« نماز را به طور کامل و شایسته و با شرایط آن به پا دارید، و حقوق مالی خویش را برابر مقررات خدا بپردازید. قرآن در اینجا از نماز و زکات با اشاره به حکم وجوب آن دو میگذرد و چگوگی انجام آنها را بر عهده پیامبر (ص) و امامان نور (ع) که آموزگاران حقیقی قرآن هستند میگذارد.» (طبرسی، ۱۳۷۹: ۲۲۴)
نکته قابل فهم از آیه فوق این است که : مهمترین وظیفه الهی یک مسلمان ارتباط با خدای خود از طریق فریضه الهی نماز و زکات میباشد و همچنین خطاب به مسلمانان میگوید: هنگامی که میخواهید نماز بخوانید با دیگر برادران دینی خود و با جماعت ادا کنید تا از صواب بیشتری بهرهمند شوید، و بدانید که نماز به انسان بصیرت درون و برون عطا میکند و در بصیرت درون به حقایق الهی واقف میشوند و به سمت منهیات نمیروند، و در بصیرت برون چشم های خود را بر روی هر چه پلیدی و ناپاکی است بسته نگاه میدارند.
۳-۲۷- محبت :
«بدان که محبت اندر استعمال علما بر وجوه است : یکی به معنی ارادت به محبوب بیسکون نفس، و میل و هوی و تمنای قلب و استیناس، و تعلق این جمله بر قدیم روا نباشد و این جمله مخلوقان را باشد با یکدیگر و اجناس را و خداوند تعالی – متعالی است از این جمله و دیگر به معنی احسان باشد و تخصیص بنده که وی را برگزیند و به درجه کمال ولایت رساند و به گونه کرامتها مخصوص گرداند و سه دیگر به معنای ثنای جمیل باشد بربنده.» (هجویری، ۱۳۸۷ : ۴۴۹)
قشیری در رساله قشیریه آورده است که :
« اما محبت حق تعالی بنده را ارادت نعمتی بود مخصوص بر او، چنانکه رحمت وی ارادت انعام بود، پس رحمت خاصتر بود از ارادت و محبت خاصتر بود از رحمت، پس ارادت خداوند تعالی آن بود که ثواب و انعام به بنده رساند و انعام را رحمت خوانند و ارادت او بدانکه مخصوص کند او را به قرب او و احوال بزرگ، آن را محبت خوانند و ارادت او یک صفت است.» (قشیری، ۱۳۶۷: ۵۵۴)
« گروهی گفتهاند حُبّ نامیست صفای مودت را، زیرا که عرب دندان سپید آبدار نیکو را حَبَبُ الاسنان خوانند و بر این قول محبت، جوشیدن دل بود و برخاستن او و بهم برآمدن او به وقت تشنگی او به دیدار محبوب و محبت غایت آن چیز بود که اندر دلت باشد از مهمات.» (همان : ۵۷۷)
دوستی خدای تعالی بهترین، و عالیترین مقامات است، در دوستی هیچکس شایستهتر از پروردگار نیست، لهذا وقتی محبت خدا در دل انسان قرار میگیرد، حلاوت، و شیرینی آن را احساس کرده و خدای خود را دوست میدارد به دلیل اینکه هستی انسان، و کمال وی از وجود خداوند متعال بوده، زیرا وقتی دوستی خدا بر دل بنده حاکم شود، به غایات کمالات میرسد و پردهها و حجابهای نفسانی را از دل خود جدا میکند.
میبدی در کشفالاسرار آورده است که :
« دوستی همه منزل است : هوی صفت تن، محبت صفت دل، عشق صفت جان، هوی به نفس قائم، محبت به دل قائم، عشق به جان قائم، نفس از هوی خالی نه، و دل از محبت خالی نه، و جان از عشق خالی نه، واین عشق که صفت جان آمد نیز بر سه قسم است: اول راستی، میانه هستی، آخر نیستی، راستی عارفان است، هستی و الهان راست، نیستی بیخودان راست». (میبدی، ۱۳۸۳: ۲۳۱)
نگارنده بر این عقیده است که : وقتی انسان نسبت به خدا معرفت داشته باشد محبت او را هم در دل جای میدهد و هیچگاه عبادت پروردگار را فراموش نمیکند و برخلوت و مناجات حریص و آرزومند میشود و نسبت به امور دنیایی اظهار بیتعلقی میکند.
محبت فرد نسبت به خدا سبب میشود وی به درجه بالاتری از توحید دسترسی پیدا کند، در این حالت کل موجودات را وابسته به ذات واحد (خدا) میبیند، زیرا محبت، اساس و مبنای وجود و معرفت است و اگر آدمی کمال و بقای خود را دوست داشته باشد از طریق ارتباط با خداوند، محبت او نسبت به خود را افزونتر میکند چرا که سزاوار دوستی برای انسان فقط خداوند است و لاغیر.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
« حُب نام آن چهارچوب باشد در هم ساخته که کوزه آب بر آن نهند، پس حُب را بدان معنی حُب خوانند که محب، عزوذُل و رنج و راحت و بلا و جفای دوست تحمل کند و آن بروی گران نباشد؛ از آن که کارش آن بود؛ و نیز گویند که مأخوذ است از «حبّ» و آن جمع حبه دل بود و حبه دل محل لطیفه و قوام آن باشد که اقامت آن بدان بود.» (هجویری، ۱۳۸۷: ۴۴۸-۴۴۷)
آیات قرآنی مورد استناد هجویری به شرح زیر بیان میشود که :
« یا أَیُها الّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنکُم عَنْ دینهِ فَسَوفَ یَأتی اللهُ بَِقومُ یُحِبُّهُمْ و یُحِبُّونَّهُ أذِلهٍ عَلی المُؤمنینَ أعزَهٍ عَلی الکَافرینَ…، ای کسانی که ایمان آوردهاید! هرکس از شما از دین خود برگردد، به زودی خدا گروهی دیگر را میآورد که آنان را دوست میدارد و آنان نیز او را دوست دارند، اینان با مؤمنان فروتن و بر کافران سرفرازند، در راه خدا جهاد کنند و از سرزنش هیچ ملامتگری نمیترسند این فضل خداست، آن را به هر که بخواهد، میدهد و خدا گشایشگر داناست.» (قرآن کریم، ترجمه بحرانی، المائده/۵۴)
هجویری با اشاره به این که کتاب، و سنت بر محبت بین خدا و بنده ناطق و امت برآن مجتمع است به این آیه استناد کرده است.
« خدای سبحان در این آیه و آیات قبل و بعد از آن مؤمنین را از اینکه یهود و نصارا را اولیای خود بگیرند برحذر داشته و با شدیدترین لحن تهدیدشان میکند.» (طباطبایی، ۱۳۸۷: ۶۰۳)
رضایی اصفهانی در تفسیر قرآن مهرآورده است :
« در آیه فوق سخن از دو گروه مرتدان و دوستان خداست؛ نخست به مرتدانی که از آیین اسلام روبرمیگردانند، اشاره میکند، و با بیان یک قانون کلی به همه مسلمانان هشدار میدهد که اگر کسانی از شما از دین خود بیرون روند خدا در آینده گروهی را برای حمایت از این آئین برمیانگیزد.» (رضایی اصفهانی، ۱۳۸۹: ۹۵۵)
نگارنده براین عقیده است که : دوستان حقیقی خداوند در مسیری که انتخاب کردهاند، یعنی ایمان به خدا و انجام فرامین الهی، در برابر سرزنش جاهلان واهمهای ندارند، به صورت مستمر در راه خدا تلاش میکنند و از سرزنش هیچ ملامت کنندهای هراسان نمیشوند. در راه ایمان و شکستن سنتها و عادات جاهلی از سرزنش افراد نادان نمیترسند، و به صورت مداوم در راه خدا تلاش و جهاد میکنند، با امید به اینکه خداوند از اعمال آنها راضی شود در حق دیگر برادران مسلمان خود هم با عطوفت و مهربانی رفتار میکنند، در مقابل کسانی که با اظهار بیمحبتی از دین خدا بر میگرداند بدانند خدا هیچ ضروری نمیکند بلکه با این عمل زشت، خودشان را دچار خسران و تباهی کرده و از رحمت پروردگار دور میشوند.
« وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِن دُونِ اللهِ انداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبَّ اللهُ و الّذینَ آمَنوا أشَدُّ حُباً للهِ وَ لَوْیَری الَّذینَ ظَلموا إذْیَرَوْنَ العَذابَ أنَّ القُوَهََ للهِ جمیعا ً و أَنَّ اللهَ شَدیدُ العَذابِ، و برخی از مردم در برابر خدا همانندهایی برای او برمیگزینند و آنان را چون دوستی خدا دوست میدارند ولی کسانی که ایمان آوردهاند به خدا محبت بیشتری دارند، کسانی که با برگزیدن بتها به خود ستم نمودهاند اگر میدانستند هنگامی که عذاب را مشاهده کنند، تمام نیروها از آن خداست و خدا سخت کیفر است.» (قرآن کریم، ترجمه بحرانی، البقره/۱۶۵)
طبرسی در مجمع البیان ذیل آیه آورده است :
« مردم با ایمان خدای یکتا را با کمال اخلاص میپرستند و با همه وجود در ستایش او میکوشند و همه اینها از سر مهر و عشق به آفریدگار خویش است.» (طبرسی، ۱۳۷۹: ۵۸۵)
رضایی اصفهانی در تفسیر قرآن مهر آورده است :
« عشق حقیقی همیشه متوجه نوعی از کمال است، انسان هرگز عاشق کمبودها نمیشود و همواره به دنبال هستی کامل و کمال میگردد؛ به همین دلیل خدای متعال که هستی و کمالش از همه برتر است، به عشق ورزی سزاوارتر است و عشق مؤمنان به خدا ریشه در فطرت آنان دارد و همراه با عقل و علم و معرفت است اما عشق کافران به بتها و معبودهای دروغین، ریشه در جهل و خرافه و خیال دارد.» (رضایی اصفهانی، ۱۳۸۹: ۴۱۳)
نکاتی که در آیه فوق به خوبی بیان شده این گونه است که : وقتی انسان ترس از خدا نداشته، و فرد ستمکاری باشد دیدگانش نمیتواند حقایق را به وضوح ببینند، پس چه بهتر به خودش بیاید و از این گونه بیخبری آگاه شود تا در آن روز که پردهها کنار میرود خجل و شرمنده نشود، و بداند خداوندی که انسان را آفرید و خالق همه زیباییهاست لیاقت و شایسته دوست داشتن را دارد، نه دیگران، زیرا محبت خدا، توفیق و جهاد در راه او، و قاطعیت در دین، همه از مظاهر لطف و فضل الهی است.
«فَإنَّهم عَدوُوُّلی ألاَّرَبَّ العَالَمینَ، من با پرستش همه اینها جز خدای یکتای عالم مخالف و دشمنم » (قرآن کریم، شعراء/۷۷ )
هجویری با اشاره به این که وقتی دوستی خدا در دل طالب جای گیرد دل وی را پر و سرشار میگرداند به این آیه استناد کرده است.
« در این آیات حضرت ابراهیم بیان کرد که بتها دشمن من هستند زیرا اولاً بتها مردم را به شرک و کفر میکشانند و مایه بدبختی و گمراهی در دنیا و عذاب الهی در آخرت هستند و از این رو دشمن بشریتاند و ابرهیم هم یکی از افراد بشر است و این استثنا برای تأکید بر توحید خالص بود و یا به خاطر آن که برخی بت پرستان خدا را نیز پرستش میکردند و ابراهیم برای رعایت این موضوع خدا را استناد کرد.» (رضایی اصفهانی، ۱۳۸۶: ۵۳۰)
این آیه خطاب به مشرکانی بود که بت پرستی میکردند و حضرت ابراهیم آنها را راهنمایی نمود از این رو و صفات و خصوصیاتی نیکو از پروردگار خود را یکی یکی برای آنها برشمرد و یکی از مهمترین صفات پروردگار را آمرزنده گناهان در دنیا و آخرت دانست.
این در حالی است که بتهای بت پرستان، ناتوان از انجام هر کاری بودند، اگر از فرجام نیک ابراهیم عبرت بگیرید، و بدانید خداوند حامی پیامبران الهی بوده، و دوستی و محبت آنها هم در نتیجه ارتباط با خداوند پایدار بوده است، و در نتیجه آنان را هم از محیطهای آلوده نجات میداد، از اینرو امامان و پیامبران هم در راستای دستورات الهی و وحی حرکت میکردند.
« اَلَمْ تَرَ إلیَ الَّذینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا أیدیَکُم و أقیموا الصَّلاهََ و آتُوا الزَّکاهََ فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیهِمُ القِتالُ إذَا فریقٌ مِنْهُم…، آیا ندیدی کسانی را که به آنان گفته شد فعلاً دست از جنگ بدارید و نماز را برپا کنید و زکات بدهید ولی همین که کار زار بر آنان مقرر شد، به ناگاه گروهی از آنان از مردم ترسیدند، مانند ترس از خدا یا ترسی سختتر و گفتند : پروردگارا! چرا بر ما کارزار مقرر داشتی؟ چرا ما را تا مدتی کوتاه مهلت ندادی؟ بگو برخورداری از این دنیا اندک و برای کسی که تقوا پیشه کرده، آخرت بهتر است و در آنجا به قدر نخ هسته خرمایی بر شما ستم نخواهد رفت. » (بحرانی، ۱۳۹۰ : ۷۷ نساء )
هجویری با اشاره به این که محبت آن است که اندک دوست، بسیار دانی و بسیار خود اندک و این معاملت حق است با بنده، به این آیه استناد کرده است.
طباطبایی در تفسیر المیزان ذیل آیه آورده است :
« مسلمانان جا دارد که در ایمانشان رعایت تقوا را بکنند و اگر با تقوا باشند، چون بین زندگی اندک و پشیز دنیا و زندگی آخرت مقایسه کنند، زندگی آخرت را بهتر از زندگی دنیا مییابند، پس جا دارد آخرت را که بهتر است بر دنیا ترجیح دهند چون فرض اینجاست که مؤمن هستند و در راه تقوا قرار گرفتهاند و مانند کفار نیستند که در مقام تأمین سعادت خود و حفظ خویش از خطرها نباشد و معلوم است که افراد مؤمنی که در راه تقوا قرار دارند راهی به جز ترس از خدا ندارند، ایشان دیگر نمیتوانند و معقول نیست که از ظلم خدا بترسند و به خاطر همین ترس، دنیای خود را محکم بچسبند، چون ایمان دارند که خدا ظالم نیست بلکه باید از کفر و بیتقوایی خود بترسند.» (طباطبایی، ۱۳۸۷: ۶)
نکات قابل درک از آیه فوق این گونه است که : ۱- سعی کنید افرادی با تقوا باشید، چرا که خیر دنیا و آخرت شما در پرهیزگاری و محبت نسبت به خداوند است. به اقامه نماز و ادای زکات عمل کنید، به دستورات الهی از جمله زکات و نماز و اینکه نماز رابطه با خداوند و زکات راز ارتباط برقرار کردن انسان با آفریدههای خداوند است، و همگی نشان دهنده محبت انسان نسبت پروردگار است، و در مقابل مهمترین علتی که سبب شده مردم اقدام به ترک جهاد کنند و محبت خدا شامل حالشان نشود وابستگی به تعلقات دنیوی، مانند مال، ثروت، زن و فرزند بوده است.
« انَّ المُسلمینَ و المُسْلِماتِ و المُومنینَ و المُؤمناتِ و القانتینَ و القانتاتِ و الصادقینَ و الصدقاتِ و الَّصابرینَ و الصَابِراتِ وَ الخَاشعینَ و الخاشعاتِ…، همانا کلیه مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان با ایمان و مردان و زنان اهل طاعت و عبادت و مردان و زنان راستگوی و مردان و زنان صابر و مردان و زنان خداترس خاشع و مردان و زنان خیرخواه مسکین نواز و مردان و زنان روزهدار و مردان و زنان با حفاظ خود را از تمایلات حرام و مردان و زنانی که یاد خدا بسیار کنند برای همه آنها خدا مغفرت و پاداش بزرگ مهیا ساخته است.» (قرآن کریم، احزاب/۳۵)
هجویری ضمن اشاره به عمر اندک انسان و اینکه خلق عالم بداندن محب حقیقی خداوند است به این آیه استناد کرده است.
« آیه فوق یکی از آیاتی است که براین حقیقت مهر تأیید میزند و در این آیه از ده صفت و ویژگی مردان و زنان به طور همگون یاد شده و روشن ساخته است که مرد و زن از نظر انسانی و مقامات معنوی با همدیگر همسان هستند و اگر تفاوتهایی در زمینههای حقوقی وجود دارد، براساس تفاوتهای طبیعی زن و مرد است که هر کدام فلسفه خاص خود را دارد ولی ارزش روحی و معنوی زن و مرد به ارزشهای والای دیگری است که زن و مرد در آنها مساوی هستند.» (رضایی اصفهانی، ۱۳۸۹: ۴۵۵)
در آیه فوق به ذ کر صفاتی که مردان و زنان مسلمان داشتهاند پرداخته شده : مانند اطاعت همراه با فروتنی، راستگویی، صبر، خشوع، عفت، و ذکر فراوان خدا و مهمتر این که اسلام هیچگونه تعبیض نژادی برای زن و مرد در کسب پاداش و صواب و آمرزش الهی و همچنین رسیدن به ارزشهای متعالی انسان قائل نشده است، بلکه به صورت یکسان و مساوی با این دو گروه (زن و مرد) رفتار کرده است و هر دو را مورد مودت خود قرار داده است، از این رو و آنهایی که دوست دارند خداوند آنها را مورد محبت خود قرار دهد و به اوج مراتب انسانیت برساند باید صفات ذکر شده در آیه فوق را داشته باشند.
« لَعَمْرُکَ إنَّهُمْ لَفی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ، به جان تو سوگند که آنان در مستی خود سرگردان بودند. » ( قرآن کریم، حجر/۷۲)
هجویری با اشاره به این که خداوند بنده خود را در دوستی به درجهای میرساند که رنجگزاردن طاعت از وی دور شود به این آیه استناد کرده است.
رضایی اصفهانی در تفسیر قرآن مهر آورده است که :
« در آیه فوق به سرمستی قوم لوط اشاره دارد که « مستی و خماری انواع مختلفی دارد ؛ گاهی از شراب و گاهی از مقام شهوت است، هم جنسبازان قوم لوط گرفتار مستی شهوت شده بودند و در این انحراف سرگردان بودند، به طوری که راه نجات خود را گم کرده بودند و نمیدیدند و حتی هنگامی که لوط پیشنهاد ازدواج با دختران را میدهد حاضر نیستند راه حلال را برای اشباع غریزه جنسی بپذیرند و از گناه و ننگ رهایی یابند و سرمستانه باز هم به دنبال انحراف جنسی خود هستند.» (رضایی اصفهانی، ۱۳۸۹ : ۷۷)
از آنجا که دراین آیه خداوند به جان لوط (ع) سوگند خورده در واقع نشان دهنده دوستی و محبت او با پروردگارش است.
وقتی حضرت لوط پیامبر مشاهده کرد که در قبیله خود افرادی فوق العاده بیشرم وجود دارند تصمیم گرفت، به آنها تذکر دهد که شما میتوانید با دختران این طایفه ازدواج کنید، راه صحیح اشباع غریزه جنسی این است، و سبب میشود که شما به سمت و سوی انحراف نروید ولی آنها گوش شنوا نداشتند و همچنان در غفلت و سرمستی به سر میبردند. هدف حضرت لوط این گونه بوده است که رابطه دوستی با پروردگار پایدارتر شود و آنها را در مسیر صحیح هدایت کرده، و اعمال بیشرمانه آنان را کنترل کند، ولی آنها گوش شنوا نداشتند و همچنان در غفلت به سر میبردند.
حدیث مورد استناد هجویری به شرح زیر بیان شده است :
پیامبر اکرم (ص) فرمودند « من أحَبَ لِقاءَ اللهَ أحَبَّ اللهُ لِقاءَه، آن که دیدار خدا را بخواهد خداوند دیدارش را میخواهد.
توضیح آنکه محبت انسان نسبت به خداوند این گونه است که به سپاسگزاری از نعمتهای الهی بپردازد، و کل اوصاف خود را در طلب خدای خود فانی و از مخالفت وی روی گردان شود البته هرچه محبت انسان زیادتر باشد، رنج وسختی بیشتری برخود حمل میکند، و میدانند محبت به خداوند، نتایج، و اثرات مفید و ارزشمند فراوان و غیر قابل انکار در همه ابعاد مختلف زندگی انسان دارد، و هم اثرات روحی، اجتماعی، و جسمانی برای وی، تا باعث انبساط و آرامش درونی او شود.
« امیر المؤمنین (ع) رو به اصحابش کرد و فرمود : ای صحابه، به خدا قسم به هیچکاری اقدام نکردم مگر آنچه پیامبر (ص) درباره آن با من عهد کرده بود، خوشا به حال کسی که محبت ما اهل بیت در قلب او رسوخ داشته باشد، ایمان در قلب چنین کسی ثابتتر از کوه احد در مکانش خواهد بود و هرکس که دوستیها در قلبش جای نگیرد ایمان در قلب او مانند ذوب شدن نمک در آب ذوب میشود.» (هلالی، ۱۴۱۶ : ۵۱۵)
« همه اهل اسلام اتفاق است بر آنکه دوست داشتن خدای تعالی فریضه است و خدای تعالی گوید : یُحبهم و یحبونَه، رسول (ص) میگوید : کسی را ایمان تمام نیست تا آنگاه که خدای تعالی رسول (ص) را از هر چه جز آن است دوستتر دارد و گفت بنده مؤمن نیست تا آنگاه که خدای را و رسول را از اهل و عیال و مال و جمله خلق دوستتر بدارد.» (غزالی طوسی، ۱۳۸۷: ۵۷۰)
۳-۲۸- زکات :
مطالبی که هجویری پیرامون زکات نوشته این گونه است که : « از احکام و فرایض ایمان یکی زکات ا ست. بر آن کس که واجب شود و اعراض از آن روی نیست، اما زکات بر اتمام نعمت واجب شود؛ چون دویست درهم که نعمتی تمام بود اندر تحت تصرف کسی باشد که به حکم ملک، بر وی پنج درهم واجب شود؛ و حقیقت زکات گزارد شکر نعمت بود، هم از آن جنس نعمت و تندرستی نعمتی عظیم است و هر عضوی را زکاتی است، و آن است که کل اعضای خود را مستغرق خدمت و مشغول عبادت دارد و به هیچ لهو و لعب نگراید، تا حق زکات نعمت گزارده باشد، پس نعم باطن را نیز زکات باشد و حقیقت آن را از بسیاری که هست احصا نتوان کرد. » (هجویری، ۱۳۸۷ : ۴۶۰-۴۵۹)
نگارنده براین عقیده است که: پرداخت زکات سبب میشد انسان بتواند در امتحان الهی پیروز و به راحتی دل از دنیا بکند و همچنین پردههای حرص، طمع، خودبینی، حسد، و دلبستگی به دنیا را از مقابل دیده عقل کنار زند و چهره حق را مشاهده کند.
زکات یکی از ارکان مسلمانی است و کسانی که مال و ثروت فراوانی دارند خوب است بدانند اگر زکات آنها را ندهند در قیامت گربیان گیر آنها خواهد شد و به عذابی سخت مبتلا میشوند. سبزواری در مصابیح القلوب آورده است که : « امام محمد باقر (ع) فرمود : هرکه زکات مال بدهد، حق تعالی از وی خشنود شود و اگر زکات مال ندهد، روز قیامت مالش را ماران گردانند و در گردنش همچون طوق بیاویزند و مغز سرش میخورد تا که مردان از حساب فارغ شوند.» (سبزواری، ۱۳۷۵: ۱۵۷)
آری وقتی مسلمان به وظیفه شرعی و دینی خود عمل میکند و زکات مال خود را میدهد باعث مواسات با فقیران و درویشان شده، زکات بدن یعنی اینکه انسان خودش را از معایب و پلیدیها پاک کند، و زکات دل، تقویت کردن ایمان میباشد، باعث میشود که روح و جان از آلودگیهای نفسانی پاک شده، زیرا اهمیت و ارزش زکات دادن در دین اسلام به حدی روشن است که نیازی به توضیح ندارد، لازم است فرد هنگامی که زکات میدهد در ملأ عام ندهد به گونهای که فرد زکات گیرنده احساس حقارت کند. غزالی در کیمیای سعادت آورده است : « زکات شکر نعمت مال است؛ تا چون خود را بینیاز ببیند بدین نعمت، و مسلمانی دیگر را همچون خویشتن درمانده بیند، با خویشتن گوید که : وی بنده حق تعالی است همچون من، شکر آن را که مرا بینیاز کرد از وی، و او را به من نیازمند کرد، با وی رفقی کنم.» ( غزالی، ۱۳۸۷: ۱۹۵)
زکات باعث ایمنی فرد از بلاهای زندگی شده، و وقتی دل انسان فقیری از این طریق شاد میشود، زکات دهنده هم از این کار خشنود میشود و سبب شده انسان به حقیقت، و فواید دنیا و آخرت پی ببرد و آمرزش و فضل الهی نصیب او شود.