در رفسنجان، چه در جامعه شهری و چه در جامعه روستایی، در هر روز از اعیاد سال، تا زمانی که عروس در خانه پدر باشد، داماد بسته به موقعیت مالی خود، باید هدیهای از قبیل گوسفند، لباس و طلا برای نامزد فرستاده و خود نیز به دیدن او برود. بعد از «مهر طی کنان» داماد و عروس به همراه مادران خود و چند نفر از فامیل درجه یک و نزدیک برای خرید به بازار میروند. حلقههای نامزدی و طلا و لباس و کفش و آن چه را که لازم است میخرند، داماد برای مادر و خواهران و بعضی اقوام عروس نیز کفش میخرد (در این جا مادر عروس برای این که داماد را از لحاظ مالی در مضیقه نگذارد، ممکن است مانع خرید کفش برای سایرین شود). اگر عقد و عروسی در یک شب باشد، یک روز قبل از عروسی از طرف خانواده عروس وسایلی را که برای داماد خریدهاند، با هدیههایی برای پدر و مادر، برادران، خواهران، عمه، خاله، پدربزرگ، مادربزرگ به خانه داماد میفرستند و از طرف خانواده داماد اقوام و آشنایان، از زن و مرد را برای «شب خوانچه» در غروب آن روز به خانه دعوت می کنند. پس از پذیرایی با شیرینی و میوه، وسایل و هدیهها را تک تک نشان حاضرین می دهند و آنان نیز میگویند مبارک است.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
سپس، خوانچه که شامل: یک جلد قرآن، جانماز، کاسه نبات و هفت سین که شامل روغن زرد، عسل، گردو، پسته، بادام، فندق و هل رنگ شده کماچ شن، مرغ بریان شده، سیب، انار شیرین، ماهی زنده و تخم مرغ رنگ شده، شیرینیهای مختلف که در دیسها چیده و آنها را در کاغذ زرورق گرفتهاند و صندوقهای میوه، آینه و شمعدان، طلا و ساعت، چمدانهای لباس و کفش، سه یا پنج کله قند درسته و سالم، شکر، چند بسته چای، چند بطری آب لیمو، گلاب، عرق نعنا، عرق بید مشک، صابون، شامپو، چند بسته حنای خشک، سفیدآب و وسایل حمام میباشد با نوازنده و «کلولو و شادباش»[۹] به خانه عروس میبرند و آن جا نیز فامیل و آشنایان خانواده عروس جمع شده اند، پس از پذیرایی از همراهان داماد، در اتاقی که زنها نشستهاند، مادر داماد چمدان ها را باز می کند و توسط یک نفر دیگر، تک تک وسایل را به سایرین نشان میدهد و در همان جلسه قواره پارچه چادری سفید گل داری را به عنوان چادر بخت روی سر عروس انداخته و آن را اندازه میگیرند تا برای موقع عقد آماده کنند. در موقع عقد در سفره هفت سین که در پیش روی عروس و داماد چیده شده از طرف مادر عروس نان، پنیر و سبزی میگذارند که پس از خواندن خطبه عقد برای میمنت به هر یک از خیلانها داده می شود.
در سابق که در خانهها حمام نبود و از حمام عمومی استفاده میکردند، روز قبل از عروسی مراسم حنابندان انجام میشد. اقوام درجه یک داماد به خانه پدر داماد آمده و نهار را در آن جا صرف میکردند، بعد خوانچه را برداشته و به خانه پدر عروس میبردند و عروس را حنا میبستند.
صبح روز بعد، داماد به همراه پدر و اقوام به حمام میرفت، پس از شست و شو، در روی رختکن شیرینی و شربت به خیلانها داده میشد که با کلولو و شادباش و زدن تار و تنبک داماد را از حمام بیرون میکردند. عروس نیز با خیلانها و مادر خود به حمام میرفت، مدعوین پس از حنا بستن و شست و شو در رخت کن شربت و شیرینی خورده و زنها دایره میزدند. اجرت حمام رفتن خیلانها، چه مرد و چه زن به عهده داماد بود و نهار خیلانهای زن به عهده مادر عروس. در شب عروسی، قبل از صرف شیرینی و میوه عاقد به منزل داماد آمده و مهریه را سؤال می کند و از طرف داماد وکیل می شود که عروس را به عقد داماد درآورد. سپس برای گرفتن «بله» به خانه پدر عروس میرود. عروس لباس سفید عروسی خود را پوشیده است، عاقد دفترش را نیز حاضر کرده و با صدای بلند سه مرتبه مهریه را اعلام می کند و میگوید: آیا حاضر به ازدواج با آقای … هستید؟ و به من وکالت میدهید که شما را به عقد و ازدواج آقای … دربیاورم؟
در این جا پدر، برادران، دایی و عموی عروس حاضر میباشند، عروس از آنان اجازه میگیرد و پس از اجازه «بله» را میگوید. قبل از آمدن عاقد، عروس کلیه دکمهها، گرهها و سگک که در لباس و کفش دارد را باز می کند. در موقع خواندن خطبه، در جلوی عروس قرآن، جانماز و آینه میگذارند و عروس در آینه نگاه می کند و سوره یاسین را آهسته از روی قرآن میخواند. دو نفر از اقوام عروس پارچه سفیدی (چلوار یا تترون) در بالای سر او گرفته و شخص دیگری مشغول ساییدن دو کله قند کوچک به هم می شود. یک نفر از آنها میپرسد چه میسایی؟ جواب میدهد، مهر و محبت میسایم.
چه میسایی؟ قند میسایم
چه میسایی؟ محبت و دوستی و صمیمیت میسایم
نفر دیگر سوزن و نخ و پارچه در دست گرفته و میدوزد.
یک نفر سؤال می کند چه میدوزی؟ جواب میدهد زبان مادر شوهر
چه میدوزی؟ زبان خواهر شوهر
یک نفر دیگر قیچی در دست گرفته و به هم میزند.
می پرسد چه میچینید؟ میگوید: زبان مادر شوهر
چه میچینید؟ زبان خواهر شوهر
این سؤال و جوابها تا زمانی که عروس «بله» را میگوید، ادامه دارد. پس از آن که مراسم پایان یافت و عاقد رفت از پنیر و سبزی و نان که در سفره هفت سین گذاردهاند، به خیلانهای زنانه می دهند. عاقد به خانه داماد برمیگردد و خطبه عقد را با صدای بلند میخواند. سپس شیرینی و میوه به مدعوین داده می شود. (در قدیم شربت هم میدادند، ولی چون بهداشتی نیست و همچنین باعث آلودگی فرشهای می شود، ترک شده است). بعد از رفتن عاقد، چند نفری داماد را برای دست به دست دادن نزد عروس میبرند، پدر عروس یا پدر داماد آن دو را دست به دست میدهد. اگر این دو نفر «دوبخته» باشند، یعنی دو زن گرفته باشند، حق انجام این کار را ندارند و به دایی و یا عموی عروس که یک زن گرفته است، محول میگردد.
خانواده داماد و اقوام عروس و دوستان آنان هر کدام گردن بند یا انگشتر طلا به عروس می دهند، داماد نیز هدیه قابل توجهی به عروس میدهد. عروس و داماد عسل به دهان یکدیگر و حلقه در دست هم می کنند و رسم است که عروس یا داماد پای خود را روی پای دیگران بگذارد تا (زبانش بر سر او باز شود) سپس داماد نزد میهمانها برمیگردد. پس از شام خوردن، برای آوردن عروس همراه داماد به خانه پدر عروس میروند. آیینه و شمعدان خوانچه و هفت سین را پیشاپیش عروس و داماد حرکت می دهند. دختری که بختش بسته باشد، یعنی خواستگار برای او نمیآید، پس از بردن عروس، لحظهای جای او مینشیند و از نقلهایی که بر سر عروس و داماد پاشیدهاند، میخورد. در سابق که اتومبیل نبود، و پیاده میرفتند آیینه عروسی بزرگ، حتی به اندازه قد آدمی بود که یک نفر آن را بر پشت گرفته و جلوی عروس و داماد حرکت میکرد.
عروس جلوی خانه داماد میایستاد و «پاانداز» میخواست. پدر داماد و برادر و دایی و عمو مبلغی پول میدادند تا عروس به در حجله میرسید در آن جا نیز از داماد پاانداز میگرفت (پول پاانداز از مادر عروس بود). در حجله داماد گردن بند طلایی به عنوان رونما به عروس میدهد. حال رسم پاانداز تقریباً برافتاده است. روز سوم[۱۰] مدعوین پول یا کادویی به خانه داماد میفرستند. عصر نیز زنها برای دیدن عروس و داماد به آن جا رفته و پذیرایی میشوند و داماد و عروس را که روی صندلی در کنار هم نشستهاند، میبینند و جهاز عروس را که در اتاقی و در کنار هم به طرز زیبایی چیدهاند، تماشا می کنند. در این روز زنهای دیگر نیز که به آنها «سیل چی» میگویند برای دیدن عروس و داماد و تماشای جهاز به خانه داماد میآیند. در سابق به حامل کادو و از طرف خانواده داماد مبلغی پول و مقداری شیرینی داده میشد و نیز از طرف مادر عروس قواره پارچه یا جورابی جای آن گذارده، پس میفرستاد.
بعضیها که فرصت حضور در جشن را نداشته باشند، فضل را توسط دیگری میفرستند و اگر پول پرداختی شخصی مطابق دوره و زمانه نباشد، ممکن است جارچی اعلام نارضایتی کند. پس از جمع آوری فضل، تمام پولها و صورت آن تحویل داماد میگردد که هر زمان در جشن عروسی دیگران شرکت کرد، با مراجعه به فهرست، مبلغی علاوه بر آن بپردازد. جمع این پول به ۷ الی ۸ میلیون تومان میرسد که سرمایه خوبی برای داماد است. اگر کسی فضل نپرداخت، از طرف داماد به او پیغام می دهند که فضل ما را بیاورید، چون قبلاً داماد و یا پدر او برای آن شخص و یا فرزندش فضل دادهاند.[۱۱]
۴-۲-۲- شب شیشه
مهم ترین و با اهمیت ترین شبها، شب ششم تولد نوزاد است. این شب خطرناک ترین شبهاست و عقیده دارند که اجنّه در این شب میکوشند تا به هر نحو وارد اتاق شده، بچه را میبرند و یا او را با بچه خود که زشت و رنجور و مریض است عوض نمایند. روی این اصل عدهای از خویشاوندان را از مرد و زن دعوت می کنند و همگی دور تا دور اتاق زائو نشسته و تا صبح باید بیدار باشند و بچه را دست به دست کنند. قبل از غروب آفتاب ۴۰ پزگ Pozg پنبه[۱۲] به دیوارهای اتاق زائو میچسبانند و چهل سنجاق روی لچک نوزاد میزنند و روی بچه پارچه قرمزی میاندازند تا آل و اجنه از سنجاق که آهن است و قرمزی که شاید نشانه ای از آتش باشد، بترسند.
یک چارک ارزن دور تا دور اتاق ریخته و با چاقو گرداگرد اتاق را خط میکشد. یک نفر میگوید چه میکنی؟ آن کس که خط میکشد، میگوید مادر بچه و بچه را حصار میکنم. هر کس که بچه را روی زانو نهاده باید مراقبت نماید تا لباس نوزاد روی زمین نیفتد. یک قرص نان که به آن روغن مالیده و شکر پاشیدهاند، با سکهای بالای سر نوزاد گذارده، به عنوان صدقه در موقع طلوع آفتاب به فقیر می دهند. در سابق در شب شش نوزاد دایره میزنند، شعر میخوانند، نی میزنند و شرمه میخواندند ویا کتابهای شاهنامه، خرم زیبا خورشید آفرین را میخواندند.
این مراسم معمولاً تا پاسی از شب و گاه نیمهشب ادامه مییابد، در این شب معمولا اطرافیان، نوزاد را در بغل میگیرند، و به صرف تنقلات مشغول میشوند. همچنین، باور گذشتگان این بود که در ششمین شب تولد، مرغ سفیدی قصد بردن نوزاد را دارد، لذا باید او را از این بلا درامان داشت. در برخی روستاهای رفسنجان، مقداری ارزن دور اطاق میریختند و معتقد بودند که مرغ سفید با دیدن ارزنها فرار میکند. باور دیگر این بود که در این شب ممکن است آل به سراغ زن زائو بیاید. لذا مادر را نیز باید از خطر درامان نگاه داشت.
۴-۲-۳- مراسم زایمان
اصولاً در همه جا دختران، وقتی به خانه شوهر میروند، بسیار مشتاقند که باردار شده و دارای فرزند شوند و اگر مدتی بگذرد و آثاری از حاملگی در آنان دیده نشود، نگران خواهند شد. سابقاً که متخصص نبود و یا اگر بود، دسترسی به آن نداشتند تا علل نازایی را معلوم نماید و از طرفی فقر فرهنگی آنان را به کارهایی برای باردار شدن وامیداشت، که از روزگاران کهن در افکار عامه باقی مانده بود. از راههای زیر برای باردار شدن استفاده میشد:
۱- زن نازا غذای نیم خورده زائویی را میخورد و در رختخواب زائو میخوابید.
۲- در سومین روز زایمان، در اتاق زائو مراسمی برگزار می شود که به «آب ۳» معروف است، از آن آب می خورد و صورتش را میشست.
۳- شکم او را با روغن زرد[۱۳] که «مُلک باد» و تخم شوید ساییده در آن ریختهاند، چرب میکردند.
۴- او را به حمام میبردند و مراسمی را که روز چهلم زایمان زائو در حمام برگزار میکردند و به «آب چل» معروف است برای وی نیز انجام میدادند و معتقد بودند که «چل» رویش افتاده و با این عمل چل شکسته خواهد شد.
در رفسنجان برای جلوگیری از سقط جنین، راههای مختلفی به کار میبردند. هرگاه زن آبستنی در اثر کار زیاد، برداشتن بار سنگین، هول و ترس و یا افتادن بر زمین دچار کمر درد و دل درد و خونریزی شود که احتمال سقط جنین برود، این اعمال را انجام میدادند:
۱- صمغ عربی ساییده، روی تخم مرغ نیمرو ریخته و به وی میخوراندند.
۲- حلوای نشاسته نیم پخته میخورد و ساییده قرص کمر و سیاهدانه را با عسل مخلوط کرده، کمر او را میچسباندند.
۳- دم کرده فونل با نبات میخورد.
۴- کماچ سهن (sehen)، که روی تابه نیم پز شده باشد، به او میدادند که تناول نماید.
۵- صمغ عربی و و تخم شوید ساییده شده روی حلوایی که با آرد سهن پخته باشند ریخته میخورد.
برای بعضی زن ها در اثر تکرار سقط جنین همیشه این خطر وجود دارد که با اندک حرکت و یا تکانی دچار سقط جنین شوند، کمر این گونه زنان را قفل میکردند. بدین طریق نخی پنبهای به رنگ سفید و به طول تقریبی یک متر با نخی پنبهای به رنگ آبی به همین اندازه به هم تابیده و در جاهای مختلف آن چهل گره میزدند و در موقع گره زدن، دعایی خوانده به آن فوت میکردند و این نخ را از چنبر قفلی درآورده و به دور کمر زن حامله میبستند و معتقد بودند که رحم با همزاد قفل شده و مانع سقط جنین خواهد شد.
به محض نزدیک شدن وضع حمل، زن باردار نزدیک ترین کس از اقوام، مانند مادر و خواهر خود را خبر می کند. آن ها رختخواب او را کنار اتاق میاندازند و وی را میخوابانند ویکی از افراد نیز برای آوردن مام حرکت می کند. معتقد بودند که مردم نباید به اطلاع حاصل کنند که فلان زن میخواهد بزاید، اگر بدانند، درد او منتشر شده و دیر خواهد زایید، برای انتشار نیافتن درد یک عدد میخ در چارچوب درب اتاق زائو میکوبیدند. هیچ کس حق آمد و رفت به اتاق زائو را ندارد و فقط ماما و دو نفر زن که زائو قبلاً آنان را فرا خوانده است باید باشند، معتقدند تا وقتی گناهان افراد داخل اتاق پاک و بخشوده نشود، زائو نخواهد زایید و اتاق زائو «چل خانه» است و محل برآورده شدن حاجات و بخشوده شده گناهان، و اگر دختر بکر وارد اتاق می شود، چون معصوم است، پایین پیراهن او را پاره میکردند و همچنین میگفتند تا پایین لباس پاره نشود، زائو نخواهید زایید و نیز در آینده برای دختر خواستگاری نخواهد آمد. اگر زایمان دیر انجام میشد، در اثر سحر و جادو و طلسم میدانستند و برای باطل کردن آن مقداری پوست پیاز و سیر و فضله سگ میسوزاندند.
اگر زائو نمیزایید، کفش و چادرش را نزد بقال محل گرو میگذاشتند و خوردنی گرفته به او میدادند تا بخورد. اگر باز هم نمیزایید، یک نفر بالای بام میرفت و اذان بی موقع میگفت تا مردم مطلع شوند و دعا کنند. ماما به محض ورود پنجه مریم را در کاسهای که در آن آب ریختهاند، میانداخت و معتقد بودند و هر زمان که پنجه مریم باز شود، زائو خواهد زایید و پس از باز شدن پنجه، آن آب را به زائو میدادند بخورد. ماما، وقتی که وارد اتاق میشد، اولین کاری که میکرد، کفشهای خود را روی سر زائو میتکانید. اگر فارغ نمی شود، آب هم وزن قرآن را به او میدادند تا بخورد و از وی میخواستند که توبه کند و به درگاه خداوند استغاثه نماید. اگر باز هم فارغ نمیشد، حلوای ۱۲ امام در اتاق زائو میپختند و به همسایهها میدادند و اگر باز هم فارغ نمیشد، قرآن را در گنجینه گذارده درب آن را قفل میکردند تا خداوند از گناهان زائو درگذرد و بزاید، چون معتقد بودند تا زن گناهانش بخشیده نشود، نخواهد زایید.
در موقع چهار درد که تمام بدن زائو از شدت درد خیس عرق شده است، به صورت او سفیدآب نقره میمالیدند تا لکههای صورتش محو شود. زن حامله هر چیز خوراکی ببیند، هوس خوردن آن را می کند و باید مقداری از آن را، هر چند ناچیز باشد، بخورد و معتقدند اگر نخورد چشم بچه اش سبز شده و در موقع وضع حمل دچار مشکل خواهد شد و از زائویی که درد زایمان دارد و نمیزاید میپرسند که آیا به چیزی در ایام حاملگی هوس کردهای؟ او آن چه را هوس کرده، بازگو می کند. پس از تولد نوزاد، نوبت آمدن جفت است، اگر خارج نشود، موهای زائو را در حلق او فرو می کنند تا حالت تهوع به او دست داده و به شکم فشار وارد شود و یا یک بطری به او می دهند تا در آن محکم فوت کند. جفت که خارج شد به ماما برای بریدن بند ناف «سرنافی» می دهند. ماما اندازه چهار انگشت بالای ناف را با نخ آبی و سفید میبندد و با قیچی بند ناف را میچیند. پس از بریدن بند ناف، روی آن روغن زرد گذاشته و با پارچه ململ میبندد. پس از زاییدن، بلافاصله دو عدد زرده تخم مرغ در گلوی زائو میاندازند و او را در رختخواب میخوابانند و با چاقو گرداگرد تشک او خط میکشند و او را حصار می کنند و میگویند:
بسم الله الرحمن الرحیم، کردم حصار یا ملک جبار
زائو و بچه را تو نگهدار، تو نگهدار، تو نگهدار.
سپس به او حلوای «آب روغن» که از آرد برنج، روغن گاو و نبات پخته شده است و روی آن نیز تخم شوید ساییده پاشیدهاند، می دهند و یک دستمال هفت رنگ محکم به دور سر زائو میبندند تا سر او که «واریخته» است به هم جمع شود. پدر بچه باید گودالی کنده و جفت را با یک حبه ذغال و یک قطعه آهن و یک عدد عاشق[۱۴] در آن انداخته و رویش خاک بریزد. ذغال و آهن و عاشق برای این است که آل ترسیده و جفت را نبرد و اگر جفت را برد و خورد، بچه میمیرد.
کارهای دیگری که برای ترساندن آل می کنند، بدین قرار است:
۱- نخ آبی و سفید به مچ یکی از پاهای زائو میبندند و نیز از همان نخ به مچ یکی از دستهای نوزاد بسته می شود.
۲- بالای سر زائو قرآن، آینه برای روشنایی، تفنگ، چاقو و سورمه دان و کسانی که تفنگ نداشتند، به جای آن دسته آهنی هاون را میگذاشتند.
پس از شستن بچه با آب، اولین پیراهنی که به او میپوشانند، نباید دور یقه و پایین آن دوخته شده باشد، سپس بر روی آن لباسهای دیگر را میپوشانند. در سابق در چشمهای او را سورمه کرده و یک ضربدر با میلچه سورمه میان دو ابروی نوزاد میکشیدند. ماما انگشت در خاک میکرد و روی ابروهای بچه میکشید تا پر موی شوند. تخم مورچه زیر بغل و زیر شکم نوزاد میمالیدند تا موی درنیاورد. بچه را پس از قنداق کردن روی کمو[۱۵] و در کنار بستر مادر میخوابانند و معتقد بودند اگر روی زمین بخوابد «زور زمین» میگیرد و استخوانهای بدن نوزاد درد خواهند گرفت.
به مدت ده روز زائو را تنها نمیگذارند و هرگاه خواست از اتاق خارج شود، یک نفر همراه او خواهد شد و برای این که جن و آل حاضر نشوند، در اتاق زائو هیچ کس نباید کلمههای جن و آل را به زبان آورد.
آل
معتقد بودند که زن سیاه چرده لاغر و قد بلندی است که موهای بسیار بلندش در موقع رفتن، زمین پشت سرش را جاروب می کند و میگفتند آل را دیدهاند که طشتی روی سرش بوده و لب جوی آبی جگر زن زائویی را از طشت درآورده و شسته و خورده است این سخنان پوچ و خیالی که برای زنان حامله میگفتند، زائو را از همان دقایق اول در وحشت و اضطراب و دلهره فرار میداد و همین ترس از آل و مخصوصاً زایمانهای غیر بهداشتی با دستهای آلوده ماماها، بسیاری از زنان را در موقع وضع حمل و یا بعد از آن تلف میکرد.
ماما تا روز دهم هر روز می آید و بچه را تر و خشک می کند. زن زائو در مدت ده روز ماست، سیب زمینی و آجیل و ترشی نباید بخورد. زیرا ترشی شیر آقزی[۱۶] را «میبُرد» و بچه از خوردن آن شیر که باعث قوی شدن استخوانهای او می شود، محروم میماند و تا ده روز قوطی نارگیل و نبات ساییده برای خوردن در کنار او میگذارند. بنا به رسوم هر تازه واردی که به اتاق زائو میآمد، بچه و تفنگ را برداشته و نزدیک او میشدند، بچه را به طرف او برده، میگفتند: بچه را زدم به فلان و فلان نزد بچه را سه مرتبه تکرار میکردند و تفنگ و یا چاقو برای این بود که فکر میکردند اگر آل به شکل تازه وارد درآمده از تفنگ و چاقو بترسد و برود. دستهای بچه را تا سه روز در قنداق میگذارند که کج نشوند.
مراسم روز سوم
روز سوم مراسمی در اتاق زائو انجام می دهند که به «آب سه» معروف است و بدین طریق انجام می شود. یک قدح بزرگ پر از آب جلوی روی زائو میگذارند و در آن قدح ۴۰ عدد ریگ و ۴۰ دانه جو و چند برگ سبز میاندازند. قدحی دیگر پشت سر زائو قرار می دهند. سپس با جام دعا که قبلاً آماده کرده اند، از آب قدح برداشته، جام را از روی شانه راست عبور داده، آب را در قدح پشت سر او میریزند، ده مرتبه از روی شانه راست و ده مرتبه از روی شانه چپ و بیست مرتبه از بالای سر، در حالی که سر قدیفه حمام او را که از پارچه قرمزی است، روی سرش انداختهاند، که جمعاً ۴۰ مرتبه می شود، پس از اجرای این عمل زائو دست و روی خود را با این آب می شود، گویند وی تا این لحظه نجس بوده و بعد از آن پاک میگردد. زنهایی که در این مراسم حضور دارند، نیز دست و روی خود را میشویند و برای میمنت مقداری از آب را چهار گوشه اتاق و بقیه را چهار گوشه خانه میریزند. پدر بچه نیز با این آب دست و روی خود را میشوید تا از غم فارغ شود، این برنامه توسط دلاک زنانه و یا ماما انجام میگیرد. زن نازا نیز برای حامله شدن از این آب مقداری میآشامد و دست و روی خود را میشوید تا چل از او برداشته شود.
۴-۲-۴- ختنه سواران
یکی از آداب و رسوم بسیار قدیمی در میان بعضی اقوام ختنه اطفال بوده است. این طور رسم است که شش روز پس از تولد نوزاد، جشنی برپا می کنند و همه اقوام و آشنایان نیز دعوت میشوند تا نوزاد پسر خانواده را ختنه کنند. از قدیم این جشن بسیار مفصل و با تشریفات زیاد انجام میگرفته است. بدین نحو که در شب ششم تولد کودک که معروف به شب شیشه نیز میباشد، فردی را که در کار ختنه مهارت دارد، دعوت کرده و کودک را در خانه و در حضور همه اقوام و خویشاوندان ختنه می کنند و سپس او را در رختخوابی خوابانده و تا صبح او را تنها نمیگذارند و به این جشن، جشن ختنه سواران میگویند.