۲-۲-۴-۳- تصمیمات اقتصادی اساسی و با اهمیت
در برخی از وقایع و رویدادهای مالی و اقتصادی مانند آگهی و تبلیغات، پرداختهای مربوط به طرحهای بازنشستگی، پاداش مدیران اجرایی، هزینههای تحقیق و توسعه، تحصیل یا فروش بخشهایی از واحد اقتصادی و فروش اموال و سرمایهگذاریها میتواند این انگیزه وجود داشته باشد که تغییرات مورد نظر در این اقلام، سود واحد تجاری را در کوتاه مدت تحت تأثیر قرار دهد.
۲-۲-۴-۴- تعیین قیمتهای انتقالی کالاها و خدمات
واحدهای تجاری چند ملیتی[۵۱] که مالیات آنها به صورت مضاعف حساب میشود، از انگیزه لازم برخوردارند که نه تنها تلاش کنند که نرخهای بالای مالیات بر درآمد آنها کاهش یابد، بلکه نسبت به هموار سازی سود نیز مبادرت ورزند. در گروه شرکتها یا شرکتهای چند ملیتی قیمتهای انتقالی کالاها و خدمات، در میان واحدهای اقتصادی فرعی شرکتهای مادر، یکی از ابزارهای جذاب مدیریت سود تلقی میشود.
۲-۲-۴-۵- تعدیل برآوردهای حسابداری
تعدیل برآوردهای حسابداری، قابلیت انعطاف بیشتری به مدیران واحدهای تجاری میدهد. منظور نمودن ذخیره برای مطالبات مشکوک الوصول، برآورد عمر اقتصادی داراییها و تعیین نرخ تنزیل برای تعهدات بازنشستگی، نمونهای از ابزارهای سنتی است که مدیران برای سالهای متمادی به منظور اعمال مدیریت سود از آنها استفاده میکند و در سالهای اخیر «تجدید ساختار» نیز به عنوان پدیدهای نسبتاً جدید مورد توجه مدیران قرار گرفته است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
همچنین محققین زیادی نیز طبقهبندیهایی را در رابطه با هموارسازی سود ارائه کردهاند که در این بخش به تشریح آنها میپردازیم. کاپلند[۵۲] دربارهی ویژگیهای یک ابزار مناسب هموار سازی سود میگوید: وقتی استفاده میشود نباید شرکت را به انجام عمل خاصی در آینده متعهد نماید. باید مبتنی بر” قضاوت حرفهای” در چارچوب اصول پذیرفته شده حسابداری باشد،تأثیر آن بر سود قابل ملاحظه باشد.
۲-۲-۵- هموار سازی از طریق تخصیص[۵۳]
مدیران میتوانند با بهره گرفتن از اختیارات کنترلی بر تخصیص اثرات ریالی رویدادهای مالی در طول زمان(دورههای مالی مختلف) اعمال نظر کنند، به گونهای که نتایج آن روند همواری از سودهای گزارش شده باشد (به عنوان مثال انتخاب روش مستقیم یا نزولی در محاسبه استهلاک).
۲-۲-۶- هموار سازی از طریق طبقهبندی[۵۴]
در این روش مدیران با انتخاب اقلام میانی صورت حساب سود و زیان، ترتیب مکانی قرار گرفتن آنها را تحت کنترل قرار میدهند که نتیجه آن تأثیر در میزان سود گزارش شده در مراحل مختلف است.(به عنوان مثال عادی یا غیر عادی تلقی کردن برخی اقلام سود و زیان) به اعتقاد رونن و سادان هموار سازی از طریق طبقهبندی آنگاه روی میدهد که مدیر با بهره گرفتن از قضاوت شخصی در مورد عادی یا غیر عادی بودن برخی اقلام بینابینی سود و زیان تصمیم میگیرد. بنابرین اصولاً در این روش هدف هموار سازی سود باید قبل از اقلام غیر عادی باشد. اما در نقطه مقابل آنگاه که مدیر قضاوت شخصی خود را در تعیین زمان تحقق و شناسایی درآمد و هزینه و در راستای اهداف هموار سازی به کار میگیرد، هموار سازی از نوع جابجایی زمانی واقع شده است. بیانیه شمارهی ۳۰ هیأت تدوین اصول حسابداری[۵۵] وجود هموار سازی از طریق طبقهبندی را مورد توجه قرار داده گرچه برخی از محققین قبل از آن، این نوع از هموارسازی را افشا نموده بودند.
بیدلمن[۵۶] معتقد است: «مدیران برای انعکاس مداوم جریان سودی که انحراف کمتری با سود بازار داشته باشد سود را دستکاری و هموار می سازند». وی همچنین اعتقاد داشت که سهامداران جریان سود پایدار در طی زمان را به جریان نوسان دار سود ترجیح میدهند. زیرا سودهای هموار موید جریان با ثباتی است.
در حالیکه سودهای هموار نشده (در نوسان) از سوی سرمایهگذاران به عنوان ریسکدار بودن عملیات تلقی شده و تأثیر آن بر روی نرخ بازده مورد توقع سهامداران موجب ایجاد اثر منفی بر ارزش سهام شرکت میشود.بیدلمن اظهار میدارد که مدیریت برای هموار نمودن سود مورد گزارش دو انگیزه دارد. اول آنکه پدید آمدن یک جریان باثبات سود بر ارزش سهام شرکت اثر مساعد دارد، ریسک شرکت را کاهش میدهد و در قیاس با فرایندهای بیثبات، توان بیشتری برای حمایت از سود سهام فراهم میگردد. وی مینویسد: «تا آنجا که نوسانات سود گزارش شده انتظارات ذهنی سرمایهگذار را نسبت به نتایج احتمالی سود و سود سهام آتی تحت تأثیر قرار میدهد، مدیریت ممکن است با هموارسازی سود بتواند بر ارزش سهام شرکت ارزش مساعد داشته باشد» (یزدانی و آزاده، ۱۳۸۴).
۲-۲-۷- موافقان و مخالفان مدیریت سود
برخی از محققان محدودههایی از مدیریت سود را موجه تشخیص داده و آن را برای سرمایهگذاران و سایر افراد ذینفع مفید دانستهاند. نوسانات سود معیار مهمی برای ریسک کل شرکت تفسیر شده است که تأثیر مستقیم روی نرخ هزینهی سرمایهای سهامداران دارد و نتیجه آن تأثیر معکوس روی ارزش سهام شرکت است، تا حدی که تغییرات مشاهده شده در حدود روند سود گزارش شده روی ذهنیت مورد انتظار سرمایهگذار برای بازده احتمالی آتی و تقسیم سود اثر گذارد، مدیریت قادر خواهد بود به نحو دلخواه با هموار سازی سود روی ارزش سهام شرکت تأثیر گذارد. در این رابطه بیانیه شماره ۵ هیأت استانداردهای حسابداری مالی میگوید: «هیأت تشخیص میدهد که برخی سرمایهگذاران ممکن است برای سرمایهگذاری سازمانهایی را که مدل ثابتتری از سود دارند ترجیح دهند، زیرا نشان دهندهی عدم اطمینان یا ریسک کمتر به خاطر نوسانات پایینتر سود میباشد».
می چلسون و همکاران (۱۹۹۵)، در پژوهشی به این نتیجه رسیدند که شرکتهایی که سود هموارتری دارند به طور قابل ملاحظهای متوسط سالیانه بالاتری نسبت به شرکتهایی دارند که هموارسازی سود در آنها صورت نگرفته است.
هپ ورث[۵۷] معتقد است که آرایش سود عملی عقلایی و منطقی است که از طریق آن مدیران تلاش میکنند با بکارگیری ابزارهای خاصی در حسابداری سودشان را هموار سازند.
هند[۵۸] میگوید: «در پارهای اوقات، هموار سازی ممکن است روش موثری برای ارائه اطلاعاتی دربارهی درجه دوام آتی سود جاری به بازار سهام باشد.» وی همچنین اضافه میکند «هموارسازی، سود هر سهم را به انتظارات بازار نزدیک می کند».
بارنن[۵۹] و سادان اظهار میدارند: «هموار سازی سود عبارت است از کاستن عمدی از نوسانات سود که به نظر میرسد برای شرکت عادی باشد. مدیران برای کاستن از نوسانات سود گزارش شده و افزایش پیش بینی درست جریان نقد آتی توسط سرمایهگذاران اقدام به هموار سازی سود مینمایند و انتظار میرود این عمل تأثیر مثبتی بر ارزش سهام و عملکرد مدیریت داشته باشد».
ترومن[۶۰] وهمکاران (۱۹۸۸)، در تشریح فواید هموارسازی سود برای شرکتها اظهار میدارد: «هموار سازی سود، واریانس سودهای مشاهده شده را میکاهد و بدین ترتیب هزینه استقراض شرکت را میکاهد و بر روابط میان شرکت، مشتریان، فروشندگان و کارکنان اثر مساعد دارد».
از سوی دیگر مخالفان پدیده هموارسازی و مدیریت سود، هموارسازی را نوعی تحریف در اهداف گزارشگری میدانند.در اکثر مطالعات اولیه، رفتار هموارسازی سود به صورت منفی نگریسته شده است.
ایم هاف[۶۱] (۱۹۸۱)، معتقد است وقتی متغیرها برای کسب سودهای زیاد همواره دستکاری میشوند، به نظر میرسد که افشا به اندازه کافی صورت نمیپذیرد.
بیدلمن (۱۹۷۷)، اعتقاد دارد که هموارسازی سود، تجزیه و تحلیل صورتهای مالی را با مشکل مواجه میسازد.
مک هوگ[۶۲] آرایش سود را نوعی دستکاری در اطلاعات صورتهای مالی میداند.
برن استین[۶۳] عنوان میکند که اصولاً آرایش سود یک عمل سفسطه آمیز بوده که در محدوده اصول کلی استانداردهای پذیرفته شده حسابداری صورت میپذیرد (همتی، ۱۳۸۲).
رونن و سادان (۱۹۸۱)، اظهار میدارند که در گذشته هموارسازی سود را پدیدهای جهت تقلب و گمراه کنندگی میپنداشتند. اگرچه هموارسازی سود، دستکاری در سود را در چارچوب اصول پذیرفته شده حسابداری مجاز میداند، اما چنانچه این دستکاری تحت ضوابط اصول پذیرفته شده حسابداری انجام نپذیرد جنبه تقلب مییابد.
ونگ و ویلیامز[۶۴] (۱۹۹۴)، اظهار میدارند زمانی که هموارسازی بتواند اقلام صورت حساب سود را به نحو مطلوبتری به سرمایهگذاران بالقوه منعکس نماید، سرمایهگذاران منطقی مدیران را تشویق به هموار سازی مینمایند. بدیهی است اینگونه هموار سازی بیشتر جنبه حساب آرایی جهت جلب سرمایهگذاران بالقوه دارد که میتواند گمراه کننده باشد به خصوص در مواقعی که سود هر سهم شرکت پایین باشد و هموار سازی سود برای افزایش سود هر سهم به کار گرفته شود این نوع هموار سازی میتواند فریب تلقی شود. چنانچه هموار سازی سود طی سالهای متمادی انجام شود و نقدینگی لازم جهت حمایت آن تأمین نشود ممکن است شرکت را دچار مشکل کرده و حتی تهدید به ورشکستگی نماید. مشکل دیگری که در مسأله هموار سازی وجود دارد فقدان معیار مشخص برای هموار سازی است. کاهش پراکندگی سود طی سالهای متمادی هموار سازی تلقی میگردد. اما هیچ تئوری و نظریه مشخصی برای میزان این کاهش وجود ندارد.
بیدلمن (۱۹۷۳)، اظهار میدارد یکی از مشکلات اساسی در هموار سازی سود لزوم شناخت میزان اصلاحات مورد نیاز است. هر گونه اصلاحات نیازمند بازخورد زمان واقعی و کنترل عملیات جاری یا گمان کاری قابل ملاحظه است زیرا ممکن است سبب اصلاحات اضافی شود که این خود باعث بروز ضد هموار سازی شود.
رونن و سادان بیان میکنند که تظاهرات (تجلیات) مشاهده شده هموارسازی در بیشتر موارد بار منفی دارد. برای مثال مطبوعات که نماینده عقاید و احساسات عمومی هستند، پدیده هموارسازی را مظهر فریب، گمراهی و سایر اعمال غیر اخلاقی به نفع مدیران میدانند.
آرتور لویت رئیس هیأت مدیره کمیته بورس و اوراق بهادار در سخنرانی خود با عنوان بازی اعداد اشاره نمود که مدیریت با استفاده ناصحیح از بعضی ابزارها اعتبار گزارشگری مالی را مورد تهدید قرار میدهد.
هکتور[۶۵] اظهار میدارد: «هموار سازی سود عملی است که باعث سوء استفاده در گزارشگری مالی شده و استفاده کنندگان از صورتهای مالی باید به این امر واقف و آگاه باشند».
در واقع مدیران با هموار سازی سود محتوای اطلاعاتی سود را از بین میبرند. همانطور که از عقاید متفکرین حسابداری استنباط میشود دو دیدگاه مثبت و منفی دربارهی هموار سازی سود از هم قابل تشخیص است. بعضی آن را تسهیل در اهداف گزارشگری میدانند. در حالیکه بعضی دیگر آن را به عنوان تحریفی در اهداف گزارشگری مالی تلقی مینمایند.
دو محقق به نامهای ایجیری[۶۶] و جایدیک[۶۷] در ارزیابی روشهای متفاوت اندازهگیری در حسابداری چنین ابراز داشتهاند: «حسابداری با بهره گرفتن از روشهای متفاوت اندازهگیری موجود فلج شده است. سالهاست که حسابداران در پی معیارهایی هستند که بتوانند با بهره گرفتن از آن بهترین روش اندازهگیری را انتخاب نمایند» (خالقی مقدم، ۱۳۷۴).
به طوری که اشاره گردید بعضی از تئوریسینهای حسابداری بر این باورند که هموار سازی، بیشتر اطلاعات را به جای افشا، پنهان میسازد. زیرا در بحث هموار سازی سود، مدیریت روشهایی را ترجیح میدهد که قابل مشاهده نباشد و در نتیجه نیازی به افشا نداشته باشد. برخی از پژوهشگران نظیر بیدلمن (۱۹۷۷)، در مطالعات خود این نتیجه گیری را نمودند که متغیرهای هموارسازی قابل مشاهده نیستند. بدیهی است که در چنین حالتی عدم تقارن اطلاعاتی بین مدیر و سرمایهگذاران که به هر حال قبلاً وجود داشته است شکاف بیشتری پیدا میکندو علاوه بر آن نیز این عدم تقارن بین سرمایهگذاران هم پدید میآید (یزدانی و آزاده، ۱۳۸۴).
با توجه به اهمیت سود گزارش شده مدیران به دلایل مختلف در صدد دستکاری سود بر می آیند به گونه ای که سود و جریانات نقد که عامل تعیین کننده ارزش شرکت می باشد را به آنچه که خود مدنظر دارند، نزدیک کنند. چنین استدلالی بیانگر این است که بازار سهام نا آگاهانه عمل می نماید و نمی تواند داده های حسابداری را به شیوه ای درست اعلام نماید.
زمان بندی داده های مالی گزینه ایست که در اختیار مدیریت می باشد و یکی از گزینه های حسابداری نیست. بنابراین، این احتمال وجود دارد که مدیران برای حساب سازی و دستکاری در شیوه محاسبه سود به دستکاری رویدادهای مالی واقعی بپردازند (ولک،۱۳۸۶).
۲-۲-۷-۱- ابزارهای مدیریت سود از طریق رویدادهای مالی واقعی
مداخله مدیران در فرایند گزارشگری تنها از طریق رویه ها و روش های حسابداری نمی باشد. بلکه می تواند از طریق رویه های موثر بر جریانات نقد یا به عبارتی از طریق تصمیمات عملیاتی نیز باشد.
هیلی و واهلن[۶۸](۱۹۹۹) و بعد از مدت کوتاهی دکو و اسکینر[۶۹](۲۰۰۰)، این موضوع را ارائه کردندکه انجام اقدامات موثر جهت تسریع فروش، تغییر برنامه های زمان بندی ارسال کالا و تاخیر در شناسایی هزینه های تحقیق و توسعه (R&D)[70] و هزینه های نگه داری از جمله روش های مورد استفاده مدیران جهت دستکاری سود می باشد.
رویچودری[۷۱] (۲۰۰۶) دو ابزار دیگر مدیریت سود از طریق رویدادهای مالی واقعی را پیدا کرد که شامل ارائه تخفیفات نقدی فروش و کاهش دادن هزینه های اختیاری توسط مدیران می باشد. در بررسی رویچوردی دو ویژگی که از مشخصه های دستکاری رویدادهای مالی واقعی می باشند به شرح زیر است؛
۱-انحراف پیدا کردن از روند عادی عملیاتی که این انحراف به خودی خود می تواند آثار زیان بخش بالقوه ای بر ارزش بازار شرکت داشته باشد.
۲-همه دستکاری ها به امید تغییر دیدگاه حداقل تعدادی از سهامداران صورت می گیرد تا آنها به این باور برسند که واحد تجاری در یک روند عادی عملیاتی به اهداف گزارشگری مالی مشخص شده ی خود،رسیده است.
دستکاری رویدادهای مالی واقعی، جریانات نقد را و در بعضی موارد اقلام تعهدی را نیز تحت تاثیر قرار می دهد. همچنین زنگ[۷۲](۲۰۰۷)، به این نتیجه رسید که دستکاری اقلام تعهدی و رویدادهای مالی واقعی، جانشین مناسبی برای یکدیگرند و مدیران با توجه به موقعیت و شرایط در هر زمان، از هر یک از این روش ها به دیگری تغییر استراتژی می دهند. تحقیق حاضر به بررسی روش های دستکاری سود از طریق رویدادهای مالی واقعی که در مدیریت سود تاثیر دارند تمر کز دارد؛
۱-از طریق افزایش سود غیر عملیاتی ناشی از فروش دارایی های بلند مدت،
۲- از طریق کاهش هزینه های اداری، عمومی و فروش،
۳- از طریق تغییرات در میزان موجودی کالا.
۲-۲-۷-۲- مدیریت سود از طریق رویداد های مالی واقعی
کمیته استانداردهای حسابداری بینالمللی در اواخر سال ۲۰۰۳ تلاش کرد تا آزادی انتخاب روشهای حسابداری را در چند استاندارد کاهش دهد. دلیل این کار این است که تدوینکنندگان استانداردهای حسابداری، مدیریت سود را نامطلوب ارزیابی میکنند و همواره در تلاشند تا با دقیقتر نمودن استانداردهای حسابداری، از آزادی عمل مدیران در مدیریت سود بکاهند.
تحقیقات متعددی در طی سالیان گذشته، به بررسی مدیریت سود پرداختهاند. جمع بندی یافته های این مطالعات حاکی از آن است که مدیران عموما از دو روش برای مدیریت سود بهره می گیرند. انتخاب روشهای حسابداری مناسب بهمنظور رسیدن به سطح مورد نظر سود یکی از این روش ها میباشد. عموما در این روش از دستکاری اقلام تعهدی استفاده میشود که تاثیر مستقیمی روی جریانهای نقدی ندارد. روش شناخته شده دیگر برای مدیریت سود، دستکاری رویدادهای مالی واقعی و در واقع تغییر در عملیات زیربنایی شرکت به منظور افزایش سود دوره جاری میباشد.
از دستکاری رویدادهای مالی واقعی به عنوان منحرف کردن فعالیتهای عملیاتی عادی شرکت توسط مدیران است که موجب گمراهی ذینفعان میگردد یاد می شود. انحراف مذکور به مدیر در رسیدن به اهداف گزارشگری مالی یاری میرساند اما ارزش شرکت را افزایش نمیدهد. روشهای دستکاری رویدادهای مالی واقعی مثل کاهش قیمت فروش با هدف افزایش فروش محصولات یا کاهش هزینههای اختیاری در بحرانهای اقتصادی، از جمله روشهای مناسبی هستند که به مدیران کمک میکنند. اما استفاده گسترده و غیر عادی مدیران از این روشها، نشان دهنده تمایل مدیران به مدیریت سود از طریق رویدادهای مالی واقعی میباشد (رویچودیوری،[۷۳] ۲۰۰۶).
مدیریت سود از طریق اقلام تعهدی شامل استفاده از روشهای حسابداری برای دستکاری سود میباشد؛ درحالیکه مدیریت سود از طریق رویدادهای واقعی شامل تغییر زمان بندی و ساختار معاملات به منظور دستکاری سود است. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که، دقیقتر کردن استانداردهای حسابداری فقط دستکاری اقلام تعهدی را کاهش میدهد و ممکن است هیچ تاثیری بر دستکاری رویدادهای مالی واقعی نداشته باشد و حتی ممکن است موجب افزایش آن نیز گردد. به عبارت دیگر، در صورت وجود استانداردهای حسابداری محکم (و یا اجبار بیشتر) مدیران از مدیریت سود از طریق اقلام تعهدی به مدیریت سود از طریق رویدادهای مالی واقعی تغییر رویه میدهند که پر هزینهتر بوده و ارزش شرکت را کاهش میدهد (اورت و همکاران،[۷۴] ۲۰۰۵).