ز پشت سیاوش یکی شهریار/ هنرمند و از گوهر نامدار
ازین تخمه از گوهر کیقباد/ ز مادر سوی تور دارد نژاد
چو آید به ایران پی فرخش/ ز چرخ آنچ پرسد دهد پاسخش
میان را ببندد به کین پدر/ کند کشور تور زیر و زبر
به دریای قلزم به جوش آرد آب/ نخارد سر از کین افراسیاب
همه ساله در جوشن کین بود/ شب و روز در جنگ بر زین بود
ز گردان ایران و گردنکشان/ نیابد جز از گیو ازو کس نشان
چنین است فرمان گردان سپهر/ بدو دارد از داد گسترده مهر
چو از خواب گودرز بیدار شد/ نیایش کنان پیش دادار شد
بمالید بر خاک ریش سپید/ ز شاه جهاندار شد پرامید» (فردوسی، ۱۳۸۷: ۳۹۶).
کیکاوس برای تعین جانشین خود، شروطی گذاشته و طی آن قرار می شود که از میان فریبرز و کیخسرو، هرکس که توانست بهمن دژ را تصرف کند، به پادشاهی ایران انتخاب شود. فریبرز در انجام این کار موفق نیست، ولی سیاوش با بهره گرفتن از نام خدا، وضعیت دژ را از حالت عادی خارج کرده و آن را فتح می کند. برای این کار کیخسرو با نوشتن نامهای خاص و فرستادن آن به سوی دژ مبادرت می کند. عملی که باعث ترک خوردن دیوار قلعه شده و پس از آن در یک نبرد رو در رو و سخت، دژ تسخیر ناشدنی بهمندژ، به دست کیخسرو و دیگر ایرانیان فتح می شود. کیخسرو در این نامه، به نام سروش نیز اشاره کرده است:
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
«چو نزدیک دژ شد همی بر نشست/ بپوشید درع و میان را ببست
نویسندهای خواست بر پشت زین/ یکی نامه فرمود با آفرین
ز عنبر نوشتند بر پهلوی/ چنان چون بود نامه خسروی
که این نامه از بنده کردگار/ جهانجوی کیخسرو نامدار
که از بند آهرمن بد بجست/ به یزدان زد از هر بدی پاک دست
که اویست جاوید برتر خدای/ خداوند نیکی ده و رهنمای
خداوند بهرام و کیوان و هور/ خداوند فرّ و خداوند زور
مرا داد اورند و فرّ کیان/ تن پیل و چنگال شیر ژیان
جهانی سراسر به شاهی مراست/ در گاو تا برج ماهی مراست
گر این دژ بر و بوم آهرمنست/ جهان آفرین را به دل دشمنست
به فر و به فرمان یزدان پاک/ سراسر به گرز اندر آرم به خاک
وگر جادوان راست این دستگاه/ مرا خود به جادو نباید سپاه
وگر خود خجسته سروش اندرست/ به فرمان یزدان یکی لشکرست
همان من نه از دست آهرمنم/ که از فرّ و برزست جان و تنم
به فرمان یزدان کند این تهی/ که این است پیمان شاهنشهی» (فردوسی، ۱۳۸۷: ۴۲۱).
سروش پس از نیایش کیخسرو به درگاه خداوند، برای آگاهسازی او نسبت به شرایط پیش آمده، ابلاغ پایان پذیرفتن پادشاهیاش و دیگر مسائل به خواب او آمده، نصیحتش کرده و بشارتهایی به او میدهد:
«چو ایشان برفتند پیروز شاه/ بفرمود تا پرده بارگاه
فروهشت و بنشست گریان به درد/ همی بود پیچان و رخ لاژورد
جهاندار شد پیش برتر خدای/ همی خواست تا باشدش رهنمای
همی گفت کای کردگار سپهر/ فروزنده نیکی و داد و مهر
ازین شهریاری مرا سود نیست/ گر از من خداوند خشنود نیست
ز من نیکوی گر پذیرفت و زشت/ نشستن مرا جای ده در بهشت
چنین پنج هفته خروشان به پای/ همی بود بر پیش گیهان خدای
شب تیره از رنج نغنود شاه/ بدان گه که بر زد سر از برج ماه
بخفت او و روشن روانش نخفت/ که اندر جهان با خرد بود جفت
چنان دید در خواب کو را به گوش/ نهفته بگفتی خجسته سروش
که ای شاه نیک اختر و نیک بخت/ بسودی بسی یاره و تاج و تخت
اگر زین جهان تیز بشتافتی/ کنون آنچ جستی همه یافتی
به همسایگی داور پاک جای/ بیابی بدین تیرگی در مپای
چو بخشی به ارزانیان بخش گنج/ کسی را سپار این سرای سپنج
توانگر شوی گر تو درویش را/ کنی شادمان مردم خویش را
کسی گردد ایمن ز چنگ بلا/ که یابد رها زین دم اژدها
هر آن کس که از بهر تو رنج برد/ چنان دان که آن از پی گنج برد
چو بخشی به ارزانیان بخش چیز/ که ایدر نمانی تو بسیار نیز
سر تخت را پادشاهی گزین/ که ایمن بود مور ازو بر زمین
چو گیتی ببخشی میاسای هیچ/ که آمد تو را روزگار بسیچ
چو بیدار شد رنج دیده ز خواب/ ز خود دید جای پرستش پر آب
همی بود گریان و رخ بر زمین/ همی خواند بر کردگار آفرین» (فردوسی، ۱۳۸۷: ۸۳۴).
در بخش کوچکی از شاهنامه، سروش نام یکی از اخترشناسان و پیشگویان هندی نیز میباشد که پس از به دنیا آمدن بهرام، به همراه شخص دیگری به نام هشیار، برای توضیح طالع بهرام فراخوانده میشوند:
«یکی مایه ور بود با فرّ و هوش/ سر هندوان بود نامش سروش