مرتکب فساد و تقصیر در دین شود و آنچه را که از لوازم دین است مانند شکر خداوند به جا نیاورد کافر گفته می شود.[۱۵]
مبحث دوم:اقسام فقهی ارتداد و تحلیل آن در آیات و روایات
در این مبحث اقسام فقهی ارتداد و تحلیل آن در آیات و روایات در دو گفتار، که در گفتار اول تقسیم بندی فقهی مرتدّ فطری و ملی و در گفتار دوم تحلیلی بر جایگاه این تقسیم بندی در آیات و روایات مورد بررسی قرار می گیرند.
گفتار نخست:تقسیم بندی فقهی مرتدّ فطری و ملی
مراد از مرتدّ فطری و ملی یکی از جایگاههای مهم اختلاف در مسأله ارتداد است.در صحیحه علی بن جعفر(ع) که مستند اصلی تقسیم است، معیار را سبقت کفر بر اسلام، قرار داده است.با مقابل هم قرار دادن دو پرسشی که در این صحیحه آمده است می توان به دو مفهوم دست یافت:یکی آنکه مرتدّ می شود در حالی که اسلام او هرگز مسبوق به کفری نبوده است و دیگری آنکه مرتدّ می شود در حالی که اسلام او که اکنون از آن برگشته قبلاً هم مسبوق به کفر بوده است در این صحیحه گر چه در پاسخ پرسش اول که با عبارت «مُسلِمُ تَنَصَّر»آمده است، تفصیلی داده نشده است که آیا قبل از اینکه«مسلم»باشد کافر بوده است یا نه، امّا پرسش و پاسخ دوم این اطلاق را از بین می برد، زیرا در این پرسش و پاسخ برای صورتی که اسلام مسبوق به کفر باشد، حکمی دیگر داده است.[۱۶]
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
الف:اسلام و کفر قبل از بلوغ در صدق فطری و ملی
این بحث بین فقها در مورد مفهوم مرتدّ فطری بیشتر مطرح شده است.
برخی گفته اند برای تحقق ارتداد فطری اینکه از کودکی به تبع پدر و مادر محکوم به اسلام بوده است کافی نیست، بلکه می بایستی علاوه بر آن پس از بلوغ، خود اظهار اسلام کند و سپس از اسلام برگردد تا بتوان او را مرتدّ فطری دانست.دلیل این فقیهان ظهور «رجل» در صحیحه حسین بن سعید است.اینان می گویند مسلم یا رجل که در روایات آمده ظاهر در اسلام حقیقی است و اسلام تبعی غیر بالغ را شامل نمی شود.بنابراین بچه مسلمانی که پس از بلوغ، به دلیل شرایط محیطی و یا هر دلیل دیگر، هیچ وقت شهادتین نگفته است، چنانکه اظهار کفر کند، حکم به ارتداد فطری او نمی شود.[۱۷]
در مقابل، کسانی که مرتدّ فطری را کسی دانسته اند که از پدر و مادر مسلمان زاده شده باشد و اسلام تبعی را در تداوم اسلام قبل از کفر برای ارتداد فطری کافی قلمداد کرده اند، اظهار یا وصف اسلام را پس از بلوغ لازم نداسته اند، اینان محور سخن خود را بر این قرار داده اند که ثابت کنند کودکی که از پدر یا مادر مسلمان زاده شده باشد، شرعاً همه احکام مسلمان را دارد.
دلیل اینان ادلّه ای است که دلالت می کند اگر مسلمان از دنیا برود و فرزندی در شکم زن یا کنیز خود داشته باشد، میراث فرزند جدا می گردد، هر چند که زن یا کنیز مسلمان نباشد.[۱۸]
این دلیل به ضمیمه این نکته مسلّم که وارث مسلمان باید مسلمان باشد، به دست می دهد که فرزند مسلمان محکوم به اسلام است.
روشن است که با صرف جریان حکمی از احکام مسلمان نمی توان پذیرفت که از نظر شرع، به طور کلی و در همه احکام فرزند مورد نظر محکوم به اسلام حقیقی است که در تحقق مرتدّ فطری نیاز است.
روایت حفص بن غیاث که در آن اسلام کفار در دارالعرب اسلام فرزندان آنان نیز قلمداد می شود[۱۹] و نیز مرسله صدوق(ره) با مضمونی نزدیک به این معنا به دلیل ضعف سند مؤیّد قرار گرفته اند.[۲۰]
حاصل اینکه هیچ یک از ادلّه ای که بر کافی بودن اسلام کودکی، به تبع پدر یا مادر، در صدق مرتدّ فطری، برابر صحیحه علی بن جعفر(ع) اقامه شده است ، به نظر تمام نمی نماید.امّا یک مطلب پذیرفتنی است و آن اینکه اگر در دوران کودکی و در حالی که ممیز بوده است و درک کافی برای فهم شهادتین را داشته است، شهادتین را جاری کند حقیقتاً در ظاهر شرع مسلمان است.
به عبارت دیگر، با فرض دیگر شرایط تحقق ارتداد فطری، لازم نیست بگوئیم باید پس از بلوغ اظهار اسلام کند؛ همین که پیش از بلوغ هم اگر در حال تمیز و فهم اظهار اسلام کرده است، برای صدق«مُسلِمٌ تَنَصَّرَ» که در صحیحه علی بن جعفر (ع) آمده است کافی است.[۲۱]
به همین ترتیب می توان برای صدق ارتداد ملی، درباره کفر پیش از بلوغ نظر داد.بنابراین در مفهوم مرتدّ ملی هم مثل مرتدّ فطری، قید وصف یا اظهار کفر را پس از بلوغ که در سخن برخی از فقها[۲۲] آمده است، برابر با ظاهر ادلّه نمی بینم.
همچنین مانند اسلام تبعی، کفر تبعی فرزند کافر نیز، در صورتی که از خود او موجبات کفر صادر نشده باشد، در کفایت کفر اصلی و در نتیجه، صدق ارتداد ملی محل اشکال است.
در صحیحه عبدالله بن سنان که می تواند بهترین مستند برای اثبات کفر حقیقی اولاد کفر باشد.چنین آمده است:«سَأَلتُ اَبا عَبدِالله(ع) عَن اولادِ المُشرِکینَ یَموتونَ قبلَ أن یَبلُغُوا الحِنثَ؟ قالَ:کُفّارٌ وَالله أعلَمُ بِما کانُوا عامِلینَ یَدخُلُون مداخِلَ آبائِهِم»البته همچون فرزند مسلمان، اجماع بر جاری کردن برخی از احکام کافر بر اولاد او مانند نجاست، تملک او و… منافاتی با این برداشت ندارد.زیرا در صدق ارتداد ملی کفر حقیقی نیاز داریم؛ برای جریان یافتن این احکام، کفر تبعی هم کافی است.[۲۳]
ب:تأثیر اسلام و کفر پدر و مادر در تعریف مرتدّ فطری و ملی
در سخن شیخ طوسی(ره) آمده«مرتدّ فطری بر فطرت اسلام زاده می شود ولی بعداً کافر می شود.مرتدّ ملی از ابتدا کافر بوده، امّا اسلام آورده است و سپس از اسلام به کفر باز گشته است[۲۴]»حقیقت این است که تأثیر اسلام یا کفر پدر یا مادر در نوع ارتداد مرتدّ بین فقهای شیعه پس از شیخ طوسی (ره) امری مسلم انگاشته شده است.این تأثیر را از سخنان شیخ مفید(ره)، شیخ صدوق و صاحب فقه رضوی نیز می توان به خوبی بدست آورد.در ادلّه، بهترین متن در این باره که در مقام تقسیم مرتدّ، ولادت را معیار قرار داده است، همان مرفوعه ای است که از حضرت علی(ع) نقل شده است:«… امّا مَن کانَ منَ المسلِمینَ وُلِدَ عَلَی الفِطرهِ ثُمَّ تَزَندَقَ فَاضرِب عُنُقَه وَ لا تَستَتِبهُ وَ مَن لَم یُولَد مِنهُم عَلی الفِطرهِ فَاستَتِبهُ …»مراد از ولادت بر فطرت را فقها همان ولادت بر اسلام، به این معنا که پدر یا مادر او مسلمان باشند، گرفته اند.صحیحه عبدالله بن سنان می تواند شاهد این برداشت باشد:«عَن اَبی عبدالله(ع) قالَ : سأَلتُهُ عَن قولِ الله عزَّ و جلَّ، فِطرَهَ اللهِ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیها، ما تِلکَ الفِطرَهُ؟ قالَ: هِیَ الإسلامُ … »
در موثّقه عمار ساباطی آمده است:«کُلُّ مُسلِم بَینَ مُسلِمینِ اِرتداً عَنِ الإسلام… عَلَی الامام اَن یَقتُلَه وَ لا یَستَتیبَهُ» از برخی نسخ من لا یحضره الفقیه تألیف شیخ صدوق(ره) که این موثقه در آن نیز آمده است، به جای عبارت «مسلمٍ بین مُسلِمین»، «مُسلمٍ ابن مُسلَمینِ» و از برخی دیگر«مُسلمٍ ابنِ مسلمٍ» نقل شده است.[۲۵]
در صحیحه حسین بن سعید نیز آمده است:«رَجُلٌ وُلِدَ عَلَی الإسلامِ».
امّا مرتدّ ملی در صحیحه علی بن جعفر(ع) قیدی ندارد مگر قید عدمی در مقابل مرتدّ فطری که در مرسله آمده است، یعنی«مَن لَم یُولَد مِنهُم عَلَی الفِطرَهِ».
گر چه متن مرفوعه منقول از حضرت علی(ع) به دلیل ضعف سند نمی تواند به تنهایی تقیید فوق را در مفهوم مرتدّ فطری ثابت کند، امّا صحیحه حسین بن سعید و موثّقه عمار، به قرینه وحدت حکم وقتی در کنار آن متن قرار گیرند و البته صراحت صحیحه علی بن جعفر(ع) هم در تقسیم مرتدّ بر دو قسم مورد توجه باشد، در مجموع برای اثبات قید فوق در مفهوم مرتدّ فطری کافی به نظر می رسند.
ج:مراد از ولادت بر اسلام یا فطرت
نخستین بار شهید ثانی(ره) در مسالک صریحاً ولادت بر اسلام را به انعقاد نطفه در حال اسلام پدر یا مادر تشبیه می کند.وی می گوید:«فَالمَشهورُ بَینَ الاَصحابِ اَنَّ الاِرتدادَ عَلی قِسطَینِ فطریٍ و مِلّیٍ فَالاوَّلُ اِرتدادُ مَن وُلِدَ عَلَی الاِسلامِ بِاَن انعَقَدَ حالَ أسلامِ اَحَدِ اَبَوَیهِ[۲۶]» این تفسیر تا به امروز بین فقها مشهور و معروف است.مرحوم کاشف الغطاء با تعمیق بیشتر این تفسیر گفته است:انعقاد نطفه از پدر یا مادر مسلمان به گونه ای که مبدأ تکوّن انسان باشد.[۲۷]بر همین اساس صاحب جواهر(ره) در برابر کسانی که معیار را اسلام پدر و مادر در حین تولد فرزند می دانند، می گوید: مراد از ولادت بر اسلام ، اصل خلقت است نه خصوص تولد که در آن روایات آمده است؛ چون در این روایات نظر به غالب موارد شده است که در آنها وضعیت کفر یا اسلام پدر یا مادر هنگام ولادت و انعقاد نطفه یکسان است[۲۸].امّا ممکن است با استناد به شواهد قابل قبولی، تفسیر و بیان دیگری هم ارائه داد.
در آیه سی ام سوره روم آمده است:«فَأَقِم وَجهَکَ لِلدّینِ حَنیفاً فِطرَهً اللهِ الّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیها لا تَبدیلَ لِخَلقِ اللهِ ذلِکَ الدّینُ القَیِّمُ وَلکِنَّ اکثَرَ النّاسِ لا یَعلَمون. در تفسیر این آیه روایاتی وارد است که در صحیحه عبدالله بن سنان از آن روایات در تطبیق معنای فطرت بر اسلام آمده است.در صحیحه زراره از امام محمد باقر(ع) از رسول خدا(ص) نقل می کنند:«کُلُّ مَولُودٍ یُولَدُ عَلَی الفِطرَهِ».
اگر آیه فطرت و روایاتی را که در تفسیر آن وارد است در کنار مرسله ای از امیر المؤمنین(ع) قرار دهیم که در آن مرتدّان را تقسیم می کند به کسانی که بر فطرت متولد شده اند و کسانی که بر فطرت متولد نشده اند و نیز در کنار دیگر ادلّه ای که قید«وُلِدَ عَلَی الإسلامِ» را ثابت می کنند قرار دهیم؛ از آنجائیکه آیه و روایات فطرت به ما می گویند که همه انسان ها بر فطرت توحید خلق شده اند.به نظر می آید آنچه می تواند افراد را در توحید رقم زند، اصل خلقت نیست، بلکه فضای ولادت و محیط پرورش است.قدر مشترک از تفسیر غالب فقهای پس از شهید ثانی(ره) و تفسیری که فوقاً ارائه کردیم، نشان می دهد که مرتدّ فطری کسی است که علاوه بر نداشتن سابقه کفر و اختیار نخستین در اسلام، پرورش خانوادگی او که قهراً از بدو تولد شروع می شود در فضای اسلامی باشد.علاوه بر این صرف نسبت او به پدر یا مادر مسلمان در زمان انعقاد نطفه که برابر نسخه ای از موثّقه عمار (کلُّ مُسلِمٍ ابنِ مُسلِمٍ)می باشد مطابق با احتیاط است.[۲۹]
گفتار دوم:تحلیلی بر جایگاه این تقسیم بندی در آیات و روایات
این تقسیم در قرآن نیست و کسی برای اثبات آن به قرآن تمسّک نکرده است.رد پای این تقسیم در کتاب فقه رضوی، کتب فتوایی شیخ صدوق(ره)، آثار شیخ مفید(ره) ، شیخ طوسی(ره) و پس از او آمده است.یکی از روایاتی که تقسیم مرتدّ به فطری و ملی می تواند ملهم از آن باشد، مرفوعه ای است به شرح زیر:
«محمدُ بنُ الحسنِ بِاِسنادِه عَنِ الحُسَینِ بنِ سَعیدِ عَن عُثمانِ بنِ عیسی، رَفَعَهُ قالَ:کَتَبَ عامِلُ اَمیرِ المؤمنینَ(ع) اِلَیه:اِنّی اَصَبتُ قَوماً مِنَ المُسلِمینَ زَنادِقَهً وَ قَوماً من النَّصاری زَنادقهً ، فَکَتَبَ اِلَیه: امّا مَن کانَ مِنَ المُسلِمینَ وُلِدَ عَلَی الفِطرَهِ ثُمَّ تَزَندَقَ فَاضرِب عُنُقَه وَ لا تَستَتِبهُ و مَن لَم یُولَد مِنهُم عَلَی الفِطرَهِ فَاستَتِبهُ فَاِن تابَ، وَ اِلّا فَاضرِب عُنُقَهُ، وَ امّا النَّصاری فَما هُم عَلَیهِ اَعظَمُ مِنَ الزَندَقَهِ » [۳۰] این روایت به تنهایی قابل اعتماد نیست.
روایت دیگر در تقسیم مزبور، صحیحه علی بن جعفر(ع) است:
«… علیُّ بنُ جعفر(ع) عَن اَخیهِ اَبی الحَسنِ (ع) قالَ: سَأَلتُه عَن مُسلِمٍ تَنَصَّرَ، قال: یُقتَلُ وَ لا یُستَتابُ ، قُلتُ فَنَصرانیٌّ اَسلَمَ ثُمَّ ارتَدَّ، قالَ: یُستَتابُ فَاِن رَجَعَ، وَ اِلُا قُتِلَ»[۳۱]
در این روایت صحیحه بین حکم مسلمانی که نصرانی شود و نصرانی که مسلمان شود و سپس مرتدّ گردد، تفاوت گذاشته شده است.از آنجا که بین نصرانیت و هر دین دیگری غیر از اسلام تفاوتی نیست، بنابراین روایت، گویای تقسیم مرتدّ است.با توجّه به تفاوت حکمی که در دو پرسش این روایت آمده، می توان گفت مرتدّ بر دو قسم است یکی آن که پیش از اسلام خود کفر داشته و دیگر آن که چنین نبوده است.
برخی از روایات به تنهایی دلالت بر تقسیم مرتدّ نمی کند، ولی به آن اشاره دارد.موثّقه عمار ساباطی از این قبیل است.در این موثّقه می گوید:«سمعتُ اَبا عَبدِالله(ع) یَقولُ، کلُّ مُسلم بینَ مُسلِمینِ ارتدَّ عَنِ الإسلام وَ جَحَدَ مُحَمَداً(ص) نُبُوَّتَه و کَذَّبَهُ فَاِنَّ دَمَهُ مُباحٌ لِمَن سَمِعَ ذلِکَ منهُ وَامرأتَهُ بائِنَهٌ منهُ یومَ ارتدَّ و یُقَسِّمُ مالُه علی وَرَثَتِهِ و تعتدُّ امرأتُهُ و عدَّه المتوفّی منها زوجها و علی الإمام اِن یَقتُلَهُ وَ لا یَستَتیبَهُ»[۳۲] قید«بینَ مُسلِمینِ» اشاره دارد بر اینکه مرتدّ بر دو قسم است:یکی آن که مقیّد است به این قید ، و دیگر آن که مقیّد نیست.
صحیحه حسین بن سعید نیز از این قبیل است.می گوید:«قَرُأتُ بِخَطِّ رَجُلٍ اِلی اَبی الحسن الِّرضا(ع): رجُلٌ وُلِدَ عَلَی الإسلامِ ثُمَّ کَفَرَ وَ اَشرَکَ وَخَرَجَ عَنِ الإسلامِ، هَل یُستَتابُ؟ اَو یُقتَلُ وَلا یُستَتابُ؟ فَکَتَبَ(ع): یُقتَلُ»[۳۳] در روایت مذکور شخصی که به عنوان «رجل» از او یاد شده برای ما مجهول است، ولی شهادت حسین بن سعید در عبارت «فَکَتب» که در آن به نوشتار معصوم(ع) شهادت می دهد، کافی است و مانند شهادت بر گفتار اوست.فاصله زمانی وی با زمان امام رضا(ع) نیز به اندازه ای است که احتمال شهادت از روی حق برود.
حاصل اینکه صحیحه علی بن جعفر(ع) وقتی در کنار چند روایت دیگر قرار گیرد، موثقیت عقلایی مورد انتظار را در قابلیت استدلال به دست می آورد و در نتیجه اصل تقسیم مرتدّ بر فطری و ملی ثابت می گردد.
فصل دوم:پیشینه تاریخی
این فصل شامل دو مبحث می باشد که مبحث اول اختصاص دارد به تحلیل تاریخی ارتداد در دوران قبل از اسلام و مبحث دوم اختصاص دارد به تحلیل تاریخی جایگاه ارتداد در دوران پس از اسلام که در سه گفتار مورد بررسی قرار می گیرد.
مبحث نخست:تحلیل تاریخی ارتداد در دوران قبل از اسلام
در این مبحث تحلیل تاریخی ارتداد در دوران قبل از اسلام در دو گفتار، که در گفتار اول جایگاه نسب و قبیله گرایی در اعراب و در گفتار دوم عدم حساسیت اعراب جاهلی به تغییر دین مورد بررسی قرار می گیرند.
گفتار نخست:جایگاه نسب و قبیله گرایی در اعراب
زندگی قبیله ای و چادر نشینی اعراب شبه جزیره عربستان، با عوامل مختلف جغرافیائی، نژادی و… از عرب جاهلی انسانی خشن، متعصب و به طور کلی وابسته به قبیله و نسب ساخته است.صفات جاهلیت، تعرّب، عصبیّت و… در فرهنگ اسلامی تداعی بخش خصوصیات این مردمان است که اسلام از میان آنان ظهور کرد.
در نظام قبیله ای عرب، شخصیت، استعدادها و امکانات افراد هر قبیله وابسته به قبیله اوست.هر یک از افراد قبیله در برابر تک تک افراد دیگر مسئول دفاع از جان و مال اویند، در این راستا حقانیت برابر است با تعلق به قبیله.اگر فردی از قبیله ای با فردی از قبیله دیگر اختلافی داشته باشد، حق و باطل مطرح نیست بلکه افراد قبیله هر یک از طرفین از طرف متعلق به خود دفاع می کنند.محور تشکیل قبیله ای را نسب یعنی وابستگی خانوادگی که از پدر و مادر و فرزند شروع می شود و تا برادر و خواهر، فرزندان برادر و خواهر و… گسترش می یابد، تشکیل می دهد.از همین روست که نسب شناسی و علم الانساب در میان اعراب گسترش فراوانی دارد.[۳۴]
از نحوه سرزنش برخی از کفّار در قرآن (سوره فتح، آیه ۲۶) که می فرماید:
«اِذ جَعَلَ الَّذینَ کَفَروا فی قُلوبِهُم الحَمیَّهَ حَمیَّتَ الجاهِلیَّهِ …»، به همان عصبیّت و خشونت قبیلگی عرب جاهلی نظر دارد.
گفتار دوم:عدم حساسیت اعراب جاهلی به تغییر دین
هنگام ظهور اسلام، چهار مذهب عمده در میان اعراب وجود داشته است.اوّل شرک و بت پرستی که در مکه غالب بوده است.با آمدن حضرت اسماعیل(ع) به همراه حضرت ابراهیم(ع) در مکه، تا مدتی دین ابراهیم رواج داشته است.امّا به تدریج مردم آن دیار مشرک شده اند.ابن هشام از قول ابن اسحاق می گوید:عبادت احشام از آنجا شروع شد که مردم وقتی به سفر می رفتند، سنگی را از کعبه برای تبرک به همراه می بردند و هر کجا منزل می کردند، همچون طواف به کعبه، اطراف آن سنگ می گشتند… این روند به بت پرستی انجامید.[۳۵]
بت پرستی دین اکثر اهالی جزیره العرب بود و کعبه به بتخانه ای تبدیل شده بود[۳۶] و برخی از محققان تعدد بت های عرب جاهلی را نشانه این دانسته اند که بت پرستی اساساً از خوی قبیلگی و تعصب نَسَبی عرب ناشی شده است.در حقیقت، خودخواهی، و نفسانیّت اقتضاء می کرده است که هر قبیله و گروهی را حتی در معبود خود از دیگران جدا یا برتر بداند.[۳۷] در گزارش های تاریخی می خوانیم که وقتی پیامبر (ص) مکه را فتح کرد، در آن ۳۶۰ بت وجود داشت.[۳۸] اختصاص برخی از این بت ها، به قبایل خاص گزارش شده است.مثلاً عُزّی بت قریش و بنی کنانه، مناه بت اوس و خزرج که در مدینه مستقر بودند.[۳۹] عامل اخیر، در عین حال، می تواند موقعیت و اهمیت دینداری را در بین اعراب جاهلی نیز نشان دهد.این عامل نشان می دهد که در واقع بت پرستی اعراب که همان دینداری آنان بوده است، خود تابعی از خود خواهیها و شهوت گرائی های آنان بوده است.قریش مدتی به پرستش سنگی می پرداختند؛ وقتی سنگی زیباتر از آن می یافتند، اولی را رها می کردند و دومی را بت خود قرار می دادند.[۴۰]
یهودیت دومین دین در بین اعراب بوده است که بیشتر یهودیان در یثرب و یمن بوده اند.در قرآن طرف برخورد با یهودیان را در سوره های مدنی می بینیم چنانکه تاریخ جنگ های پیامبر(ص) با آنان نیز شاهد این مطلب است.گر چه یهودیت، به عللی، گسترش چندانی در عربستان نداشته است.[۴۱] امّا از لحن قرآن و شیوه برخورد آن با یهودیان می توان فهمید که همان ها نیز به دین خود درست عمل نمی کرده اند. بلکه منافع شخصی و حیات دنیوی نزد آنان بر همه چیز مقدّم بوده است.