-
-
- ((گروهی که مهمترین آنها ابوالقاسم قشیری ( ۴۶۵-۳۷۶ هـ.ق ) مؤلف رساله قشیریه است معتقدند که صوفی اشتقاق عربی ندارد اما اشتقاق غیرعربی هم برای آن ذکر نکردهاند .
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
-
- گروهی دیگر به سرکردگی ابوریحان بیرونی ( قرن پنجم ) نیز معتقدند اشتقاق عربی ندارد بلکه اصلاً یونانی است و آن را از کلمهی (( سوفیا به معنی حکمت و دانش )) دانستهاند و سوفیه یا صوفیه را به معنی گروهی دانستهاند که در عقیده، نزدیک به دانشمندان یونانی بودند .
- جمعی صوفی را مشتق از صُفّه دانستهاند به سبب شباهت احوال صوفیه با اهل صفه که فقرا و زهاد صدر اسلام بودند همچون ابوذر، سلمان و عمار که محل زندگی و عبادتشان صفهی مسجد پیامبر بود در مدینه، که البته قاعدتاً باید منسوب به صفه ، صفّی شود اما بعضی معتقدند که یکی از دو حرف ((ف )) برای تخفیف به مصوت بلند ((او)) تبدیل شده است و صوفی تلفظ شده است .
- عقیدهی گروهی آن است که صوفی از کلمهی صوفه مشتق است که خود چهار وجهپیدا میکند :
الف – منسوب به صوفه و بنی صوفه باشد که نام قبیلهای بوده است که در قدیم خادمان کعبه و رهبران حاجیان و خود اهل عبادت و خدمت بودهاند .
ب – کلمه صوفی از صوفه یا صوف باشد در اصطلاح صوفه الرقبه و صوف القفا که به معنی موهای آویخته در گودال پس گردن است .
پ- از صوفه به معنی پرز و پاره پشمی که دور می ریزند مشتق باشد و صوفیه این واژه را از باب تواضع و تذلل برای خود برگزیده باشند .
ت– از صوفه ماخوذ باشد گروهی ک از یک قبیله و یک نژاد نباشند و نسبشان به یک نفر نرسد به این مناسبت که صوفیان ازگروه ها وطوایف مختلف گردهم آمده و به هم پیوسته اند .
- آن که صوفی مشتق از صوفان باشد که شکل دیگری از صوفه و بنی صوفه است که البته این مورد نیز دارای اشکال است چرا که صوفان در نسبت باید صوفانی شود نه صوفی که البته شاید کثرت استعمال را بتوان توجیهی برای تخفیف آن دانست .
- آن که از مادهی صفا و صفوت مشتق شده باشد که به آن نیز ایراداتی وارد شده است . درهرحال اشتقاق صُوفی از صفا پنج وجه مشهور دارد :
الف – آن که به صفوه به معنی برگزیده و صافی از هرچیز منسوب باشد به مناسبت آن که صوفی برگزیدهی افراد بشر است .
ب- آن که به صَفوَ منسوب باشد که مترادف صفوه است به معنی برگزیده و نخبهی هرچیز و نیز به معنی اخلاص در مودت که البته در آن نیز بحث لغوی و ایراد و اشکال است .
پ- منسوب به صفی به معنی برگزیده و اهل صفا و دوست صافی دل که البته باید صفوی شود و تبدیل آن به صوفی خالی از اشکال و بحث لغوی نیست .
ت –منسوب به صفا جمع صفاه به معنی سنگ سخت که گیاه از آن نمیروید و به سبب تصلب صوفی درایمان یا به واسطهی فقر و بیچیزی که این نسبت نیز دارای اشکال و ایراد است که بحث لغوی آن دراین جا مناسبتی ندارد.
ث- مشتق از مصافاه باشد که بحث لغوی آن نیز مفصل است و ظاهراً چنین اشتقاقی نا محتمل است .
- گروهی کلمهی صوفی را مشتق از صوفانه دانسته اند به معنی گیاه کوتاه ناچیز به سبب تذلل وتواضع صوفی که این اشتقاق را نیز از لحاظ قواعد لفظی دور ازحقیقت دانسته اند .
- اشتقاق صوفی از صف ، به معنی رسته و رده نیز یکی از اقوال معروف است به این مناسبت که صوفیان در صف کبریا بیش از همه ی مردم تقرب دارند که این احتمال نیز دارای ایراد و حتی مردود دانسته شده است .
۹- مشتق از صِِفّه باشد که البته نه معنی ای برای صفه ذکر شده است و نه حتی تلفظ درستی برای آن که این احتمال را بی اندازه سست می کند . اگر صِِِفّه منظور باشد مطلقاً در زبان عربی وجود ندارد و اگر بدون تشدید یعنی صفه از وصف باشد اشتقاق صوفی از آن نه مشابهت لفظی دارد نه تناسب معنایی .
۱۰- گروهی می گویند صوفی مشتق از هیچ کلمه ی عربی یا غیر عربی نیست بلکه حروف رمزی است که کنار هم قرار گرفته است مثلاً از جنید یا مشایخ دیگر نقل کرده اند که صوفی از صوف آمده است وصوف از سه حرف تشکیل شده است که (( صاد )) اشاره است به صبر و صدق و صفا و ((واو)) وّد است و ورد و وفا و ((فاء)) فرد است و فقر و فنا که البته یک توجیه ذوقی به نظر می رسد نه اشتقاق لغوی
۱۱- مشهورترین قول در اشتقاق صوفی آن است که از صوف به معنی پشم است به سبب پشمینهپوشی که مرسوم صوفیان بوده است و از قدیم نیز بین زهاد و فقرا معمول بوده است .۱))
درهر حال هریک از اقوال فوق صحیح باشد یا حتی اگر هیچ یک از آن صحیح نباشد صوفی اسمی است که مسمّای آن مشخص و معروف است اگر چه در باره آن نیز بحث های فراوان شده است .ذکر این نکته مفید است که از میان همه اقوال نقل شده از دیر باز تا امروز ، محققان و اهل فن امروزی که با روش های علمی و منتقـدانه موضوع را بررسـی کرده اند همان مشهـورترین قـول یعـنی اشتقاق از صوف را که در شماره ی یازدهم بیان شد نزدیک ترین قول ها به عقل و منطق و موازین لغت دانسته اند.
۲-۳- بحثی در تعریف تصوف
تعریف تصوف به صورت جامع و مانع اگر ناممکن نباشد بسیار مشکل است زیرا هرگز چه صورت نظری و چه عملی طریقهای منظم ، محدود و معین نبوده است بلکه از نظر جغرافیایی، زمانی و تعدد افراد وحتی تکّثر فرقه ها و گرایشها چنان گستردگی شگفتی داشته است که جمع کردن همهی آن ها در زیـر چتر یک تعریف چنان که گفته شد عملاً ناممکن یا خیلی دشوار می کند .
تعریف های ارائه شده از سوی بزرگان تصوف نیز بسیار مختلف و متفاوت است اکثر اوقات تنها یک ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ـ فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی ، ص ۵۳۶ تا ۵۴۴۱
تعریف ذوقی و احساسی است نه تعریف علمی . دکتر قاسم غنی می گوید : (( از مجموع آن گفته ها این نتیجه حاصل می شود که تصوف مذهب و طریقهی لغزنده و متغیری است که نقطهی شروع آن زهد و پارسایی بوده و بالاخره به مبالغه آمیزترین اشکال عقیدهی وحدت وجودی خاتمه یافته است ۱)) .
برخی از تعاریف تصوف درکلام بزرگان صوفیه از این قرار است :
((سهل بن عبدالله تستری گفته : تصوف اندک خوردن است و با خدای آرام گرفتن و از خلق گریختن.
ابو سعید بن ابی الخیر گفته که : التّصوف ترک التّکلف و هیچ تکّلف تو را بتر از تویی تونیست چون به خویشتن مشغول گشتی از او بازماندی
از ذوالنون مصری پرسیدند که صوفیان چه کسی اند ؟ گفت : مردمانی که خدای را برهمه چیزی بگزینند و خدای ایشان را برهمه بگزیند .
شبلی گوید: صوفی آن بود که اندر دو جهان هیچ چیز نبیند به جز خدا۲ ))
در هرحال آن چه از جمله ی این تعاریف به دست می آید عموماً مایه ای از زهد ، ترک تعلق و خودی وندیدن هیچ جز خداوند دارد اگر چه در برخی تعاریف دیگر ملاک های دیگری ذکر شده که حتی گاه الزاماً توحیدی والاهی نیستند ؛ مثلاً به تعاریف زیر توجه کنید :
(( ابو محمد رویم گفته : تصوف ایستادن است بر افعال حسن .
ابو محمد مرتعش گفته : تصوف حسن خلق است .
ابو سعید خراز گفته : تصوف تمکین است از وقت ۳))
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ـ تاریخ تصوف در اسلام ، ص ۱۷۹، ۱۸۰
۲ - همان منبع ، ص۱۸۲،۱۸۷
۳- همان منبع ،ص ۱۸۳و۱۸۴
۲-۴- اندکی در طبقات اهل زهد و عبادت در صدر اسلام
در صدر اسلام چون اکثر مسلمین اهل دینداری و زهد بودند قاعدتاً اهل تقوا و زهد تمایزی نسبت به سایرین نداشتند و به نام خاصی نامیده نمی شدند ؛ فقط افاضل مومنین که صحبت پیامبر را درک کرده بودند ((صحابه )) نامیده می شدند و کسانی از نسل بعد که محضر پیامبر را درک نکردند اما به صحبت صحابه نایل شدند (( تابعین )) نامیده شدند . بعد از دوره ی خلفای اربعه مخصوصاً در اواخر قرن اول دسته ای از خواص که توجه ویژه ای به امور دینی داشتند به (( زهاد )) و (( عباد)) معروف بودند . در زمان رواج اصطلاح تصوف و صوفی اختلاف است اما آن را مربوط به اواخر سده ی اول یا نیمه ی اول سده ی دوم هجری قمری و برخی مطلق قرن دوم هجری قمری دانسته اند و اولین کسی را که رسماً به لقب صوفی خوانده شده است نیز ابو هاشم صوفی متوفی به سال ۱۵۰ هـ.ق است که سفیان ثوری متوفی به سال ۱۶۱ هـ.ق صحبت او را درک کرده است . البته در برخی منابع از کسان دیگری چون جابربن حیان نامبرده شده است که لقب صوفی به آن ها داده شده است . از این پس تا همین امروز واژگان (( صوفی )) و ((تصوف)) و هم خانواده های آنان همواره رایج بوده است .
فصل سوم : معرفی حاتم اصم
صوفیه از ابتدای پیدایش تا امروز بزرگان و مشایخ بسیار داشته اند و یکی از نام های مطرح و برجسته دراین میان نیز حاتم اصم است . عارفی نامی که قرن دوم و سوم می زیسته است .
موضوع اصلی این تحقیق نیز بررسی شرح اقوال و احوال همین صوفی بزرگ وبازتاب و تاثیر یا عدم بازتاب و تاثیر آن در آثار نظم و نثر ادب فارسی است .
۳-۱-۱- نام ونسب
نام او ( حاتم ) و برخی منابع چون کشف المحجوب و نفحات الانس نام پدرش را احتمال قریب به یقین ( عنوان )بیان نموده اند ؛ اگر چه در نام پدرش دربعضی منابع تشکیک شده یا اسامی دیگری عنوان شده است که از این قرار است : ( یوسف ) و ( علوان ) که البته مورد اخیر می تواند تنها لغزشی در کتابت از سوی کاتبان یا نسخه خوانان باشد .قشیری در رساله قشیریه نیز نسب او را ( حاتم بن عنوان بن یوسف ) نوشته است .
۳-۱-۲- کنیه و لقب ها
در تمام منابعی که برای او کنیه ای ذکر شده است مانند رساله قشیریه و نفحـات الانـس کنیــه اش را ( ابوعبدالرحمان ) نوشته اند .
درباره ی لقبش نیز تمام منابع بدون استثنا لقب ( اصّم ) را تائید و تکرار کرده اند که به معنی ناشنواست و درجای خود به دلایل آن می پردازیم امّا علاوه بر لقب معروف و مشهور فوق القاب دیگری نیز در تذکره الاولیاء و دانش نامه جهان اسلام از قول بزرگانی که با او حشر و نشر داشتند ذکر شده که به این قرار است :
الف – ابو بکر ورّاق او را لقمان امت لقب داده است .
ب – جنید بغدادی به او لقب صدّیق زمانه داده است .