جست عیسی تا رهد از دشمنان بردش آن جستن به چارم آسمان[۳۸۵]
۳۱-۲٫ معراج حضرت رسول(صلی الله علیه و آله)، فوق شگفتیای از پیامبر اسلام
بیگمان شگرفانهترین حیرتآوری که میتواند برای یک بنده پیش آید رفتن به لایه های نهانی هستی و پوستههای درونی جهان است. سیری برون از زمان و زمین و خارج از مکان و مکین که تمام حقیقت هستی را از فرشتهای نیرومند بیاموزد و بیآنکه به مکتب رود، مسئله آموز صد مدرس شود.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت زغمـزه مسـاله آمـوز صـد مــدرس شد[۳۸۶]
افلاک را درنوردد، به «سِدْرَهِ الْمُنْتَهى» و «جَنَّهُ الْمَأْوى» وقعی ننهد بر کرانه عرش، خاصان حق را ببیند به دو کمانی یا نزدیکتر از محبوب بایستد و دل را یکدله، به آموزگار عشق بسپارد تا سینه را مالامال از شراب حقیقت کند و باز آید.[۳۸۷]
چون به یک شب مه بُرید اَبراج را آنک او از مخزن هفت آسمان مصطفی بین کو چو صبرش شد بُراق از پى نظارهى او حور و جان احمد ار بگشاید آن پرِّ جلیل چون گذشت احمد ز سِدْرَه و مِرصَدش گفت او را هین بپرّ اندر پیم عقل چون جبریل گوید احمدا |
از چه منکر میشوی معراج را[۳۸۸] چشم و دل بربست روز امتحان[۳۸۹] برکشانیدش به بالای طِباق[۳۹۰] پر شده آفاق هر هفت آسمان[۳۹۱] تا ابد بیهوش ماند جبرئیل وز مقام جبرئیل و از حدش گفت رو رو من حریف تو نیم[۳۹۲] گر یکى گامى نهم سوزد مرا[۳۹۳] |
انجامین سخن اینکه همین انسان عظمی که این تجربه اعجابآور را رقم زده است به شدت مردم را به اخلاق و تعقل فرامیخواند و مدام در پی این است که مردم را با عقلانیت اداره نماید نه امور شگفت.
یافتههایی کلیدی از گونههای خارق عادت در پرتو قرآن
پژوهندهی این تحقیق، کوشیده است تا برای هر گونه ای از کرامت و رخداد خارق عادت نمونه ای یا نمونههایی بیاورد و از لابهلای آنها دریافتهای کلیدیای در باب نگاه قرآن به کرامات و اولیای الهی داشته باشد. اگرچه در گفتار دوم از بخش دوم بررسیهایی را خواهیم گذراند اما برخی نکات، آنگونه که در کنار نمونه، سخن خود را آشکار میکند بیآن، اینگونه نیست. از این رو همان بررسیها را اینجا پی گرفتهایم البته نکتهوار. از جمله اینکه:
گاه خداوند اولیای خویش را با رخدادهای خارق عادت از بند دشمنانش میرهاند. مانند حضرت نوح(علیه السلام) را در طوفان و با ساختن کشتی.
گاهی او خود دستور میدهد تا کاری شگفت انجام شود مانند ابراهیم(علیه السلام) در
آتش.
گاهی نیز برای اطمینان قلبی یک ولی خدا، امری حیرتآور را از دستش آشکار میکند. بهسان ابراهیم(علیه السلام) و مرغان خورد شده
گاه برای زدودن شبههی در اندیشه و یا نبود اطمینانی در درون قلب یک ولی خدا، رخدادی شگرف بر وی روا میدارد. به مثل مردن عزیر(علیه السلام) و زنده شن پس از صد سال.
اینگونه نیست که در کوی وصال، جنسیت راه یافته باشد، که رها از این قید است. همانند سخن گفتن مریم(علیها السلام) با فرشتگان.
گاهی درخت را به جای خویش به سخن وا میدارد تا بک ولی خدا تکلم کند. سخن کردن درخت با موسای کلیم(علیه السلام).
هرگز بهخاطر زشت و نادرست پنداری دشمنان خدا از کارهای شگفت دست برنمیدارد. بهمثل فرزند دار شدن حضرت مریم(علیها السلام).
برخی اولیای الهی بر دیگر اولیای خدا برتری دارند و او را شفا میدهند. مانند ولایت حضرت یوسف(علیه السلام) بر حضرت یعقوب(علیه السلام).
گاه ولایت یک ولی بر یک شخص به عکس میگردد و این دومی بر ولیّ نخست ولایت مییابد. شبیه ولایت حضرت یوسف(علیه السلام) بر حضرت یعقوب(علیه السلام) پس از آن که مدتی یعقوب بر وی ولایت داشت.
گستاخی در برابر کرامات و معجزات اولیای الهی و پیامبران خدا(علیه السلام) عذابی دردناک را در پی خواهد داشت. مانند کشتن شتر حضرت صالح(علیه السلام) و عذاب الهی.
قرار نیست هر جانداری که با معجزه و کرامت هست شود دیگر دشمنان نتوانند آن را از پای در آورند چرا که آن حیوان دیگر یک حیوان است. بهسان دیگر حیوانات، گرچه دارای تقدس است مانند ناقهی صالح(علیه السلام) و کشته شدنش به دست دشمنان خدا.
خداوند از اینکه مردم هماره در پی درخواست کرامت و رخداد شگفت باشند خوش ندارد و آنان را از این پروا دور میدارد. مانند زمان فرودآمدن سفره آسمانی به دست دعای عیسای مسیح(علیه السلام).
گاه، پیش از انجام رخداد خارق عادت، آنان را به عذاب تهدید میکند.
امر خارق عادت، کودک و بزرگسال نمیشناسد و همه چیز بسته به قدرت و اراده خداست. بهسان سخن کردن حضرت عیسی(علیه السلام) در گاهواره و نیز گواه کودکی به بی گناهی حضرت یوسف(علیه السلام).
آنگاه که ولیّای از اولیای خدا، به حکم خداوند چیزی را به چیز دیگر تبدیل میکند برگرداندش به حالت نخست نیز خود یک کرامت و امر خارق عادت یا معجزه است و همه را به شگفتی وامیدارد. مانند تبدیل عصای موسی(علیه السلام) به اژدها و برگرداندن آن به عصا.
اگر ولیّای، بیجانی را به جاندار تبدیل نمود آن دومی به راستی جاندار است و نه تنها در نگاه بینندگان، که بهسان کار ساحران و جادوگران و شعبده بازان و تردستان باشد. بهمانند جان دار بودن اژدهایی که از عصای موسی(علیه السلام) پدید آمد و همه ریسمانهای به شکل مار ساحران را خورد.
کرامات و معجزات کوچک و بزرگ دارد و از دید ارزش و اهمیت مراتب دارند گر چه همه به اذن خداست و هر کدام در جای خویش رخدادی بزرگ و حیرتانگیز است به مثل اینکه یک زمان یک نفر را نجات میدهد و یک بار یک کشور را. تعبیر خواب و درایت پس از آن در کشور مصر در مقایسه با تعبیر خواب او در حق دو زندانی.
اینگونه نیست که ولی خدا، بهحتم یک عابد گوشهنشین باشد. او میتواند وزیر حکومتی سترگ باشد و کارهای اجتماعی و اقتصادی کلان انجام دهد. مانند کار حضرت یوسف(علیه السلام) و نیز وزارت آصف بن برخیا.
برآورده شدن بسیاری از دعاهای مؤمنان، کرامتی است که کمتر بدان التفات میشود چون گاه برآوردنش سالیانی به درازا میکشد. مانند دعاهای پیامبران و پیشوایان معصوم شیعه(علیهم السلام) ـ که اولیای خدایندـ در حق مؤمن یا نفرینی در ازای یک بیایمانی.
الزامی نیست که هر آن کس که در تسخیر ولایت یک ولی خداست خود از مؤمنان باشد. مانند عفریت از جنیان که میخواست دستور سلیمان نبی(علیه السلام) را به انجام برساند.