همانطور که از سوالات و فرضیه های پژوهش حاضر برمیآید مهمترین هدف این پژوهش درک تلقی روشنفکران قاجاری از دو مفهوم عدالت و آزادی است. اما علاوه بر این هدف، پژوهش حاضر در پی فهم بسترهایی است که به این خوانش از عدالت و آزادی منجر شد. همچنین در این پژوهش به تفاوت دیدگاه اسلامی و غربی از این دو مفهوم نیز به طور گذرا و در خلال تحقیق اشاره میکنیم.
۱۳-۱- سازماندهی پژوهش
پژوهش حاضر، همچون بسیاری از پژوهشهای دانشگاهی در مقطع کارشناسی ارشد، از چارچوب متداولی پیروی میکند. در این پژوهش نیز در فصل اول به تدوین طرح تحقیق که شامل طرح مسئله، طرح سوال، ارائه فرضیهها و متغیرها، روش تحقیق، ادبیات موضوعی و… میشود، میپردازیم.
در فصل دوم این تحقیق به بحث از بسترهایی میپردازیم که بر اساس آن اندیشمندان قاجاری به سمت تعابیر خاصی از مفاهیم عدالت و آزادی رفتند. سخن از چرایی و چگونگی این گرایش از اهمیت خاصی برخوردار است. بسترهای تاریخی- اجتماعی و سیاسیای که در ایران وجود داشت قطعا” در این میان نقش عمده را ایفا نموده است. در این فصل تشریح خواهیم کرد که از دید آنان ایران در شرایط بحرانی قرار داشت و آنان به دنبال راهحلی برای گریز از این بحران بودند. از این روست که لازم است تا با کالبد شکافی آن چه در ایران از روی کارآمدن قاجارها تا مرگ امیرکبیر گذشت، بسترهایی که موجب پیدایش اندیشههای روشنفکران مورد بحث شد را به بررسی بگذاریم.
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
در فصل سوم تا ششم این تحقیق نیز به ترتیب به بررسی مفهوم آزادی و عدالت در اندیشههای میرزا ملکمخان، آخوندزاده، مستشارالدوله و میرزا آقاخان کرمانی خواهیم پرداخت. در هر کدام از این فصول چند عنوان وجود دارد. ابتدا زندگی و آثار هر کدام از این متفکران را به طور مختصر معرفی میکنیم. سپس تحت عنوان دیگری ترقی و پیشرفت را از دیدگاه و اندیشه هر یک از این متفکران به بحث میگذاریم. این بخش توصیفگر متغیر وابسته این پژوهش از دیدگاه هر یک از این متفکران است. پس از آن به بحث اصلی این پژوهش یعنی دیدگاهشان درباره مفاهیم عدالت و آزادی خواهیم پرداخت. تحت این عنوان به بررسی متغیر مستقل این پژوهش میپردازیم. پس از آن نتیجه تعبیر و تفسیر خاص آنها از عدالت و آزادی را بررسی میکنیم و به نوعی متغیر واسطه این پژوهش را از دید هر یک از این متفکران تشریح میکنیم. سرانجام در انتهای هر فصل یک جمعبندی خواهیم داشت. میرزا ملکمخان اولین اندیشمندی است که درباره او سخن خواهیم گفت. دلیل این امر تأثیرگذاری او بر هر سه اندیشمند مورد بررسی این پژوهش است. به غیر از این سه متفکر دیگر را بر اساس اولویت سنی در فصول بعدی قرار دادیم. یعنی پس از ملکم، به ترتیب اندیشه آخوندزاده، مستشارالدوله و میرزا آقاخان کرمانی را مورد بررسی قرار دادیم. در پایان نیز به عنوان نتیجهگیری پژوهش، ضمن جمعبندی مباحث ذکر شده، انتقادات وارده به این متفکران را ذکر میکنیم.
فصل دوم
بسترهای تاریخی و فکری گرایش روشنفکران پیشامشروطه به تلقی غربی از مفاهیم عدالت و آزادی
مقدمه
تا پیش از وقوع انقلاب مشروطه ایرانیان هیچ گاه چنین نوعی از حکومت را تجربه نکرده بودند. این اجحاف و ستم روزافزون غول استبداد بود که آنان را به سمت یک جایگزین واداشت و حکومت مشروطه میتوانست به خوبی این نقش را ایفا نماید. مشروطه آن شکل از حکومت است که در آن قدرت تحدید میشود. بنابراین راه خودکامی بر آنان بسته میگردد. آنچه این تحدید را ممکن میسازد، مفهوم «قانون» است. همه اینها کافی بود تا مشروطهخواهان، برای ایجاد مشروطه و گرایش به این مفهوم وارداتی از غرب سر از پا نشناسند.
اما همان طور که میدانیم، انقلاب مشروطه مفاهیمی را با خود وارد ادبیات سیاسی ایران نمود. مجلس، قانون اساسی، تفکیک قوا و… از مهمترین این مفاهیم هستند. اما نقش این مفاهیم در قیاس با برخی مفاهیم دیگر از اهمیت درجه دومی برخوردار است. در واقع پیش از ورود مفاهیم ذکر شده به دایره ادبیات سیاسی ایران لازم بود تا تکلیف برخی دیگر از مفاهیم همچون عدالت و آزادی مشخص شود و این مهم در مقطع زمانی کوتاه انقلاب ممکن نبود. بنابراین پیش از این و در دوره پیشامشروطه بود که روشنفکران ایرانی به واکاوی و بررسی مفاهیمی چون عدالت و آزادی پرداختند. نیازی به توضیح نیست که همان طوری که انقلاب مشروطه پدیدهای وارداتی بود، مفاهیم پشتوانه آن نیز تعابیری غربی داشت. اما چه شد که ایرانیان به سمت این تعابیر غربی گرایش یافتند. به عبارتی دیگر بسترها و فرایندی که باعث گرایش روشنفکران پیشامشروطه به سوی درک و تلقی غربی از عدالت و آزادی گشت چه بود؟ مسئله ذکر شده دغدغه این فصل از این پژوهش میباشد.
۲-۲- استبداد در گستره تاریخ ایران
تاریخ ایران در گستره چند هزار سال خود شاهد نوع خاصی از حکومت بوده که در رأس آن یک شاه تمامی امور کشوری و لشکری را عهده دار بود. این شکل از حکومت که در آن رئیس حکومت اختیارات نامحدودی را دارا بود، در ایران تا وقوع انقلاب مشروطه ادامه داشت. سیادت و ریاست حاکم در این شکل از حکومت ناشی از سنتها بود. در واقع سیادت سنتی آن نوع از حکومت است «که مشروعیت آن بر اساس تقدس قدرت سرور و نظامهایی است که از زمانهای قدیم وجود داشته است. سرور یا سروران بر اساس قواعد سنتی منصوب میشوند. از آنان به سبب اعتبار و احترامی که سنت برایشان قائل است اطاعت میشود»(وبر،۱۳۸۴، ۶۴). از آنجا که هر نوع حکومت نیازمند شکلی از تئوری یا توجیهاتی ویژه در جهت مشروع نمایاندن خود است، تاریخ شاهنشاهی ایران نیز مبتنی بر «نظریه کهن سلطنت» بود.
«نظریه کهن سلطنت» که تا وقوع انقلاب مشروطه گفتمان حاکم بر روابط مردم و حکومت در ایران بود، منشأش به ایران پیش از اسلام باز میگردد. مفهوم «حکمران» در اندرزنامهها و سیاستنامههای پس از اسلام بیش از همه متأثر از نظریههای سیاسی عهد ساسانی است. از دیدگاه این نظریه انسان و جامعه هر دو در جایگاه طبیعی و قراردادی ویژه خود قرار دارند. بر اساس این دیدگاه، وظیفه فرمانروا حفظ نظم در سلسله مراتب اجتماعی است که در واقع تعادل و عدالت را تأمین میکند. این نظریه برآن بود که شاه «سایه خدا» بر روی زمین و واسطه میان خالق و مخلوق است. بر طبق این نظریه شریعت هم با همین نظم اجتماعی معنا می یابد(آبادیان، ۱۳۷۴، ۲۰).
در دوره اسلامی تاریخ ایران آثار بسیاری به قلم علما، فلاسفه و یا دیوانیان در تداوم این نظریه نگاشته شده است. در تمامی آثار متأثر از دوره ایرانشهری، همچون سیاستنامه، قابوسنامه و… سلطنت حق الهی شمرده میشود که از سوی خداوند به شخص سلطان اعطاء شده است. در این دوره نیز در تداوم دوره پیشین سلطان برگزیده خداوند و «ظلل الله فی الارض» پنداشته میشد و بنابراین منشاء قدرت او نیز مبنایی ماورایی مییافت. بنابراین طبیعی بود که تقدسی مذهبی را دارا میبود و اندیشه سیاسی جزء لاینفک خداشناسی میشد. عبارت معروف «چه فرمان سلطان چه فرمان شاه» نیز در همین راستا قابل توجیه بود. بنابراین طبیعی بود که سرپیچی از فرمان وی نیز عقوبت سختی را با خود به همراه داشت.(همان،۲۰-۲۱).
اما سالها و شاید قرنها بعد، زمانی که ایرانیان از یک سو به عقبماندگیهای خود پی بردند و از سویی با ایدهها و اندیشههای سیاسی غرب مواجه شدند، نظریه کهن سلطنت نام دیگری به خود گرفت و آن «استبداد» بود.
«استبداد در لغت آن است که شخص در کاری که شایسته مشورت است بر رأی خویش اکتفا نماید…و در اصطلاح سیاسیون: مراد از استبداد تصرف کردن یک نفر یا جمعی است در حقوق ملتی بدون ترس بازخواست … استبداد صفت حکمرانی است مطلق العنان، که در امورات رعیت چنانکه خود خواهد تصرف نماید، بدون ترس و بیم از حساب و عقابی محقق»(کواکبی، ۱۳۷۸، ۸۴).
قرنها پیش از مشروطه ایران ماکیاوللی جزء اولین اندیشمندانی بود که به توصیف این نوع از حکومت پرداخت. او حکومتهای شهریاری را به دو دسته تقسیم نمود. یکی آن نوع از حکومت که در آن بزرگزادگانی که قدرت را از نیاکانشان به ارث بردهاند، در حکومت دارای جایگاهی والاییاند و در کنار شاه- و نه در سایه او- برای خود ملک و رعیت دارند و دیگری کشوری که در تمام آن تنها شهریار است که همه سرسپرده اویند.(ماکیاوللی، ۱۳۸۸، ۷۱-۷۲). به نظر می رسد نوع دوم حکومت مورد ترسیم ماکیاوللی دقیقا” نوع شرقی آن باشد.
اما در مطالعه موردی جامعه ایران، برخی از زاویه جامعهشناسی به دنبال جستجوی چرایی وجود استبداد در تاریخ ایران بودهاند. از این دیدگاه برای تحلیل استبداد در ایران میبایست به ساختار اجتماعی جامعه ایرانی توجه نمود. از دید این نظریه اختلافات گروهی و فرقهای از عوامل مهم در شکلگیری استبداد در ایران به شمار میآید. دو عامل باعث میشد تا این اختلافات تبدیل به رقابت گروهی شود. یکی کمبود منابعی چون آب، چراگاه و زمین کشاورزی و دیگری احراز مناصب محلی(آبراهامیان، ۱۳۷۶، ۲۷).
به طور کلی ساختار اجتماعی ایران مجموعهای پیچیده و رنگارنگ و متنوع بود. زبانهای مختلف، پیوندهایایلی، تفاوتهای مذهبی، پراکندگی جغرافیایی و اختلاف در شیوه زندگی همه و همه جامعه ایرانی را به شکل خاصی درآورده بود(همان، ۲۶). این تنوع و اختلافات ناشی از آن وجود یک حکومت مستبد را برای برقراری ثبات، حتی در کوتاهمدت ضروری میساخت.
جامعهای که قاجارها در آن حکومت میکردند، تداوم این چنین جامعهای در گستره تاریخ ایران بود. «جامعهای که درآن شاه سایه خدا بر روی زمین به شمار میآمد و به جزء آن، شکل و قالب دیگری برای مردمش وجود نداشت» در این جامعه «خان خان بود و رعیت رعیت. رعیت جایگاه خود را میدانست و بیرون از آن و فراتر از آن برایش فرماسیون دیگر متصور نبود»(زیباکلام، ۱۳۸۲، ۷۷و۷۸). به عبارت دیگر تا پیش از مواجهه ایرانیان با غرب این دیدگاه سیاسی گفتمان مسلط جامعه ایرانی به حساب میآمد.
در این جامعه توجیه استبداد بر اساس دلایل گوناگونی صورت میگرفت. از جمله مهمترین این دلایل میتوان به تباه کار دانستن ذاتی مردم، تقابل و رویارویی با هرج و مرج، تقدیس و فرهی دادن به پادشاهان اشاره نمود(قاضی مرادی، ۱۳۸۰، ۲۵).
رابطه استبداد و هرج و مرج تاکنون به کرات توضیح داده شده است. در واقع ترس از هرج و مرج و لزوم ثبات دلیلی بر وجود استبداد ذکر میشود. اما در مورد رابطه استبداد و تقدس باید گفت که «مهم ترین ویژگی امر قدسی قدرت است؛ قدرت تام و مطلق…» بنابراین قدسیت یافتن شاه به طور طبیعی افزایش قدرت او را نیز به همراه دارد. همچنین میان تباه کار دانستن مردم و زوال تمدنی ایران رابطهای مستقیم وجود دارد. در واقع هر چه تاریخ و تمدن ایران زوال بیشتری مییابد، بالفطره گناه کار دانستن مردم از سوی اندیشمندان نیز تشدید میشود(همان، ۳۰ و ۶۲).
به طبع در شرایط وجود حکومتی استبدادی رابطه میان مردم و حاکم نیز شکل خاصی به خود میگیرد. حکومت علاوه برآنکه تکالیف و وظایف سختی را از رعایا انتظار داشت، هیچگونه حقی برای آنان متصور نبود. فلسفه «سایه خدایی» که از دوران صفویه در ایران شکل گرفته بود، در واقع تداوم و تغییر شکل اسلامی نظریه باستانی «فره ایزدی» بود(آجدانی، ۱۳۸۷، ۹-۱۰).
این نوع از حکومت که قاجارها وارث آن بودند، مبتنی بر بیقانونی است. رابطه مردم و پادشاه همچون رابطه خدایگان و بنده و یا شبان و رمه است. رابطهای که شکل سیاسی آن میشود رابطه سلطان و رعیت. در این نوع از حکومت شاه اقتدار فرمانروایی مطلق دارد. بدون آنکه هیچ مسئولیت مشخص و نهادینه شدهای را در برابر مردم دارا باشد(قاضی مرادی،۱۳۸۰، ۲۷).
در حکومت استبدادی قاجار شاه عناوین زیادی را با خود یدک میکشید.«پادشاه را شاه شاهان، سلطان سلاطین، قبله عالم، مطیع کننده اقالیم، دادگستر مردمان، نگهبان گلهها، حامی بیچارگان، فاتح سرزمینها، سایه خداوند در زمین و… مینامیدند»(آبراهامیان،۱۳۷۶، ۱۴).
شاه مالک تمام زمینهای غیر وقفی بود. میتوانست دارایی مغضوبین را مصادره کند. به هر کس بخواهد امتیاز دهد. رعایایش را برای قشون فراخواند. در بازار، تثبیت قیمتها، خرید و فروش و انبار کردن مواد غذایی دخالت کند. به یک کلام وی صاحب مرگ و زندگی رعایای خود بود(همان، ۱۴).
در چنین حکومتی طبیعی می کند که بیشتر کارمندان دولتی فاسد و رشوه خوار باشند. امور اداری بر اساس شیوهای قرون وسطایی اداره میشد. حکام ایالات و قبایل هریک خود شاه کوچکی بودند و به واسطه رشوهای که به شاه و درباریانش میدادند، دارای استقلال عمل بودند(حائری، ۱۳۶۴، ۱۳).
این چنین حکومتی بود که سرانجام به دلیل ناکارآمدی در عرصه های مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی که ناشی از افزایش استبداد داخلی از یک سو و افزایش نفوذ سلطهجویان خارجی از سوی دیگر بود، موج گستردهای از نارضایتی را علیه حکومت قاجار با خود به همراه آورد.
۳-۲- از بحران عدالت و خلاء آزادی تا بحران امنیت
اما عدالت وآزادی که بحث اصلی پژوهش حاضر است، در نظریه کهن سلطنت چه جایگاهی داشت؟ در این زمینه ابتدا به بررسی جایگاه عدالت میپردازیم و سپس جایگاه آزادی را مورد بررسی قرار میدهیم.
در آثار به جای مانده دوران ایران اسلامی عدالت از مهمترین ویژگی های حاکم برشمرده شده است. اما عدالت در نظریه کهن سلطنت شکل و مفهوم خاصی داشت. از این دیدگاه عدالت «عملا” مفهوم حفظ سلسله مراتب اجتماعی را با هویت نظام کاستی دارد». بنابراین نقش مردم انفعالی و در مقابل سلطان مطلق العنان است. از این رو مردم موظف به اطاعت از شاه هستند(آبادیان، ۱۳۷۴، ۲۰). بنابراین چه نقش مردم و چه نقش شاه جبرگرایانه و موروثی است و میزان تلاش مردم نقشی در حق عادلانه آنان ندارد. به عبارت دیگر مفهوم تحرک اجتماعی مرده است. به این ترتیب روشن است که مفهوم عدالت نه تنها در جهت نفی خودگامگی نبود بلکه در جهت توجیه آن نیز بود.
علاوه بر این توجیه عدالت گرهخورده به الوهیت زمامدار بود. مفاهیم الوهیت و عدالت به یکدیگر پیوند خورده بودند. همچنین مهمترین کارکرد عدالت در این نظریه این بود که برای نظم بخشی به جامعه از آن بهره گرفته میشد(همان، ۲۰).
نگاهی گذرا به آثار اندیشمندان برجسته دوران اسلامی به خوبی میتواند فهم و تلقی ما از اندیشه عدالت در این دوره زمانی را نشان دهد. بحث را از فارابی بزرگترین فیلسوف جهان اسلام آغاز میکنیم. در اندیشه فارابی مفهوم عدالت دارای دو وجه عمده است. یکی اینکه عدالت بالاترین فضیلتی است که انسان میتواند به دست آورد و دوم این که عدالت مبنایی برای نظم سیاسی است. اولین وجه بازتاب دهنده ویژگی فردی انسان است. اما وصف دوم بیانگر ویژگی اجتماعی هر انسانی است. اما از آنجا که در انسان شناسی فردگرایانه فارابی نظم سیاسی مبتنی بر فرد است، مدینه فاضله او نیز توسط رئیسی اداره میشود که عادل است. یعنی فارابی توجهای به بعد اجتماعی عدالت ندارد. حتی عدالت دیگران نیز با عدالت رئیس یا فیلسوف تعریف میشود (علیخانی و بحرانی،۱۳۸۸، ۲۹۹). بنابراین در اندیشه فارابی مفهوم عدالت به رئیس و زمامدار مدینه گره خورده است.
در اندیشه نجم رازی نیز مفهوم عدالت بر همین اساس است. وی نیز تأکید زیادی بر عدالت شخص شاه دارد. تا حدی که حتی از پادشاه میخواهد که حکم میان رعایا را به نواب خود وا مگذارد:
«…پادشاه باید که حکومت گزاری میان رعایا را به نفس خود کند. و تا می تواند احکام رعیت به دیگران باز نگذارد، که نواب حضرت و امراء دولت را آن شفقت و رأفت و رحمت بر رعایا که پادشاه را باشد نتواند بود…»(نجم رازی، ۱۳۷۱، ۴۱۵).
همانطور که پیش از این گفته شد اندیشه حکومت در ایران پس از اسلام متأثر از دوره ایرانشهری است. سیاستنامه خواجهنظامالملک نمونه بارز این تأثیرپذیری است. خواجه بدون توجه به نهاد خلافت و متأثر از نظریه پادشاهی ایران، مشروعیت و قدرت شاه را ناشی از تأثیرات الهی می داند. از نظر وی پادشاه میبایست دارای دو ویژگی مهم باشد: ۱-رعایت عدالت و۲-توجه به دین و دین داری. جالب اینکه در اندیشه خواجه میان این دو ویژگی، عدل دارای اولویت است و نکته دیگر آنکه «ارجح دانستن عدل به دین از روی اهتمامی است که باید در انتظام کار رعایا صورت گیرد»(قادری، ۱۳۸۲، ۱۲۵-۱۲۶).
نگاه «فرد محور» به عدالت در اندیشه خواجه نیز متبلور است:
«ایزد سبحانه و تعالی در هر عصری و روزگاری یکی را از میان خلق برگزیند و او را به هنرهای پادشاهانه و سیرتهای ستوده آراسته گرداند و مصالح جهان و آرام بندگان بدو باز بندد و در فساد و آشوب بدو بسته گرداند و امضاء و حشمت او در قلوب و عیون خلایق بگستراند تا مردمان در سایه عدل او روزگار میگذرانند و ایمن میباشند….»( نظام الملک،۱۳۸۰، ۱).
در این اندیشه به خوبی میان عدالت و امنیت پیوند ایجاد شده است. نکته اینکه عبارات فوق اولین عبارات سیاستنامه است. این مسئله اهمیت و جایگاه عدالت در اندیشه خواجه را نشان میدهد.
در اندیشه غزالی نیز پادشاهان در کنار پیامبران انسانهای برگزیده خداوندند. در اندیشه غزالی سلطان حقیقی سلطان عادل است. مهم اینکه غزالی نیز میان عدالت پادشاه و ایمنی ملک پیوند میزند. جالبتر آنکه وی یک گام به پیش میرود و این دو را در کنار آبادانی جهان میگذارد:
«پس بباید دانستن که آبادانی و ویرانی جهان از پادشاهانست، که اگر پادشاه عادل بود جهان آبادان بود و رعیت ایمن بود، چنانکه به وقت اردشیر و افریدون و بهرام گور و کسری انوشیروان بود»(غزالی، ۱۳۵۱، ۸۱-۸۳).
در دوره صفویه که مذهب شیعه و حکومت به یکدیگر گره خورد، فرصت بیشتری مهیا شد تا از عدالت که بسیار مورد توجه این مذهب است سخن به میان آید. امیر محمود خواندمیر در باب «جلوس شاه طهماسب بر سیر پادشاهی و ظلل الهی» میسراید:
جدت ورق زمانه از ظلم بشست عدل پدرت شکستهها کرد درست
ای بر تو قبای شاهی شده چست هان تا چه کنی که نوبت دولت توست
و در وصف وی می نویسد: «پس میران پادشاه نشان…بسیاری از عمله ظلمه را که در اوان حیات شاه مرحوم مردم را میآزردند، از دخل در امور دیوانی و مهمات سلطانی به تیغ سیاست کوتاه نمودند و دیانت مناط عدالت و انصاف در اطراف و اکناف سمت انبساط داده….»(خواندمیر، ۱۳۷۰، ۲۲۶-۲۲۷).
نکته اینکه تظلمخواهی به دربار شاه در ایران یک روش معمول و کاملا” طبیعی بود. در واقع در نبود یک سیستم عادلانه که مردم بتوانند از طریق آن به حقوق خود دست یابند و ایمن باشند، فقط و فقط دیدن شاه بود که میتوانست آنان را به حقشان برساند. اهمیت این شیوه بیشتر از آن جهت است که این روش، راهکاری برای کنترل مقامات سلطنت و دیوانیان بود و حتی خود این مقامات نیز نمیتوانستند از این شیوه تظلمخواهی جلوگیری کنند(سیوری،۱۳۷۲، ۱۷۵).