- برابری شرکت
- برابری نتایج(Samons, 2010: 6).
برابریبهمهیاسازیفرصتهایبرابر،متناسببانیازهایویژههرفرداشارهدارد، زیراافراددردانش،مهارت،توانایی،انواعیادگیری وپیشینهفرهنگیونیازهای آموزشیشانباهممتفاوتند (دهقانی،۱۳۸۴: ۳).
همچنینتساوی آموزشی به معنای آن نیست که همگان به سطح واحدی از تحصیلات ارتقا یابند؛زیرا چنین امری به دلیل تفاوت استعدادهای افراد، غیرممکن است. معنای تساوی فرصتهایآموزشی آن است که هیچکس به تناسب هوش و استعدادها و علاقه مندی خود، به سبب فقدانامکانات و سایر شرایط غیرفردی، از دستیابی به تعلیم و تربیت محروم نماند. از این رو در اغلبمطالعات مربوط به نابرابریهای آموزشی مانند مطالعات پیزا[۳۱]، هم برابری فرصتهای آموزشی و هم برابری بروندادهای آموزشی، مانند پیشرفت تحصیلی مدنظر قرار میگیرد (PISA, 2003). محققان معتقدند که سیاستگذاران نباید تنها بر روی نتایج تمرکز کنند، بلکه لازم است تا بر دروندادها نیز تمرکز داشته باشند.
نابرابری آموزشی، تفاوتی است که در آموزش و پرورش برخی دانش آموزان، در مقایسه با دانش آموزان دیگر مشاهده می شود. میزان موفقیت تحصیلی بر پایهها، نمرات آزمونها، نرخ افت تحصیلی، تعداد ورود به دانشگاه و نرخ اتمام تحصیلات دانشگاهی متمرکز است. در نتیجه، برابری آموزشی و در واقع برخورداری یکسان همگان از آموزش و پرورش برابر، به این معنی است که هرکس در داخل نظام آموزشی، فرصت و امکان توفیق مساوی داشته باشد.
هدف غایی تمام سیستمهای آموزشی، فراهمکردنشانسمساویبرای دستیابیهمهلازمالتعلیمانجامعهبهفرصتهایآموزشیمطلوبنظیر شانسورودبهنظامآموزشودسترسیبه منابعودرون دادههاینظام آموزشی،همانندمعلّممتخصص،فضاوتجهیزاتآموزشیونیز برخورداری ازعملکردمطلوبآموزشهمچوننرخگذر[۳۲]،نرخارتقا[۳۳]و … میباشد و منظوراز فرصتهایآموزشیبرابر،برخورداریبرابروداشتنشانس مساویکلیهلازمالتعلیمانبرایورود بهنظامآموزشیوبرخورداریازکلاس وبرنامههایآموزشیمطلوب،معلمانمتخصص، امکاناتوتجهیزاتآموزشی ونیزفضایمناسبآموزشیمیباشد.باتوجهبهاینامر،میتواناز سهدیدگاه مسئلهنابرابریهایآموزشیراموردمطالعهقرارداد:
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۱٫شانسورودبهنظامآموزشی؛نظیرنرخثبتنامونرخواقعیپوشش تحصیلی.
۲٫برخورداریازمنابعیکهبهعنواندرونداددراختیارنظامآموزشی قرارمیگیرد؛نظیرنرختراکمدانشآموزی،تراکمکلاسیوضریببهرهوریاز فضایآموزشیو … .
- عملکردیابازدهنظامآموزشی؛نظیرنرخقبولی،مردودی،ترکتحصیل و … .
بهعبارت دیگر،هنگامیکهازمسئلهنابرابریهایآموزشیبحثمیشود، درحقیقتاین سؤالمطرحاستکهچهکسانیوبهچهمیزان،ازچهنوع آموزشیوباچهکیفیتیبرخوردارند؟ بههرحالبرایسنجشمیزان نابرابریهایآموزشیوارائهتصویریواقعیازآنبهدادههای طبقهبندیشده نظیرگروههایسنیبهتفکیکجنسومنطقهنیازاستتابراساسآنبتوان درصد ونسبتهایموردنظررامحاسبهکرد ( اسماعیل سرخ، ۱۳۸۶: ۱۰۹-۱۰۸).
برابریفرصتهاوعدالتآموزشیرامیتوانازدودیدگاهمتفاوتبررسیکرد؛ یعنی میتوان آنرا بهعنوانهدفیاوسیلهایدرجهتتحققهدفبلندمدتبرابری اجتماعیموردتوجه قرارداد. درمفهوملیبرالکلاسیک،برابرییعنیهمهافرادبدون توجهبهنژاد،رنگ،منشأ اجتماعیوملّی،درحقوق،برابروآزادند. دراینمفهوم،برابری درآموزشبهاینمعنیاستکه افرادبایددرشروعزندگیکاریوآموزشبرابرباشند . دریکنگرشسوسیالیستی،آموزشبه عنوانوسیله اصلیبرابرسازیتفاوتهای اجتماعیدیدهمیشود. برابریفرصتهایآموزشی زمانیمحققمیگرددکههمهافراددر دستیابیبهآموزش،برابرباشند.اینهدفامروزهدر سطحبینالمللیپذیرفتهشده استامّا کاملاًتحققنیافتهاست (Leinonen, 2000: 13).
از دیدگاه سوسیالیسم آموزش و پرورش باید ٬ آموزش همه جانبه٬ را برای افراد فراهم کند٬ نخبه گرایی را نادیده بگیرد٬ کار و تحصیل را به هم بپیونددو به دانش سیاسی و مشارکت ارج می نهد اما لیبرالیسم آموزش و پرورش را به عنوان یک خدمت اجتماعی می داند که هدف آن فراهم کردن فرصت های مساوی برای تمام افراد است(Planning education for reducing inequalities,1981: 15).
از یک رویکرد دیگر تعاریفی از برابری را می توان روی یک پیوستار مطالعه کرد. در پایین ترین سطح برابری آموزشی به عنوان حق برابر برای آموزش تعریف می شود. در سطح بعدی تمرکز بر روی برابری دستیابی و یا ثبت نام است. در تعریفی وسیع تر کیفیت خدمات ارائه شده و نیز نرخ تکرار پایه نیز مدنظر قرار می گیرد و در بالاترین سطح کیفیت بروندادها٬ نتایج و پیامدها مدنظر قرار می گیرد.در رویکرد بعدی مطرح می شود که برابری آموزشی به عنوان یک ارزش تک بعدی ادراک می شود به عنوان مثال برابری دستیابی و یا برابری موفقیت براساس یک مقیاس تک بعدی.در این مورد شکست هایی پیش می آید با اینحال اگر پیوستار مقادیر وسیع تر شود گزینه های پیشنهادی همیشه عملا به صورت سلسله مراتبی خواهند بود و بنابراین نابرابری دوباره پیش می اید بنابراین مشکل رنبه بندی آنها درطول یک بعد خوهد بود(همان: ۱۴).
مفهوم برابری فرصتهای آموزشی این است که افرادی که استعداد یکسان دارند در نظامآموزشی امکان مساوی برای رشد و موفقیت داشته باشند. بنابراین، مفهوم برابریفرصتهای آموزشی، با داشتن آموزشی با کیفیت مطلوب و مناسب معادل است و این فرصت رابرای همگان فراهم میکند تا به دور از هرگونه فشار و محدودیت مالی، اجتماعی، سیاسییا فرهنگی، خود را برای مشارکت فعال و همه جانبه آماده سازند. توماس جفرسون نویسندهاولین اعلامیه استقلال امریکا، ضمن اینکه اعلام میدارد «تمام مردم مساوی و آزادخلق شدهاند»؛ به نوعی «اشرافیت فطری» معتقد است و اشاره به افرادی دارد که نه بهلحاظ تبار خانوادگی، بلکه به دلیل استعداد مادرزادی حق دارند که از پایگاه اجتماعیمتناسب با قابلیت فطری خود برخوردار گردند.
تساوی فرصتهای آموزشی به خودی خود یکهدف نیست، بلکه وسیلهای برای کاهش نابرابریهای اقتصادی اجتماعی است. همچنین،تساوی آموزشی به معنای آن نیست که همگان به سطح واحدی از تحصیلات ارتقا یابند، چراکه، چنین امری به دلیل تفاوت استعدادهای افراد غیرممکن است. معنای تساوی فرصتهایآموزشی آن است که هیچکس به تناسب هوش و استعدادها و علاقهمندی خود به سبب فقدانامکانات و سایر شرایط غیرفردی از وصول به تعلیم و تربیت محروم نماند.
۲-۳-۳٫ پیشینهتاریخی نابرابری آموزشی
بررسی برابری فرصتها، یکی ازموضوعاتمهمتمدنبشری است. ایدهبرابری آموزشی رامیتواندرکارهای فیلسوفانباستانی مانندکنفسیوس،ارسطووافلاطونیافت. بهعنوانمثال،دوهزارسالقبل،کنفسیوس ـبزرگترینفیلسوفومربی چینی ـدرمعروفتریناثرشبیانکردهاستکه:«درتدریسنبایدتفاوتی ازنظرطبقاتی وجودداشتهباشد» (تجاسب، ۱۳۹۱: ۴۹).
نابرابری آموزشی مفهومی استکهدردهههای هفتادوهشتادقرنبیستم،توجهپژوهشگرانزیادی رابهخودمعطوفداشتهاست (دهقان،۱۳۸۳: ۴۲). امّا قدمت نابرابری آموزشی به دیرپایی نهاد تعلیم و تربیت است. بررسی تاریخچه آموزش و پرورش و تحولات آن نشان میدهد که آموزش و پرورش در طول تاریخ، تایکی دو قرن پیش در سراسر دنیا ماهیتی طبقاتی داشته و صاحبان ثروت و قدرت، آموزش و پرورش را در انحصار خود داشتند و مصرّ بودند که تعلیمات ویژهای را برای فرزندان خود طلب کنند و آنها را برای پذیرش مسئولیتهای خاص در جامعه آماده سازند. کسانی که از قدرت و ثروت بیبهره بودند و عمدتاً شغلشان پیشهوری و صنعتگری بود، موظف بودند فرزندان خود را نزد خویش یا آشنایانشانببرند وحرفه خود را بهآنان بیاموزند تا فرزندان در جای پدران قرار گیرند. بنابراین مفهوم برابری آموزشی در چنین شرایطی اصولاً مطرح نبوده است. این مفهوم از زمانی مطرح شد که دولتها مسئول رسیدگی به امور تعلیم و تربیت کودکان شدند. تعاریف و مصادیقی که برای مفهوم برابری آموزش از آن زمان تا کنون به کار رفته، به تدریج تغییر کرده و سطح توقعات مردم از دولتها برای برابر کردن فرصتهای آموزشی ارتقاء یافته است؛که از راه یافتن کودکان لازمالتعلیم برای حضور در مدارس و ارائه آموزش رایگان شروع شده است. بعدها برابری آموزشی را اجباری شدن آموزش برای کودکان لازمالتعلیم و ارائه آموزشهای یکسان به آنان تا سطح معین بدون دخالت موقعیت اجتماعی آنها تعریف کردند. در سالهای اخیر، یکی از مهمترین مسائل مطرح در نابرابریهای آموزشی، نحوه و میزان دسترسی افراد به آموزش عالی میباشد. به عبارت دقیقتر، بسیاری از صاحبنظران بر این اعتقادند که امروزه نابرابری آموزشی، بیشتر از حیث میزان ورود دانش آموزان به مراکزآموزش عالی قابل مشاهده میباشد(نوغانی ۱۳۸۶: ۷۱) .
درجوامعمدرن،نظریهبرابری آموزشی،ریشهدرنظراتراولز[۳۴](۱۹۷۱) دارد. طبقنظرراولز،سهاصلبرابری فرصتها،درزمینهسیستمهای آموزشی عبارتنداز:
- فراهمساختنتسهیلاتآموزشی برابربرای افرادواجدشرایط
- فراهمآوردنکمترینمیزانآموزشبرای هرفرد
- ایجادامکاناتوتدارکاتویژهبرای گروه های محروم (Rawls, 1971: 302).
۲-۳-۴٫ عدالت[۳۵] و برابری[۳۶]
عدالتاززمرهمفاهیمارزشیواخلاقیاستکهگسترهاهمیتآنبسیاروسیعاست. به عبارتدیگرعدالتبامفاهیمینظیربرابریوانصافصرفاًبهمحیطهایاجتماعیمنحصر نمی شود. هرجاانسانوارزشهایانسانیواخلاقیوجودداشتهباشدموضوعوبحثعدالت ازمهمترینمفاهیمدرحوزهداوریورفتاراست.
مردمدرفرآیندعدالت جوییودررابطهباحسعدالتخودسهمسئلهبرابری،۱انصاف[۳۷]۲ ونیازراهموارهدررابطه بابرخورداریازتسهیلاتمختلفدرجامعه،محیطاطرافخودومحیطآموزشییاسازمانی ودررابطهباچگونگیعادلانهبودنرونددستیابیبهآنهاموردتوجهقرارمیدهند.
اصلانصافدراینمواردازاهمیتخاصبرخورداراستزیراهموارهدرموردتوزیعپاداشبهیکفرد،بیشترازهمهموردتوجهقرارمیگیرد. ایناصلبهمسئلهتوزیعنسبیونامساویمنابعاجتماعیاشارهداردکهبراساسعملکردهرفردوباتوجهبهشایستگیاونسبتبهدیگرانبرایشتعیینمیشود.ازسویدیگربراساساصلبرابریهریکازافرادصرفنظرازاختلافاتیکهدرشایستگیهایخوددرسهزمینهکوششفرد،مشارکتواقعیاووتواناییخودازخودابرازمیکنندبهمیزانمساویازامکاناتموجودبرخوردارمیشوند. نهایتاًبراساساصلنیازهرفردبرایبرآوردهشدننیازهایاساسیخویشخصوصا دررابطهبانیازهایمادیوعملکردصحیحجسمانیبراییادگیریبهتربایدازامکاناتعادلانهبرخوردارشود. شوارتز(۱۹۷۵)معتقداستکهاصلنیازدرآموزشوپرورشبهشاخصهایانساندوستانهومسئولیتهایاجتماعیمسئولینمرتبطبودهوبهعنوانیکمسئلهحقوقبشریبایدبهآنتوجهنمود( به نقل از تجاسب، ۱۳۹۱: ۱۷).
۲-۳-۵٫ نظریه های نابرابری آموزشی
۲-۳-۵-۱٫ کارکردگرایی و برابری فرصتهای آموزشی
طبق دیدگاه کارکردگرا در جامعه شناسی، باید ببینیم که در یک جامعه معین، چگونه نهادها یا اجزای مختلف آن به هم میپیوندند تا حیات جامعه در طول زمان تداوم یابد.
براساس نظر کارکردگرایی[۳۸]، نهادهای اجتماعی به این علت توسعه مییابند که یک یا چند نیاز اساسی جامعه را برآورده سازند. نهاد آموزش و پرورش در جامعه جدید چند کارکرد اساسی برعهده دارد: انتقال فرهنگی، همبستگی اجتماعی، انتخاب استعدادهای برتر و ایجاد رقابت برای بروز استعدادها، ارتقا و رشد فردی و اشاعه حفظ و تولید دانش. کارکردگرایان معتقدند که اگر جامعهای بخواهد به حیاتش ادامه دهد، باید در آن انتقال فرهنگی صورت گیرد. نهاد آموزش و پرورش با انتقال میراث فرهنگی یک جامعه از نسلی به نسل دیگر، به تداوم فرهنگ آن جامعه کمک کرده، پایداری و بقای آن را تضمین می کند. آموزش رسمی، راههای تبدیل جمعیتی مرکب از گروه های قومی یا سوابق فرهنگی مختلف را به اجتماعی از افراد که تا حدی هویت ملّی مشترک پیدا می کنند، فراهم میسازد. دانش آموزان در مدارس، در برابر انواع آزمونها و تجربهها قرار میگیرند و این آزمونها و تجربهها باعث رشد هوش و خلاقیت آنان می شود. آموزش از این طریق، محیطی را فراهم می کند که افراد در آن میتوانند کیفیت زندگی خود را بهبود بخشند. مدارس با آماده کردن دانش آموزان برای برعهده گرفتن جایگاه مناسب در دنیای اشتغال، باعث رشد شخصیت آنها میشوند تا از این طریق بتوانند جایگاه خود را در جامعه ارتقاء دهند. در مجموع، کارکردگرایان معتقدند که نابرابریهای اجتماعی موجود در جامعه، نه تنها نمی توانند تأثیری بر عملکرد تحصیلی دانش آموز داشته باشند، بلکه از طریق آموزش و پرورش میتوان نابرابریهای موجود در جامعه را از بین برد. کارکردگرایان معتقدند که نظام تعلیم و تربیت، مستقل از نظام طبقاتی جامعه است و آموزش و پرورش دارای کارکرد مثبتی در راستای تقلیل نابرابریهای اجتماعی، مخصوصاً برای طبقات پایین جامعه است؛ به طوری که دانش آموزان با فراگیری آموزشهای لازم در طول تحصیل، میتوانند جایگاه خود را در سلسله مراتب اجتماعی جامعه تغییر دهند و به طبقات بالاتری وارد شوند. از دید آنان، آموزش و پرورش مانند فیلتری عمل می کند که روز به روز از نابرابریهای موجود در جامعه میکاهد (گیدنز،۱۳۸۱: ۲۹۹).
کارکرد گرایان و ساختارگرایان برجسته ای از جمله پارسونز[۳۹] و شولتز[۴۰] معتقدند که آموزش و پرورش “برابر ساز بزرگ” است برای اینکه می تواند فرصتهای برابر ایجاد کند و موجب تحرک اجتماعی شودParsons, 1959; Inkles & Smith, 1974; Schultz, 1961)).اگرچه کارکرد – ساختار گرایان می پذیرند که نابرابری در آموزش و پرورش وجود دارد اما بحث می کنند که وجود نابرابری آموزشی اساسا بیشتر به علت تفاوت در استعداد، نگرش ها و مسئولیت پذیری فردی دانش آموزان است تا پیامدهای عملکرد سیستم.
در این مفهوم، افراد براساس پایگاه نقشهایمتنوع خود قشربندی میشوند. افراد در زندگی، پایگاه و نقشهای گوناگونی دارند، ولذا رتبه فرد براساس برآیند رتبه های وی در سلسله مراتب گوناگون ارزیابی می شود. در بیشتر موارد، کارکردگرایان بر پایگاه نقش شخص در قلمرو شغلی تأکید می کنند (گرب، ۱۳۷۳: ۱۳۰).
۲-۳-۵-۲٫ تضادگرایان و نابرابری آموزشی
برابری آموزشی، اساساً به این معناست که تمام کودکان، صرفنظر از پایگاه اجتماعی و اقتصادیشان، دارای برنامه آموزشی یکسانی هستند. همه کودکان در هر ناحیه به مدرسه میروند و همه مدارس در هر ناحیه، از بودجه و امکانات یکسانی برخوردارند.
آیا مدارس امروزه میتوانند برای دانش آموزان برابری آموزشی فراهم نمایند؟
در حالی که پاسخ کارکردگرایان به این سؤال مثبت است، پاسخ طرفداران کشمکش و تضاد، منفی است. طرفداران رویکرد تضاد، مطرح می کنند که معلمان غالباً استعداد تحصیلی دانش آموزان را براساس طبقه اجتماعی و ویژگیهای قومی آنان ارزیابی می کنند. همچنین بسیاری از معلمان هنگام سؤال کردن، به دانش آموزان به اصطلاح زرنگ وقت زیادی می دهند و به آنان توجه بیشتری دارند. علاوه بر آن، این دانش آموزان به دلیل تمکّن مالی والدین خود، از امکانات آموزشی گوناگونی برخوردارند (گیدنز، ۲۹۰:۱۳۸۱).
تضادگرایان برخلاف کارکردگرایان که نابرابریهای اجتماعی را از دیدگاه کل جامعه تحلیل می کنند، این مسئله را از دیدگاه افراد در گروه های درون جامعه مورد بررسی قرار می دهند. آنان معتقدند که نیازها و خواسته های فردی و گروهی باعث نابرابریهای اجتماعی میشوند، نه نیازهای جامعه.رادیکالها و نظریهپردازان معتقد به تضاد، نابرابریهای اجتماعی را ناشی از نزاع برای تصرف کالاهای محدودی میدانند. آنان برعکس فونکسیونالیستها که بر منافع مشترک اعضای جامعه تکیه می کنند، بر منافعی که افراد و گروه ها را از هم مجزا می کند، تأکید دارند. همچنین، تضادگرایان برعکس فونکسیونالیستها که بر فواید همگانی و مشترک ناشی از نابرابریهای اجتماعی توجه می کنند، بر تسلط گروه ها و افراد، بر گروه های دیگر جامعه و استثمار آنها توجه دارند و از آنجایی که منافع گروه ها با هم تفاوت دارد، کشمکش و ستیز بین گروه های متخاصم امری اجتنابناپذیر است(ربانی و انصاری، ۱۳۸۵: ۳۴).
در حالی که نظریه پردازان تضاد مبتنی بر مارکسیستی مانند بوردیو[۴۱]، کلینز[۴۲]، باولز و جینتیس [۴۳]بیان می کنند نابرابری آموزشی و اجتماعی نتیجه کمبود و کاستی های سیستم اجتماعی می باشد. این نظریه پردازان تعارض تعلیم و تربیت را به عنوان مهم ترین” ابزار ایدئولوژیک دولت” می دانند که به نفع طبقه حاکم خدمت می کندAlthusser, 1971; Bourdieu, 1977; Collins, 1971; Bowles & Gintis, 1976)). بوردیو که در کارهایش تاکید ویژه ای بر فرهنگ و بازتولید فرهنگی دارد مطرح می کند که آموزش و پرورش از طریق برنامه درسی پنهان نقش اساسی در بازتولید فرهنگ گروه مسلط و حفظ سهم های اجتماعی نابرابر ایفا می کندBourdieu, 1977; Bourdieu & Passeron, 1977)). مشابها اقتصاددانان نئومارکسیست از جمله باولز و جنیتس انتقاد می کنند که سیستم آموزشی در جامعه سرمایه داری آمریکا “نابرابری های اقتصادی را از طریق فراهم ساحتن مکانیسم باز ، هدفمند و نمایان برای گماردن افراد به موقعیت های اقتصادی مشروع می سازد". آنان نتیجه گیری می کنند که مدارس در جوامع مدرن در واقع ” به جای تصحیح و از بین بردن نابرابری آن را بازتولید می کنند,۲۰۰۹: ۸۳)Chenge). توسعه یافتگی کشورها ، اقدامات رفاهی دولتها، بهبود شرایط عمومی زندگی ، کاهش اندازه خانواده ها ، افزایش رفاه عمومی، تغییر در نهادهای آموزشی ، آموزش های پیش از دبستان، مراقبتهای بهداشتی اولیه ، آموزشهای ویژه و تمام وقت، تغییر در نحوه آموزشها، خصوصی سازی در آموزش و پرورش ، افزایش تعداد مدارس، رشد اقتصادی خانواده ها و افزایش حمایتهای مدارس تماما چیزهایی هستند که می توانند تاثیر تفاوتهای طبقاتی را در عملکرد مدارس کم کنند( برینو همکاران، ۲۰۰۹).
۲-۳-۵-۳٫مارکسیسم و نابرابری آموزشی
یکی از مهم ترین مفاهیم مطرح در اندیشه های مارکسیستی، مفهوم طبقه میباشد. مارکس مردم را به کسانى که صاحب مالند و آنهاییکه فاقد آنند؛ یعنى طبقات سرمایهدار و پرولتاریا تقسیم کرد. البته مارکس وجود اقشارى که در این چارچوب نمىگنجد، از قبیل دهقانان و خردهمالکان را قبول داشت، ولى معتقد بود که اینها از بقایاى اقتصادى ماقبل سرمایهدارى هستند و با بلوغ نظام سرمایهدارى ناپدید مىشوند.در تقسیمبندى وبر، علاوه بر سرمایه و مالکیت، تخصص و تحصیلات هم وارد مىشود. او اصل دیگرى را نیز در قشربندى اجتماع مورد توجه قرار مىدهد که همان اعتنا به منزلت یا شئون اجتماعى است و با طبقه فرق دارد. براساس نظر ماکس وبر، چهار طبقه قابل تشخیص است که عبارتند از: طبقه مالداران، طبقه نخبههاى روشنفکران، تحصیلکردگان، گردانندگان ادارات و مدیران مؤسسات، طبقه قدیمى خرده بورژوازى مرکب از تجار خردهپا و کسبه و طبقه کارگر (کرامبی و همکاران: ۱۳۶۷: ۷۱-۶۷).کارل مارکس، تعارض میان طبقات اجتماعی را اصلی اجتنابناپذیر میدانست. وی اعتقاد داشت که موقعیت طبقه اجتماعی فرد به روابط او با وسایل تولید بستگی دارد. به این ترتیب، صاحبان منابع طبیعی و کارخانهها، موقعیتهای طبقه بالا را در جامعه اشغال می کنند. اساس مارکسیسم بر این باور استوار است که تاریخ جوامع، تاکنون، تاریخ مبارزه طبقاتی بودهاست و در دنیای حاضر، دو طبقه بورژوای (صاحبان وسایل تولید) و پرولتاریا (کارگران) وجود دارند که کشاکش این دو تاریخ را رقم خواهند زد (گیدنز، ۱۳۸۱: ۷۵۲). طبقه بورژوا زمام حکومت کلیسا، نهادهای آموزشی و اقتصادی را در اختیار دارد. مارکس پیش بینی کرد که روزی طبقه کارگر به عنوان طبقهای که مورد استثمار قرار میگیرد، آگاه خواهد شد، دست به انقلاب خواهد زد، حاکمیت طبقه بورژوا را فرو خواهد پاشید، حکومت طبقه پرولتاریا را به جای آن خواهد نشاند و راه را برای برقراری جامعه بیطبقه هموار خواهد کرد (کوئن، ۱۳۸۱: ۲۴۹).بسیاری از نظریهپردازان تحت تأثیر مارکس تأیید میکنند که قدرت، هنگامی نمایان میشود که عدهای به دلخواه، قادر به کنترل شرایط اجتماعی باشند، بدون اینکه اهمیتی برای نظرات موافق و مخالف قائل شوند. مارکس معتقد بود تا زمانی که مالکیت خصوصی و تقسیم کار در جامعه وجود دارد، وجود نابرابریهای اجتماعی و تقسیم جامعه به دارا و ندار نیز انکارناپذیر است. ماکس وبر برخلاف مارکس، نابرابری اجتماعی را امری پیچیدهتر از آن میداند که تنها بتوان در بعد اقتصادی تعریف نمود. وبر براین باور بود که ابعاد دیگر نابرابریها (اجتماعی و سیاسی) دارای اهمیت یکسانی با نابرابری اقتصادی هستند. اگر نابرابریهای اقتصادی را در جامعه از میان ببریم، ابعاد دیگر که از روند زندگانی اجتماعی در جامعههای پیچیده صنعتی امروزی سرچشمه میگیرند، از گوشه و کنار برخاسته، به پراکنش خود ادامه خواهند داد. وی بر این باور است که لازمه زندگی در جامعههای صنعتی امروز، سر و کار داشتن با سازمانهای اداری و سیاسی و حقوقی است که بر پایه دیوانسالاری و سلسله مراتب اداری استوار هستند. پس، وجود نابرابریاجتنابناپذیر خواهد بود؛ زیرا تفاوتهای قدرتی و مهارتی، سبب پیشبرد اهداف سازمانهای اجتماعی خواهندشد (همان: ۲۵۰).
در نظریه تربیتی مارکسیسم، به انسان تحت عنوان موجودی طبیعی نگریسته می شود که ماهیت اجتماعی او برابزار و شیوه های تولید اقتصادیمبتنی است. انسانها، بویژه کارگران، باید از مفهوم آگاهی مادی آکنده شوند. تصور مارکس از تحصیلاتآموزشگاهی یا آموزش رسمی، شامل پرورش فکری و جسمانی در کنار آموزش فنی یا پلیتکنیکیمیشدکه هدف از آن، وارد ساختن افراد به فرآیندهای تولیدی بود (Greaves, 2007: 39).