ایجاد بی ثباتی در نقاط ژئو استراتژیک دنیا همچون خاورمیانه و شمال آفریقا و حتی در آسیای مرکزی و قفقاز و بروز انقلاب های نارنجی و شورش در مسکو و …. را می توان در همین چهار چوب تحلیل کرد.
آمریکا پس از جنگ سرد به عنوان مدعی نظم دهنده به سیاست بین الملل برای حفظ امنیت خود نیازمند دشمنی یا رقیب ایدئولوژیک جایگزین شد و این نقش پس از ۱۱ سپتامبر به اسلام و اسلام گرایان داده شد و استراتژی امنیتی سد نفوذ کمونیسم به سد نفوذ اسلام تغییر شکل داد.
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
در تحلیل نهایی در سیاست خارجی آمریکا لازم به ذکر است که شاید نبود رقیب و توازن دهنده معادلات جهانی در برابر آمریکا همچون شوروی در ابتدا مسرت بخش و نوید جهان تک قطبی آمریکا را می داد اما پس از گذشت چند صباحی از فروپاشی نظام دو قطبی اگر در دوران جنگ سرد با یک دشمن و رقیبقوی روبه رو بود که منافع ملی و امنیت آمریکا را تهدید می کرد اکنون اکثر بازیگران قدیمی و جدید بین الملل دشمن و رقیب بالقوه آمریکا می باشند و امنیت آمریکا را به مخاطره می اندازد.
با جهانی شدن حوزه فرهنگی و رسانه ای که یکی دیگر از پاشنه های آشیل در حفظ امنیت ایالات متحده می باشد لذا می بینیم که ایالات متحده دنیا را دهکده جهانی می داند و در دوران پست مدرنیسم عقب گردی اجباری به ابزارهای قدیمی حفظ امنیت آورده و بهره گیری از زور و قدرت نظامی برای حفظ و امنیت خود را در دستور کار گذاشته و تنها در حوزه نظامی می بیند چرا که در حوزه های اقتصادی فرهنگی و ارزشی ظرفیت لازم برای رقابت با دیگر بازیگران قدرت یافته در سیاست بین الملل را ندارد.
۲-۱۲-۲-تروریسم
اگر چه ماجرای ۱۱ سپتامبر توانست وجهه دولت ایالات متحده را در داخل و در خارج زیر سوال ببرد اما این حادثه فرصت مناسبی برای آمریکا و سیاست خارجی آن کشور بود که با هویت سازی و ایجاد دشمن جدیدی بنام تروریسم مقدمات ورود و مداخله در نظام بین الملل را فراهم کند و با تکیه بر نیرو های نظامی اهداف هژمونی گرایانه خود را دنبال کند و البته در این مسیر می توان رد پای تفکرات محافظه کاران از قبیل هژمونی آمریکا ، امنیت بین الملل ، فرهنگ آمریکایی ، اقتصاد جهانی و قدرت نظامی را مشاهده کرد .
آمریکا توانست تروریسم را با مسئله امنیت ملی تعریف کند و اهمیت ان را بیش از یک مسئله در سیاست خارجی آن کشور توجیه و تبیین نماید و در جهت ایجاد یک ائتلاف بین المللی تلاش کند.
از این رو مبارزه با تروریسم در کانون اصلی سیاست خارجی آمریکا قرار گرفت و در سایه مبارزه با تروریسم توانست روسیه رقیب دیرینه و رقبای جدیدش از جمله چین ، اتحادیه اروپا و هند را با خود همراه سازد.و بعضی کشور ها با گرفتن امتیازاتی آمریکا را همراهی کردند و آمریکا توانست نقش رهبری را در این ائتلاف تثبیت نماید. علاوه بر این پدیده تروریسم باعث شد که برخی از مفاهیم سیاست خارجی ایالات متحده با در نظر گرفتن دشمن جدید به صورت نوین تعریف و تبیین شود.
که این امر از چند دیدگاه موجب تغیر در حوزه سیاست خارجی آمریکا گردید :
۱ – بحران معنا در دستگاه سیاست خارجی آمریکا را حل نمود ۲ – زمینه و دلیل بسیار خوبی شد تا اقدامات جهانی ایالات متحده توجیه شود ۳ – معیار دوستی و دشمنی آمریکا با سایر کشور ها بر اساس نگاه آنها به پدیده تروریسم تعریف شود ( هر کس با مانیست علیه ماست ) ۴ – زمینه بهره گیری از قدرت فراوان نظامی و تسلیحاتی ایالات متحده را فراهم ساخت چون اگر از قدرت استفاده نشود خواهد مرد ۵ – در ائتلاف بین المللی علیه تروریسم بار دیگر به رهبری هژمونیک ایالات متحده تاکید شد ۶ – این حادثه موجب شد که آمریکا زمینه فشار بر دشمنان قدیمی خود ( ایران ، لیبی ، کره شمالی و عراق ) را مساعد نماید ۷ – این عملیات زمینه تسلط بر منافع نفت و انرژی خاور میانه ، آسیای مرکزی و نبض استراتژیک را آسان نمود و راهکارهای اجرایی برای طرح خاور میانه بزرگ را در سال های بعد فراهم ساخت ۸ – حضور در منطقه خاورمیانه و آسیای مرکزی موجب اعمال نفوذ بلا معرض ایالات متحده در حوزه نفوذ روسیه ،چین،هند و ایران شد. (تمنا، ۱۳۸۵)
بدین ترتیب حادثه ۱۱ سپتامبر توانست مراحل هژمونی گری آمریکا را پس از فروپاشی شوروی تسریع کند و با بهره گرفتن از ۱۱ سپتامبر و به نام مبارزه با تروریسم به اهداف استراتژیک خود و حضور و مداخله در نظام بین الملل نائل شود.
می توان گفت آمریکا با هدف کشتن یا دستگیری بن لادن و سرکوب طالبان در افغانستان به عنوان مهد تروریسم اهداف گسترده تری را فراتر از مرز های افغانستان دنبال می کند تا به هدف اصلی خود که هژمونی بر جهان و نظام بین الملل است دست یابد.
آمریکا با طرح مبارزه با تروریسم به عنوان بخشی از امنیت ملی توانست افکار عمومی داخلی و متحدین خود را حول محور تروریسم بسیج کند مبارزه با تروریسم در سطح بین المللی نیز این ویژگی را در بر داشت که توانست آمریکا را به عنوان یک هژمون به جامعه جهانی معرفی نماید که در این راه توانست همکاری و مشارکت رقیب دیرینه اش روسیه را بدست آورد و شرط بعدی که همان حمایت افکار عمومی و قدرت داخلی برای حمایت از اقدام های خارجی است را نیز محقق کند و درصدد نهادینه کردن هژمونی خود باشد .
آمریکا با شعار مبارزه با تروریسم و حضور در افغانستان و بهره گیری از ویژگی های خاص ژئوپلتیکی این کشور تلاش کرد تا مقدمات نهادینه سازی هژمونی خود را هموار کند و این امر مستلزم آن است که بازیگرانی که قواعد جدید بازی بین الملل را به رسمیت نمی شناسند تنبیه شوند به گونه ای که تمام کشورها به این نتیجه برسند که قدرت هژمون قدرت برتر نظام بین الملل است و در استفاده از این قدرت با هیچ مانعی روبه رو نمی باشد و در بسیاری از موارد بدون استفاده از قدرت فیزیکی می تواند اقدامات خود را پیش ببرد . اقدامات ایالات متحده در افغانستان و عراق و تهدید برخی کشور ها و گسترش هر چه بیشتر ناتو در همین
راستا می باشد.(امینیان، ۱۳۸۱)
لذا افغانستان اولین و بهترین گزینه برای مبارزه با تروریسم و تثبیت و نهادینه کردن ،هژمونی ایالات متحده انتخاب می شود، کشوری اساسا خارج از حوزه امنیتی آمریکا که به واسطه همسایگی با کشور های مهم و قدرتمند روسیه ، چین ، پاکستان ، ایران و موقعیت استراتژیکی در حوزه نفوذ آنها و نزدیکی به منابع انرژی آسیای مرکزی ، حوزه خزر ، و جذابیت های خاص ژئوپلیتیک را برای آمریکا به وجود آورده بود .
۲-۱۳- افغانستان و منافع ملی ایران
از منظری واقع گرایانه، کشورهای متوسط و ضعیف (از نظر قدرت) در نظام بین الملل نمی توانند داارای منافع ملی پایدار باشند. به عبارت دیگر، منافع ملی آنها تا حد زیادی تحت تاثیر منافع ملی قدرتهای بزرگ و جهت گیری آنها می باشد. در کشورهای در حال توسعه نقش افراد در سیاست خارجی و در نتیجه رویکرد دولت ها به روابط بین الملل اهمیت بسزایی دارد؛ به گونه ای که با تغییر رهبران، رویکردها نیز تغییر می کنند. در نتیجه سیاست خاررجی یک کشور ادامه سیاست داخلی آن بوده و به نحوی آن را بازتاب می دهد. با توجه به نکات فوق، سیاست امنیتی ایران نسبت به افغانستان طی دو دهه گذشته تابعی از چند عنصر بوده است:
-
- ایدئولوژی انقلاب اسلامی
-
- رویکرد قدرت های بزرگ و منطقه ای به افغانستان
-
- رویکرد گروه های داخلی نسبت به افغانستان
-
- رویکرد رهبران نظام جمهوری اسلامی به افغانستان
به دلیل تعامل های مختلف این چهار متغیر، سیاست امنیتی ایران نسبت به افغانستان در مقاطع مختلف متفاوت بوده است. از آنجا که سیاست خارجی یکی از ابزارهای حفظ منافع ملی است لذا می توان گفت که تعریف منافع ملی ایران در افغانستان نیز دستخوش تغییرات چشمگیری بوده است. در کنار این تغییر، عنصر تداوم نیز وجود داشته و آن تهدید امنیتی ناشی از افغانستان برای ایران بوده است. تهدید امنیتی ناشی از افغانستان نیز زمانی کاملا احساس شد که گروه طالبان با حمایت سرویس امنیتی پاکستان، قدرت را در افغانستان در دست گرفت و دیپلمات های ایرانی را در افغانستان به قتل رسانید.در کنار این ها، قاچاق مواد مخدر از افغانستان از دیگر معضلات همیشگی ایران بوده است.
ظهور طالبان در افغانستان، از یک سو نفوذ گروه های وابسته آنها در داخل ایران و سلب امنیت مرز نشینان را موجب شده بود، و از سوی دیگر، از لحاظ پرستیژ، چهره اسلام و به تبع آن جمهوری اسلامی ایران را در نظام بین الملل خدشه دار کرده بود. گسترش وهابی گرایی در میان بلوچ ها و نیز سنیهای ایران نیز مقوله قابل اغماضی نبود، زیرا می توانست وحدت مل ی و تمامیت ارضی ایران را با تهدیداتی جدی مواجه کند. کسب درآمد گسترده طالبلن از مواد مخدر، دغدغه های امنیتی ایران را دو چندان کرده بود. به دلیل شرایط خاص جغرافیایی حاکم بر منطقه و نیز روحیه خاص گروه های افغانی، هماری نیروه های انتظامی، سپاه و ارتش نیز قادر به تامین امنیت کامل شهرها ی مرزی نبود. حتی در زمانی که تنش میان ایران و افغانستان به اوج خود رسید، طالبان امیدوار بودند که با کشیدن نیروهای نظامی ایران به داخل افغانستان، از موقعیت خاص جغرافیایی این کشور برای ضربه زدن به نیروهای نظامی ایران استفاده کنند.
مجموعه تهدیدات فوق، در کنار شیعه ستیزی طالبان پشتون و آزار و اذیت تاجیک های فارسی زبان و نیز هزاره های شیعه، باعث شد تا طالبان بعد از عراق به اصلی ترین تهدید امنیتی برای ایران تبدیل شود. ایران بیش از دو دهه میزبان دو میلیون افغانی بود که فرایند توسعه اقتصادی ایران را تحت تاثیر قرار داده بودند. ظهور طالبان امید به ایجاد ثبات در افغانستان و بازگشت مهاجران را تا اندازه زیادی تضعیف کرده بود. بدین سان، پیشاز حوادث یازدهم سپتامبر، ایران در عمل تبدیل به یکی از قربانی های ناامنی افغانستان شده بود و هزینه های کلانی را پرداخت می کرد. بی تفاوتی جهانی نسبت به خطرات امنیتی وهابی گری و مداخله مستقیم پاکستان و حضور غیر مستقیم امارات و عربستان در افغانستان چیزی بود که ایران بارها نسبت به آن هشدار داده بود؛ تبعاتی که در حوادث یازدهم سپتامبر آشکارا خود را نشان داد.
۲-۱۴- قدرت نرم و ویژگیهای آن
ریشه های نظری بحث قدرت نرم را میتوان در نظریه آنتونی گرامشی[۱۰] واضع اصطلاح هژمونی[۱۱] و چهره سوم قدرت استیون لوکس[۱۲] جست و جو کرد(قهرمانپور، ۱۳۸۹، ص۱۵۰). گرامشی با کمک گرفتن از این واژه در صدد نشان دادن چهره واقعی نظام سرمایهداری نهان در پس پرده جاذبههای ظاهری آن بود(قدسی، ۱۳۸۹، ص۱۳۷)، اما پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق و پایان جنگ سرد، نظریهپردازان برجسته در حوزه سیاست بینالملل، همچون ساموئل هانتیگتون[۱۳]، ویلیام کریستول[۱۴]، رابرت کیگان[۱۵] و فرانسوا فوکویاما[۱۶] کوشیدند که با طرح دیدگاههای تازهای شرایط راستین حاکم بر سامانه بینالملل را بررسی کنند. یکی از اندیشمندانی که در این راه گام برداشت، جوزف نای، استاد روابط بینالملل مدرسه حکومتیِ جان اف کندیِ دانشگاه هاروارد است که مقوله قدرت نرم را نخستینبار در چارچوب نظریهای مستقل در سال ۱۹۹۰ در باب بازبینی ماهیت و نتایج قدرت امریکا مطرح کرد(نای، ۱۹۹۱، ص۲۵). نای قدرت نرم را اینطور توصیف می کند: «توانایی یک کشور بر وادار کردن کشورهای دیگر به اینکه همان چیزی بخواهند که او میخواهد و آن هم از راه جاذبههای فرهنگی و ایدئولوژیک که خود در اختیار دارد. به سخن دیگر قدرت نرم به آن گروه از توانمندیها و تواناییهای یک کشور گفته می شود که با به کارگیری ابزارهایی چون فرهنگ، آرمان یا ارزشهای اخلاقی به صورت غیرمستقیم بر منافع یا رفتار دیگر کشورها اثر می گذارد»(نای، ۱۳۸۶، ص۱۲۵؛ حسنخانی، ۱۳۸۴، ص۱۳۸). از نظر نای این نوع قدرت را میتوان “چهره دوم” قدرت نامید(نای، ۲۰۰۳، صص۶۷-۶۶). قدرت نرم در برگیرنده مؤلفه های فرهنگی، ایدئولوژیک، سیاسی و هنری است. ارزشهایی همچون مردمسالاری و حقوق بشر که دارای جذابیتهای جهانشمول است از دیگر منابع قدرت نرم بهشمار میرود(دهقانی فیروزآبادی، ۱۳۹۰، ص۸). بنابراین برخلاف قدرت سخت که با شاخص هایی چون توانمندیهای نظامی یک کشور در ارتباط است؛ قدرت نرم با تواناییهای علمی، فرهنگی و سیاست خارجی و داخلی مرتبط است(عطایی، قادری کنگاوری و ابراهیمی، ۱۳۹۰، ص۱۹۱).
بنابراین میتوان قدرت نرم را اینطور تعریف کرد: «مجموعه سیاستها، دیپلماسیها و ابزار و سیاستهای فرهنگی که دولتها از طریق روابط دیپلماتیک و دیپلماسی عمومی و فرهنگی برای اجرای سیاستهای خود از آنها استفاده می کنند، دولتهایی که بتوانند افکار عمومی جهانی را با خود همراه کنند از قدرت نرم خوبی برخوردارند. در این شیوه، تأثیرگذاری بر افکار عمومی با شکلدهی و جذب جامعه هدف و بدون بهره گیری از اجبار انجام می شود. ایجاد احساس همراهی در مردم نسبت به منافع و ارزشهای مشترک به ویژه در زمینه های قومی، نژادی، ملی و مذهبی از مهمترین عناصر برای اعمال قدرت نرم است».
قدرت نرم نیز همانند سایر مقولات دارای ویژگیهایی است که در ادامه به برخی از مهمترین آنها اشاره می شود:
-
- تأثیرات قدرت نرم می تواند طولانیمدت باقی بماند و حتی ماندگار باشد؛
-
- تأثیرگذاری به مراتب عمیقتری بر جا می گذارد؛
-
- به صورت غیرمستقیم بر رفتار دیگران اثر گذاشته می شود؛
-
- در بسیاری از موارد از قدرت سخت، کارآیی بیشتری دارد؛
-
- عاملین اجرای قدرت نرم، نخبگان و عناصر فرهنگی و سیاسی هستند که مانند یک جریان بر افکار عمومی یک ملت تأثیر میگذارند(مهرعطا، ۱۳۸۸، صص۵۰-۵۱).
-
- قدرت نرم نه تنها با اجبار سروکار ندارد، بلکه ربطی به تطمیع نیز ندارد. در حقیقت، جنس قدرت نرم از دایره چماق و هویج بیرون است.
-
- قدرت نرم، یک قدرت اقناعی است نه اغوایی، یعنی اگر ما با تبلیغ یا وارونه نشان دادن موضوعی، بتوانیم دیگران را جذب خودمان کنیم، این امر را نمی توان در چارچوب اعمال قدرت نرم در نظر گرفت. جوزف نای، واضع و پیشبرنده ایده قدرت نرم، معتقد است قدرت نرم بر قابل اعتماد بودن استوار است و تبلیغات، فاقد این عنصر است(گلشنپژوه، ۱۳۸۷، صص۲۵-۲۲).
-
- قدرت نرم هر کشوری برآمده از یک دوره تاریخی طولانیمدت است.
-
- قدرت نرم که یک قدرت ناملموس است، تنها زمانی که همسو با جریان اصلی زمانه باشد، توسعه خواهد یافت.
-
- جوهره قدرت نرم بهگونه ای است که قابلیت انطباق با شرایط سازوکارهای نوین را دارد و به واسطه بهرهگیری از فناوریهای جدید می تواند ضریب دستیابی به هدف را افزایش دهد.
-
- قدرت نرم، توانایی زیادی برای رقابت و گسترش دارد. برخی اندیشمندان بر این باورند که این شکل قدرت، قابلیت استفاده در سیاستگذاری خارجی را نیز دارد؛ بهگونه ای که نای در این راستا(تأثیرگذاری بر سیاست خارجی) معتقد است قدرت نرم دو گام یا مرحله دارد؛ گام اول، چگونگی به کار گرفتن قدرت نرم برای ایجاد گرایش عمومی احساسات در دولت هدف؛ و گام دوم، شناخت نیازهایی است که برای سیاستگذاری حکومت در دولت هدف با القای قدرت نرم در عقاید عمومی تأمین میشود(لاین، ۲۰۱۰، ص۵۶). قدرت نرم یک موجودیت ایستا ندارد، بلکه یک فرایند پویاست. اگر نسبت به ارتقای سطح قدرت نرم بیتوجهی یا صرف نظر شود، حفظ توسعه پایدار با اتکای صرف به قدرت سخت، دشوار خواهد بود.
-
- قدرت نرم بر خلاف قدرت سخت که مبتنی بر عینیتهاست، بر نوعی ذهنیت استوار است. در واقع تبعیت از دارندگان قدرت نرم براساس باورها و اعتقادها و به میزان اعتبار و شهرت انجام می شود.
- قدرت نرم، امری نامحسوس است این ویژگی با تقسیمبندی قدرت سنتی متفاوت است. ملموس یا ناملموس بودن قدرت در شیوه سنتی بیشتر معطوف به کارکرد منابع قدرت بود، اما از آنجا که قدرت نرم بر ذهنیت متکی است، بنابراین ویژگی نامحسوس بودن آن به لحاظ ماهیت قدرت نرم است و ماهیت قدرت نرم مبتنی بر مجموعه مهارت ها و التزامهایی(مانند دین، ایمان و …) است که برای یک بازیگر، توانمندی تولید می کند؛