هزار گوسفند در کنار دریای «پیشینگه» از او درخواست میکند تا چنان توانی به او ببخشد که بتواند گَندَروَی زرین پاشنه،یکی از مهیبترین دشمنان اهریمنی اش را که در کنار دریای «فراخکرت» زندگی میکرد، از پای درآورد.
ب)همچنین در رام یشت(بند۲۸) آمده که گرشاسب ایزد وای را ستایش کرد و از او برای کشتن هیتاسب زرّین تاج که قاتل برادرش بود، طلب یاری کرد.
گرشاسب از آنجا که در شمار پاکان و نیکان اوستاست،درهر دو مرتبه درخواستش ازسوی ایزدان اجابت میشود.
گرشاسب جهان پهلوان بی بدیل اوستاست.او علاوه بر اینکه از حمایت ایزدان برخوردار است، داری شایستگی ها و ویژگیهای دیگری نیز هست که مهمترین آنها فرهمند بودن اوست.در زامیاد یشت بند ۳۸ دراین مورد آمده است که:
«سومین بار فر بگسست، آن فرجمشید، فر جم پسر ویوَنگهان به کالبد مرغ وارغن به بیرون شتافت. این فر را گرشاسب نریمان برگرفت که _به جز زرتشت_ در دلیری و مردانگی زورمندترین مردمان بود.»
فره یا «خورنه» xaranah که درپهلوی به صورت xaranah و درفارسی میانه مانوی farrah است.واژه ای است که از مانوی به فارسی رسیده و به معنای سعادت، شکوه و درخشش است.فره یا فروغ ایزدی بردل هرکس بتابد به نوعی بردیگران برتری میی ابد.[۷۶]
فره سه گونه است: فره شاهی،فره ایزدی- موبدی و فره پهلوانی.جمشید و زرتشت از جمله بزرگانی بودند که هر سه فره را دارا بودند، اما جمشید به سبب غرور و نخوتی که درونش ایجادشد و دهانش به دروغ آلوده گشت، فرهاش را به طور کامل از دست داد.در اولین جداشدن فره از او، فره موبدی- ایزدی به مهر رسید.در دومین بار فره شاهی به فریدون و درنهایت فره پهلوانی او به گرشاسب پیوست.این تقسیم سه گانه می تواند به نوعی بازگوی تقسیم جوامع ابتدایی به سه طبقه باشد: روحانیون، اشراف و جنگاوران.
۳-۲-۴- اعمال پهلوانی گرشاسب در اوستا:
اجزایاز هم گسیخته افسانهی گرشاسب، به طور خلاصه در بخش های متعدد اوستای موجود بازگو شده است.ولیکن مهم ترین کردارهای پهلوانی این قهرمان ضمن سرود کوتاهی که بخشی است از زامیاد یشت(بندهای ۴۰-۴۴) یکا یک به دنبال هم برشمرد شده است. در مقدمه سرود آفرین گرشاسب در زامیاد یشت آمده است که سوم بار فر به شکل مرغی از جمشید گسست و به گرشاسب نریمان پیوست. سپس شرح اعمال او آمده است که خلاصه آن به شرح زیر است:
گرشاسب نریمان آنکه اژدهای شاخدار را بکشت