در این صورت، در چه مواردی اطاعت وجود دارد؟
و در چه مواردی زنان دست به مقاومت میزنند؟
مقاومت زنان از چه راهها و به چه شکلی انجام میشود؟
و نهایتاً این که چگونه میتوان به تبیین الگوهای اطاعت و مقاومت زنان درباب بدنهایشان پرداخت؟
فصل دوم:
ادبیات نظری
زندگی روزمره
صحبت کردن در باب زندگی روزمره و امر روزمره کاری بس دشوار است، چراکه این مفهوم به لحظات زندگی ما بسیار نزدیک است و نیز تمامی مفهومپردازیها و تعاریف و روایتهای ما از بستر زندگی روزمره نشأت گرفته است، لذا از ارائه شرح و تعریفی برای خود این مفهوم درمیمانیم. همچنین پرداختن به مفهوم زندگی روزمره، پرداختن به مفهومی است که خصیصههای محوری آن آشکارا فاقد روشمندی هستند و در برابر کاربست مقولات عقلانی مقاومت میکنند. در زبان انگلیسی واژگان مترادف زیادی برای امر روزمره و زندگی روزمره وجود دارند و به نظر هایمور[۶] (۲۰۰۲: ۱)، همانطور که از چرخش مفهوم زندگی روزمره در ادبیات غربی و موارد متعدد کلمات مترادف آن برمیآید، یکی از مشکلاتی که بلادرنگ در برخورد با این مفهوم با آن مواجه میشویم، ابهام ذاتی مستتر در آن است.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
اما قبل از بحث درباره مجموعه واژگان مترادف زندگی روزمره، شاید بتوان برای پیدا کردن ریشههای تاریخی این بحث، با کمک گرفتن از استدلال هلر[۷]، به تقابلی که افلاطون بین دو مفهوم دُکسا و اپیستمه (یا همان تقابل میان امر روزمره و امر متضاد آن) مطرح میکند، اشاره کنیم. از نظر افلاطون، دکسا همان نقطه نظر کلی است که در برنامههای یکنواخت روزانه ریشه دارد و اپیستمه، دانش علمیای است که هدف ارائه حقایق دیرپاتر را در سر دارد. بنابراین به نظر میرسد که از نظر افلاطون تفکر روزمره، ناهمگن و ترکیبی است؛ درحالی که تفکر علمی و فلسفی و سایر شیوههای صوری شده تفکر بیشتر نظاممند و تأملی است (به نقل از فدرستون[۸]، ۱۳۸۰: ۱۶۱).
همچنین اگر بخواهیم برای مطرح شدن بحثهای مرتبط زندگی روزمره در جامعهشناسی، به تاریخی اشاره کنیم، توجه به بحث مگان موریس[۹] (۱۹۹۰: ۳۵ و ۴۰٫ به نقل از موران، ۲۰۰۵: ۱۲) از تاریخ کلمه Banality خالی از لطف نیست. همانطوری که وی مینویسد: تاریخ این واژه، ملالت[۱۰]، بهطورخاص نشاندهنده عدمانسجام ایدهآلهای قدیمی در باب مردم عادی، مکانهای عمومی و فرهنگ عامه است. این واژه تا اواخر قرن هجدهم مصطلح نبود و قبل از آن به خدمات اجباری به فئودالها اطلاق میشد نه به کارها و عادات روزانه. هنگامی که این واژه وارد مطالعات فرهنگی شد، به عنوان راهی برای مقاومت کردن در برابر رویدادهای تاریخی و داوریهای ارزشی سلسلهمراتبی به کار رفت.
ادامه این ایدههای نظری (یعنی تقسیم معرفت به معرفت روزمره و معرفت علمی یا تقسیم امور جهان به پیشپاافتاده و حائزاهمیت) را در اندیشه غربی در فلسفه سوژه دکارت میتوان دید. دکارت با مطرح کردن ایده سوژه شناسا، درواقع گویی از مکان امن معرفت شناسانهای به جهان همچون عینی در خور دست کاری مینگرد. نوع نگاه دکارتی به جهان موجب برخاستن قیامهای متعددی در نیمه دوم قرن بیستم برعلیه دوگرایی متافیزیک غربی و ارزش گذاریهای مضمر در آن میشود (لاجوردی، ۱۳۸۴: ۱۲۴).