کلّیّات
فصل اول
کلیات
۱-۱- بیان مسئله
نوستالژی، یکی از مباحث مطرح در نقد روانشناسی است. نوستالژی یا غم غربت، احساس دلتنگی و حسرت نسبت به گذشته ها و چیزهای از دست رفته است ومعمولاً با حالت حسرت، دلتنگی و درد همراه است. این مقوله در بیشتر اشعار شاعران فارسی به ویژه در شعر معاصر انعکاس ویژهای دارد (نورایی و دیگران،۱۳۹۲: ۲۹۷).
بررسی مؤلّفههای نوستالژی میتواند به نقد روانشناسی نیز کمک شایانی بکند؛ ژرف ساختهای شعر را از نظر روان شاعر بررسی کند و در کل، در تحلیل متون شاعران و درک مفاهیم مورد نظر آنان مؤثّر افتد.
مؤلّفههای اصلی غم غربت عبارت است از: دلتنگی برای گذشته، فاصله گرفتن از وطن مألوف، بیان خاطرات همراه با افسوس و حسرت، پناه بردن به دوران کودکی و یادکرد حسرتآمیز آن، اسطورهپردازی،آرکائیسم (باستانگرایی) و پناه بردن به آرمان شهر (www.yosefaali.blogfa.com).
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
در این پژوهش سعی بر آن است که نوستالژی و انواع آن در شعر نادر نادرپور و منوچهر آتشی که از برجستهترین شاعران معاصرهستند، بررسی شود و انواع و بسامد آنها مورد بررسی و ارزیابی قرار گیرد و مقایسهای از این حیث میان دو شاعر انجام شود.
۱-۲- پیشینه موضوع
در زمینه بررسی نوستالژی در ادبیات معاصر، پژوهشهایی متعدّدی انجام شده است. شریفیان (۱۳۸۴)به برخی از جنبه های نوستالژیک شعر نادرپور اشاره کرده است. همو (۱۳۸۷) به بررسی نوستالژی در شعر هشت شاعر ایرانی ازجمله نادرپور پرداخته و در پژوهشی دیگر (۱۳۸۹) برخی مؤلّفههای نوستالژی در شعر نادرپور را ارزیابی کردهاست. عالی عبّاس آباد (۱۳۸۷ الف) به بررسی غم غربت در شعر فارسی پرداخته و در پژوهشی دیگر (۱۳۸۷ ب) به بررسی یکی از مؤلّفههای نوستالژی، یعنی بازگشت به اسطوره در شعر آتشی پرداختهاست.
روستایی (۱۳۹۰) برپایۀ اشعار فروغ فرخزاد و مهدی اخوان ثالث به بررسی نوستالژی در شعر معاصر پرداخته و همّتی (۱۳۹۰) نوستالژی را در اشعار سهراب سپهری و فروغ فرخزاد بررسی کرده است.
احمدوند (۱۳۹۱) برخی از جنبههای نوستالژیک اشعار منوچهر آتشی را بررسی کرده است. موسوی و همکاران(۱۳۹۱) نیز غم غربت را در شعر آتشی کاویدهاند. ریحانی و قصّابان (۱۳۹۱) دوری از معشوق را به عنوان یکی از مؤلّفههای اشعار آتشی بررسی کردهاند. نورایی و همکاران (۱۳۹۲) نیز به بررسی مؤلّفههای نوستالژیک را در شعر م. سرشک پرداختهاند.
تمایز این پژوهش نسبت به دیگر کارهایی که در زمینۀ نوستالژی انجام گرفته، علاوه بر شمول بررسی نوستالژی در اشعر دو شاعر مورد بررسی، در این است که در این پایان نامه با به کارگیری شیوهای تطبیقی به بررسی نوستالژی در سرودههای نادرپور و آتشی پرداختهاست؛ در حالی که تاکنون هیچ مقاله و پژوهشی به بررسی مقایسهای نوستالژی در شعر این دو شاعر پرداخته نشده است.
۱-۳- اهداف تحقیق
شناخت انواع نوستالژی در شعر آتشی
شناخت انواع نوستالژی در شعر نادرپور
مقایسه کاربرد نوستالژی در شعر این دو شاعر
شناخت جایگاه تأثیر نوستالژی در تحلیل متن
۱-۴- اهمیت و ضرورت انجام تحقیق
بررسی همه جانبه دنیای شعری هر شاعر، مستلزم شناخت همه مؤلفه های شعری آن شاعر، از جمله مؤلّفههای نوستالژی در شعر وی است. این امر میتواند کمک شایانی به نقد روان شناسی نموده و ژرفساختهای شعر را از نظر روان شاعر بررسی نماید؛ زیرا نوستالژی و مؤلّفههای آن به صورت واضحتری شعرشاعر را نمایان میسازد.
۱-۵- فرضیّات
نوستالژی در شعر منوچهر آتشی با رویکردها، بسامد و انواع متعدَد به کاررفته است.
نوستالژی در شعر نادر نادرپور با رویکردها، بسامد و انواع گوناگون کاربرد دارد.
تفاوتها و مشابهت هایی میان کاربرد نوستالژی در شعر آتشی و نادرپور وجود دارد.
نوستالژی تأثیر و جایگاهی مهم در تحلیل متن شعری این دو شاعر دارد.
۱-۶- پرسشهای تحقیق
نوستالژی در شعر منوچهر آتشی با چه رویکرد، بسامد و انواعی به کاررفته است؟
نوستالژی در شعر نادر نادرپور با چه رویکرد، بسامد و انواعی به کاررفته است؟
تفاوتها و مشابهتهای کاربرد نوستالژی در شعر آتشی و نادرپور چگونه است؟
نوستالژی چه تأثیر و جایگاهی در تحلیل متن شعری این دو شاعر دارد؟
۱-۷- روش کار
روش کار به صورت تجزیه و تحلیل مطالب و دستهبندی آنها در چند فصل و همچنین استفاده از روش کتابخانهای واستفاده از منابع اینترنتی و از طریق فیشبرداری است.
۱-۸- ابزار گردآوری دادهها
در این پژوهش گردآوری مطالب به صورت فیشبرداری از کتابهای مرتبط با موضوع به صورت نقل مستقیم و تلخیص و استفاده از مقالهها و مجلات علمی است.
فصل دوم
معرّفی شعرا و مبانی نظری
فصل دوم
معرفی شعرا و مبانی نظری
۲-۱- معرفی اجمالی شعرا
۲-۱-۱- منوچهر آتشی
۲-۱-۱-۱- دوران کودکی و تحصیلات آتشی
در مورد تاریخ تولّد آتشی روایات، مختلف است؛ خود شاعر در این باره میگوید: «ظاهراً بنا به روایت شناسنامه در مهرماه سال ۱۳۱۰ ه. ش در روستای دهرود دشتستان در بخش بوشکان ناحیه جنوب کشور (بوشهر) متولّد شدهام. این که میگویم ظاهراً، برای این است که بنا به گفته پدر و مادر، به محض تولّد در سال ۱۳۱۲ ه. ش پدر به خاطر فرار اجباری یا گرفتن جیره اضافی کارمندی یا نمیدانم چه چیزهای دیگر، تاریخ دو سال قبلش را برایم گذاشت» (آتشی،۱۳۷۵: ۵).
پیش از آنکه وارد دبستان شود، چندی در مکتب به خواندن و نوشتن پرداخت (برقعی،۱۳۷۳: ۲۸). آتشی پس از مکتبخانه در سال ۱۳۲۱ به مدرسهای در کنگان رفت (یاحسینی،۱۳۸۲: ۴۹)؛ امّا زمانی که سال دوم بودند به خاطر کار پدرش به بوشهر رفتند و در مدرسه فردوسی تحصیلش را ادامه داد (سیدخشک بیجاری،۱۳۸۷: ۹۷). بعد از اتمام دوره ابتدایی در بوشهر، آرزوی بازگشت به روستا را در سر میپروراند و بالاخره با سعی و تلاش حرف خود را به کرسی نشاند و به عنوان سرپرست خانواده به همراه مادر، برادران و خواهرش راهی چاهکوتا شد؛ امّا پس از یک سال و نیم به بوشهر بازگشتند و دوباره راهی مدرسه شد (سیدخشک بیجاری،۱۳۸۷: ۹۹-۹۸). وی تا سال سوم متوسطه را در بوشهر به پایان رسانید. بعد از آن به شیراز رفته و در دانشسرای مقدماتی به تحصیل پرداخت (برقعی،۱۳۷۳: ۲۸).
آتشی در مهرماه ۱۳۳۰ به دانشسرای شبانهروزی شیراز رفت و بار دیگر عزم خود را برای آموختن جزم نمود (سیدخشک بیجاری،۱۳۸۷: ۱۰۰). شیراز در آن زمان آرام نبود و از جمله نمودهای این ناآرامی ها این بود که در گیرودار مسائل سیاسی، دانشسرای مقدماتی هم تعطیل شد؛ امّا پس از تثبیت نسبی اوضاع بازهم شاگردان بر سر کلاس حاضر شدند (تمیمی،۱۳۸۵: ۷۸). در چنین شرایطی آتشی نیز مجبور شد تا پایان دوره در شیراز بماند؛ امَا او پس از پایان تحصیلات در دانشسرای مقدماتی به بوشهر بازگشت (یاحسینی،۱۳۸۲: ۱۱۹). آتشی در سال ۱۳۳۸ وارد دانشسرای عالی تهران شد (تمیمی،۱۳۸۵: ۱۵۷) و در سال ۱۳۴۳ از آنجا دانشنامه گرفت و از تهران به دیار خود رفت (یاحسینی،۱۳۸۲: ۲۳۳)؛ زیرا حس میکرد که تهران چیزی به او نداده و شور و شوق روستا منشانه ایَام زندگی در بوشهر سبب اصلی غنای شعرش بودهاست(تمیمی،۱۳۸۵: ۱۷۵).
آتشی در دانشسرای عالی در رشته زبان و ادبیّات انگلیسی و علوم تربیتی به تحصیل پرداخت و سپس مشغول تدریس در دبیرستانهای تهران شد (برقعی،۱۳۷۳: ۲۸).
۲-۱-۱-۲- زندگی خانوادگی آتشی
خانواده آتشی از طایفه کردهای زنگنه و میراثخوار دوره فئودالیسم و خان خانی بودهاند (یاحسینی، ۱۳۸۲: ۱۵۸). وی در نوجوانی به دختری روستایی دل سپردکه او نیز نسبت به منوچهر عشقی ساده داشت؛ امّا این عشق نافرجام ماند؛ زیرا دخترک در جوانی بر اثر سرطان درگذشت. ردّپای این عشق ناکام را میتوان در تمام اشعار آتشی دید و چنانکه خودش ادّعا میکند، عشق این دختر او را شاعر کردهاست (سیدخشک بیجاری،۱۳۸۷: ۱۰۴).
«خاطره آن عشق همواره با من بود و ردّ آن را میتوانید در شعرهای من در سالهای بعد نیز پیدا کنید» (یاحسینی،۱۳۸۲: ۶۶).
وی با دختری به نام ثریّا که خواهر یکی از شاگردانش بود، ازدواج کرد (تمیمی،۱۳۸۵: ۲۳۴) و از او صاحب دختری به نام شقایق و پسری به نام مانلی شد (تمیمی،۱۳۸۵: ۲۷۴).
در شرایط سختی که آتشی برای کار و معیشت داشت، پسرش بر اثر بیماری از دنیا رفت. «مانلی به انسفالیت حاد مبتلا شدهبود، به کلّی فلج شدهبود، نابینا شدهبود، لال شده بود و فقط گوشش و اعصابش کار میکرد. باور نمیکنید که مانلی در عرض چند روز از یک بچه گرگ شرور و شلوغ جلوی چشممان تبدیل به یک تکّه گوشت بیحرکت شدهبود. وحشتناک بود، جگرگوشهات ناگهان در سن ۱۹ سالگی مثل یک ساقه ترد تر بشکند و بر خود خم شود و تو هیچ کاری نتوانی بکنی. پس از بیماری مانلی و پذیرفتن این واقعیّت که او به بیماری لاعلاجی دچار شده همه چیز نابود شد». در سالهای ۱۳۵۹ و ۱۳۶۰ بود که همسرش، مانلی و شقایق از ایران رفتند (تمیمی،۱۳۸۵: ۳۴۱-۳۴۰).
ثریّا به همراه فرزندانش به امید یافتن راه علاجی برای مانلی به آلمان رفتند و منوچهر را ترک کردند. منوچهر پس از این اتّفاق به خانه پدریاش بازگشت و برای التیام زخمهای روحیاش به فکر ازدواج مجدّد افتاد (سیدخشک بیجاری،۱۳۸۷: ۱۱۰-۱۰۹).
خودش درمورد زندگی زناشوییاش میگوید: «شش بار عاشق شدم و بار هفتم بدون عشق ازدواج کردم. من برای ازدواج ساخته نشدهبودم؛ چون با زنی که ازدواج کردم هم، پس از حدود ۱۵ سال ناچار به جدایی شدیم. زن دومی هم گرفتم با این مقدّمات و حساب که زنی جاافتاده و مونسی برای روزهای پیری باشد که این هم نشد و مدّعی من از آب درآمد و اعصابم را خراب کرد. شاعر وقتی اعصابش به هم ریخت؛ میدانی که دیگر به هیچ صراطی مستقیم نیست. از زن اوّلم یک دختر داشتم، شقایق که حالا در آلمان است و گویا حقوق خوانده و شوهر کرده (یا نکرده) و هیچ احوّالی هم از من نمیپرسد. پسری نازنین به نام مانلی داشتم که در جوانی انسفالیت گرفت و مرد. از زن دوم هم که همان ده روز اوّل قاطی کردیم و کار به جدایی کشید، یک دختر دارم به نام شعله و با نام مستعار شیرین … همین …» (تمیمی۱۳۸۵، ۳۵۴).
۲-۱-۱-۳- فعّالیتهای فرهنگی
آتشی پس از اتمام دوره دانشسرا در ۱۳۳۳ به استخدام فرهنگ درآمد و به تدریس در حومه بوشهر پرداخت. در سالهای آخر خدمت دبیری به تلویزیون رفت و به عنوان ویراستار، در انتشارات آن به کار پرداخت (برقعی،۱۳۷۳: ۲۸). آتشی در کنار تدریس، برای رادیو و تلویزیون هم کارهایی مثل نوشتن قصّه شب برای رادیو یا ترجمه انجام میداد و این فعّالیتها بعدها زمینهساز انتقال او به مجله تماشا شد (تمیمی،۱۳۸۵: ۲۹۵).