۲-۲-۴-۲- عوامل تشکیل دهنده تابآوری خانواده
تابآوری خانواده از دو عامل تشکیل شده است. عوامل محافظ و عوامل بازیابی کننده (مک کابین و همکاران، ۱۹۹۷)
عوامل حفاظتی در جریان چالش، و یا درگیریها باعث توسعه نقاط قوت خانواده میشود در صورتی که افراد مورد نظر آماده تغییر باشند. عوامل محافظ عواملی هستند که کمک به یک خانواده میکنند تا انعطافپذیری و سازگاری خود را افزایش دهند. عوامل مهم محافظ خانواده عبارتند از جشنهای خانوادگی مانند تولد و تعطیلات، سرسختی و سلامت خانواده، گذراندن زمان در خانواده وسنتهای خانواده میشود.
عوامل بازیابی کننده سودمند بخصوص در رویدادهایی مانند مقابله با یک بیماری جدی و مرگ نابهنگام، از دست دادن کارو یا یک فاجعه طبیعی، برای خانواده به این معنا است که هر عضو به یک اندازه مهم است. که این عوامل عبارتند از: پشتیبانی جامعه از خانواده، ایجاد عزت نفس، مشارکت در تفریح و سرگرمی خانواده، خوشبینی نسبت به موقعیتهای زندگی، احساس خانوادهها در کنترل زندگی و کنار آمدن با چالشها و بهبود میشود.
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
۲-۲-۴-۳- مراحل تابآوری خانواده
لیتز[۱۲۶]، ۲۰۰۷ (نقل از فروغی، ۱۳۸۹) تابآوری در خانواده را با بررسی راههایی که نظام خانواده قادر است عملکرد خود را حفظ کند بررسی میکند. روش تحقیقی او در این پژوهش، بررسی ارتباط بین عوامل خطر آفرین، عوامل حفاظتی و عملکرد خانواده بود.
نتایج نشان داد که سطوح بالاتری از خطر، سطوح پایینتر عملکرد را پیشبینی میکند، یافتههای این تحقیق نشان داد که اگر چه نوع و شدت عامل خطرآفرین، پیشبینی کننده تابآوری خانواده است اما عاملهای محافظتی در این زمینه اهمیت بیشتری دارد. تحقیقات کمی نشان داد که عوامل محافظتی و عوامل خطرزا، هر دو پیشبینی کنندهی معنادار عملکرد خانواده هستند.
شکل (۲-۱) مراحل تابآوری در خانواده را نشان میدهد، این شکل نتیجه تحلیل کیفی دادههایی است که حاصل مصاحبه عمیق و همه جانبه با چندین خانواده درگیر بحران میباشد. این شکل در سمت راست عوامل محافظتی و در سمت چپ مراحل تابآوری در خانواده را نشان میدهد.
شکل (۲-۱): فرایند تابآوری در خانواده
منبع: (لیتز، ۲۰۰۷)
خانوادههایی که در این تحقیق شرکت کردند این حقیقت را بازگو میکردند که در زمانهایی هدفشان صرفا حفظ و ادامهی زندگی خانواده شان بود و به دنبال رشد و یادگیری مهارتهای جدید نبودند در این مرحله آنها قادر به سازگاری با موقعیت جدیدشان در زندگی نبودهاند و فقط خواهان رویارویی با موقعیت جدید بدون تسلیم شدن در برابر آن بودند. سه عامل محافظتی مهم در این مرحله عبارتند از گرفتن انرژی، معنویت و حمایت اجتماعی که شامل راههایی است که باعث جذب کمک از بیرون و همچنین اعضای خانواده از یکدیگر است.
مرحله دوم سازگاری
در این مرحله خانواده نیاز به ایجاد تغییراتی در نظام خود دارد تا با مشکلی که با آن رو به رو شده است سازگاری پیدا کند. سه عامل محافظتی که به طور ویژه مربوط به این مرحله است عبارت است از انعطافپذیری، تعیین حد و مرزها و گفتگو.
مرحلهی سوم پذیرش
در حالی که خانواده سازگاری با تغییرات جدید را یاد میگیرد به این نتیجه میرسد که مشکل و واقعیت زندگی جدید را بپذیرد. عواملی که باعث پذیرش میشود عبارتند از بینش، گفتگو و معنویت.
مرحله چهارم رشد یافتگی
خانوادههای که قادر بودند سازگار شوند و موقعیت را پذیرش کنند در صورتی که در تلاشهای خود در مواجهه با بحران معنی مییافتند، آنها به مهارتها و قابلیتهای جدیدی در این مرحله دست یافتند (کوهن و همکاران، ۲۰۰۲؛ نقل از فروغی، ۱۳۸۹).
مرحله پنجم کمک به دیگران
در مسیر تابآوری خانواده ابتدا قادر به ادامه زندگی میشود، سپس با تغییرات خود را سازگار میکند، تغییرات را قبول میکند و در آن معنی مییابد، بعد از یافتن معنی و رشد خانواده در این مرحله، احساس نیاز به کمک به دیگران میکند که همان حمایت است. در مرحله حمایت اجتماعی خانواده به جای این که دریافت کننده کمک باشد نیاز به حمایت از دیگران را در خود احساس میکند، در این مرحله از حمایت اجتماعی خانواده با کمک دیگران به یکباره احساس نیرومندی و قوت میکند (کوهن و همکاران، ۲۰۰۲؛ نقل از فروغی، ۱۳۸۹).
۲-۳- گفتار سوم: غنیسازی ازدواج
برنامه غنیسازی زندگی زناشویی[۱۲۷] برنامهای پربار برای بهبود ازدواج است، که برای اولین بار توسط اولسون[۱۲۸] در سال (۱۹۸۷) طراحی شده است. برنامههای غنیسازی ازدواج شامل: ۱- مواجهه ازدواج (یک برنامه پیشگیری مثبت در غنیسازی ازدواج) ۲- برنامه ارتباط بین زوجین ۳- برنامهRE برای ازدواج بهتر ۴- برنامه آموزش صمیمیت زوجین ۵- برنامه ارتقاء زوجین ۶- برنامه آمادهسازی اولسون ۷- برنامه انجمن غنیسازی زوجین در ازدواج، میشود (اولسون، فورنیر و دراکمن[۱۲۹]، ۱۹۸۷). پژوهش حاضر شامل دو برنامه غنیسازی (۱٫ ارتقاء ارتباط ۲٫ آمادهسازی اولسون) میباشد.
۲-۳-۱- رویکردها و برنامههای پیشگیری
در گذشته درمانگران به پیشگیری علاقه و تعهد کمتری نشان میدادند، اما اخیرا به امکان پیشگیری از درماندگی زناشویی توجه بیشتری شده است. رویکردهای پیشگیری بر زوجهایی تمرکز دارند که هنوز مشکلات رابطهای عمدهای را تجربه نکردهاند. برنامههای پیشگیری بیشتر برالگوهای روانی آموزشی و مهارت و شایستگی مبتنی هستند و بر توانمندیها و سلامتی زوج توجه دارند. اگرچه این رویکردها از عوامل مخاطرهانگیزی همچون سبکهای ارتباطی نادرست، الگوهای تعاملی آسیبزا ونگرشهای منفی غافل نیستند، اما بیشتر تاکیدشان بر رشد نگرشهای مثبت و رضایتبخش دوسویه، سبکهای ارتباط و الگوهای صمیمیت است. به عبارت دیگر رویکردهای درمانی اغلب بر الگوهای طبی مبتنی هستند و عموما به زوجها با دید و نگرش آسیبی نگاه میکنند، در حالی که رویکردهای پیشگیری این گونه نیستند. به علاوه بیشتر برنامههای پیشگیری دارای اجزاء زیر هستند. آنها آموزشی، مبنی بر تجربه، دارای ساخت، دارای برنامه، محدود به زمان، مثبت نگر، معمولا اقتصادی و دارای ساخت و دارای جهتگیری گروهی میباشد. در حالی که مدلهای درمانی دارای ساخت کمتر، برنامهریزی کمتر، جنبه آموزشی کمتر، مثبت نگری کمتر، بدون محدودیت زمانی و از نظر هزینه نیز بالا هستند (گینزبرگ[۱۳۰]، ۲۰۰۰؛ نقل از عیسی نژاد، ۱۳۸۷). علی رغم تفاوتهای موجود بین پیشگیری و درمان، طی دو دهه گذشته مرزهای بین این دو نوع مداخله تا حدودی از بین رفته است. تاثیر مدلهای روانی-آموزشی در درمان و حوزههای بهداشت روانی، تمرکز بر مداخلههایی که از نظر هزینه مقرون به صرفه بوده و دارای کارایی باشند و رشد درمانهای کوتاه مدت، در کمرنگ شدن مرزهای این دو حوزه موثر بودهاند. امروز استفاده از مدلهای درمانی در مداخلههای پیشگیری و کاربرد مدلهای پیشگیری در زمینه درمان رواج بیشتری یافته است. بنابراین میتوان گفت که مشخص کردن مرز بین پیشگیریی، توانگرسازی و درمان تا حدودی غیر ممکن است (برگر و هنا[۱۳۱]، ۱۹۹۹).
پیشگیری شامل هر نوع رویکرد، طریقه یا روش است که برای اصلاح شایستگی و عملکرد بین فردی برای افراد در اینجا به ویژه همسران، طراحی میشود.
بطور کلی سه سطح پیشگیری وجود دارد که به شرح هر کدام پرداخته میشود:
پیشگیری اولیه به مداخلههای اطلاق میشود که از طریق آن به زوجها کمک میشود تا دچار درماندگی نشوند. این نوع مداخلهها منابعی را برای زوجها فراعم میکنند که از طریق آن از بوجود آمدن مشکل جلوگیری میشود. در بیشتر موارد جهتگیری این نوع مداخلهها به دورههای انتقالی و چرخههای زندگی زناشویی است (به عنوان مثال، آشنا شدن، ازدواج، تولد اولین فرزند و غیره). در جریان این دورههای حساس، استرس در حد بالاست و برای اینکه زوجها به طور موثر وارد روابط شوند به راهبردهای مقابلهای اثربخشتری نیاز دارند و برنامههای پیشگیری اولیه به همین منطور تهیه میشوند.
پیشگیری سطح دوم، برای افرادی که با توجه به مشکلات ارتباطی در معرض خطر بیشتری هستند، بکار گرفته میشود. این زوجها در معرض آسیب با بهره گرفتن از روشهای ارزیابی و تشخیص منظم شناسایی میشوند. هدف پیشگیری سطح دوم عبارت است ازتمرکز بر مشکلات رابطهای و تلاش برای کاهش شدت خطر وآسیبهای آن.
پیشگیری سطح سوم، برای زوجهای است که قبلا مشکلات شدیدی را تجربه کردهاند و این مداخلهها به منظور کاهش احتمال بازگشت آنها میباشد. واضح است که این زوجها احتمال عود دارند (ادیتال و لوی[۱۳۲]، ۲۰۰۵؛ نقل از عیسی نژاد، ۱۳۸۷).
برگر وهانا (۱۹۹۹) اهداف سه سطح پیشگیری را در ارتباط زوجها به صورت زیر مشخص کرده است.
پیشگیری اول: این برنامهها بر کمک کردن به زوجها در جهت رویارویی با مسائل طبیعی زندگی، همچون دورههای انتقالی زندگی تاکید دارند.
پیشگیری دوم: این برنامهها برای پیشگیری از نارضایتی آینده یا از دست دادن رابطه دلخواه، همچون مهربانی و صمیمیت، طراحی میشوند.
پیشگیری سوم: این برنامهها به زوجهایی که مشکلات جدی دارند کمک میکند تا از زوال رابطه و یا جدایی زناشویی جلوگیری کنند.
۲-۳-۲- برنامه ارتقاء ارتباط[۱۳۳]
۲-۳-۲-۱- تاریخچه غنیسازی روابط
ریشههای تقویت ارتباط به دهه اول سال ۱۹۵۰ بازمیگردد (جورنی[۱۳۴]، ۱۹۹۰). زمانی که جورنی متوجه وجود والدین در حفظ مشکل کودکان شد. او اینگونه استدلال میکرد که این مشکل ممکن است بخاطر حسادت والدین از نقش ویژه درمانی تراپیست با کودک باشد و یا بخاطر تهدید غرور والدین از اینکه احساس کنند در نقش والدینی بدی قرار گرفتهاند و بچههایشان را سردرگم کردهاند. به نظر میرسید که به هر دوی این عوامل با نام نویسی کردن از والدین به عنوان دستیار تراپیست میتوان رسیدگی کرد (جورنی، ۱۹۹۷). اینگونه استدلال شد که اگر والدین برای رفتار به شیوه درمان روانی آموزش ببینند، تغییر در سیستم خانواده افزایش زیادی خواهد داشت. این منجر به ایجاد درمان فرزندی، که در حال حاضر درمان تقویت ارتباط خانواده-کودک یا درمان خانواده-فرزندی نامیده میشود، شد. که در آن به والدین آموزش داده میشود تا بازی (نمایش) با بچههایشان اجرا کنند که مشابه درمان نمایش کودک محور راجرز میباشد. سپس آنها یاد میگیرند که این مهارتها را انتقال و عمومیت دهند تا در زندگی روزمره در زمان درست بکار برند. آنها همچنین مهارتهای اصلاح رفتار و کار بامشکلات عاطفی خودشان را میآموزند تا در خانه استفاده کنند. این روشها برای خانوادههای مجزا یا گروه های خانوادگی نیز کاربرد دارد. پروژه تحقبقاتی سه ساله مشخص کرد که این شیوه خیلی موثر بوده است (جورنی۱۹۷۶، استوور۱۹۷۱[۱۳۵]، آکسمن۱۹۷۱[۱۳۶]).
این انگیزهای برای ایجاد درمانهای REبراساس همان اصول، فلسفه و روشها شد برای زوجها و خانوادههای که فرزندان بزرگتری دارند. از آنجایی که درمان RE عمدتا بر اساس آموزش مهارتها میباشد، قدمی منطقی برای آموزش مهارتها به زوجها و خانوادهها میباشد. قبل از اینکه به مشکلات حادی دچار شوند. این برنامهها تقویت RE و برنامههای پیشگیری از مشکل شدند (گینزبرگ، ۲۰۰۰).
۲-۳-۲-۲- پایههای نظری[۱۳۷]
نظریهای که پایهی رویکرد REبر آن قرار دارد ترکیب منحصر به فردی از چها رمکتب عمدهی روان درمانی است: روان پویایی، رفتارگرایی، انسانگرایی و رویکرد بین فردی. براساس تجارب، تفسیر و برداشت جورنی از تحقیقات روانشناسی، خصوصا در بخش روان درمانی و اصلاح رفتار، تجارب بالینی و میدانی و مشاهدات بلند مدت، بخشهای از هر مکتب انتخاب و بقیه کنار گذاشته شد. آنچه باقی ماند بصورت یکپارچه و متحدالشکل بر پایه آموزش مهارتها گردآوری شد. بصورت خیلی خلاصه عناصر اصلی که شالوده… میباشد را میتوان به شرح زیر توصیف کرد:
از نظریه روان پویایی مفاهیمی از قبیل اهمیت ضمیر ناخودآگاه و قدرت مکانیسمهای دفاعی، مفاهیم لزوم رشد روانشناختی، افزایش درک خویشتن، قدرت درمانی تخلیه هیجانی، تجربه عواطف سرکوب شده یا سر پوش گذاشته شده را در برمیگیرد. از نطریه آدلر، مفهوم رفتار انسان که با اصطلاحات جستجوی اهداف و قدرت تسلط جویی و میل به برتری درک میشود یعنی زمانی که انسانها هدفی را دنبال میکنند. از مکتب انسان گرایی، به ویژه نظریه راجرز، مفهوم مکانیسمهای دفاعی (ازتحریف واقعیت میآید) که بخاطر تهدید خودپنداره شخص شروع میشود گرفته شده است، همچنین مفهوم پذیرش دائم بیقید و شرط، احترام و همدلی برای ایجاد رابطهای مثبت و قوی و کاهش نیازهای دیگران از این نظریه اقتباس شده است. از نظریه یادگیری در همه ابعاد اجتماعی، رفتاری، شناختی این مفهوم بدست آمد که رفتارهای مفید و بهبود دهنده زندگی را میتوان با روش سیستماتیک آموزش داده و فراگرفت. عقیده بر این است که آموزش مهارتهای صحیح به شرکتکنندگان، رشد و تغییر مثبت ارتباط را بهبود و سرعت میبخشد.
روش های برگرفته از نظریه یادگیری و رفتار درمانی خیلی مفید شمرده شدهاند نه تنها برای افراد حرفهای که مهارتهای. RE را آموزش میدهند بلکه برای خود شرکتکنندگان تا بتوانند تغییراتی ایجاد کنند که مطلوب خود و شریک زندگیشان باشد.
از نظریه بین فردی که سالیوان[۱۳۸] (۱۹۷۴) منشاء آن بود و توسط لری[۱۳۹] (۱۹۵۷) گسترش یافته، این مفهوم دریافت شده که افراد مهم اطراف ما چگونگی عملکردمان را به ما میآموزند. تمام افراد به صورت ناهشیاری به روش خاصی برای پاسخ به دیگران عمل میکنند که احساس راحتی میکنند و به میزان کمتری اضطراب را به همراه دارد. بسیاری از روش های عادتی رفتار (آنهایی که هدفشان در ابتدای زندگی بود) آنچنان ناخودآگاه و خودکار شدند که لری (۱۹۵۷) آنها را “انعکاسها[۱۴۰]“نامید. نظریه REبیان میدارد که آوردن دامنه وسیعی از رفتارهای بین فردی به حوزه انتخاب خودآگاه، کلید روش های کارآمد و مقرون به صرفه برای بهبود رضایت فردی و بین فردی میباشد.
بنابراین REبه شرکتکنندگان میآموزد که تشخیص دهند هر سکون و حرکتی از طرف شخص دیگر فرصتی ایجاد میکند تا بصورت خودآگاه طبیعت پاسخ دیگری را تغییر دهد و متعاقبا پاسخ تمام افراد دیگری که به دنبال میآیند را هم تغییر میدهد. بجز در روابط شیدایی که در آنجا نیز فرد فاقد اختیار نیست.
همیشه فرد این انتخاب را دارد که به گونهای عمل کند تا پاسخهای مطلوب بیشتری از طرف مقابل در پی داشته باشد. در حوزه هر ارتباط بین فردی، مخصوصا ارتباطات زناشویی و خانوادگی هدف REاین است که به شرکتکنندگان بیاموزد که چگونه به صورت خودآگاه چنین انتخابهایی داشته باشند.
افزایش توانایی افراد برای انتخاب کردنهای انعطافی و خودآگاه در خدمت رسیدن به اهداف اجتماعی و شخصی مثبتشان، به عنوان سریعترین و مطمئنترین راه تقویت سازگاری و کارایی ارتباطات مورد بررسی قرار گرفته است. از منظر REپیشگیری و غنیسازی به عنوان نقاط مختلف روی یک زنجیره دیده میشود. اهداف پیشگیری، درمان و غنیسازی هر کدام بعنوان “کمک به مردم برای تغییر به سمتهای مثبت"دیده میشوند. اینکه پیشگیری است یا درمان فقط بستگی به زمان استفاده از آن دارد، برای مثال آیا آموزش در اوایل ازدواج یا بعد از آن دریافت کنند (اگر شما آموزش مهارتها به زوجین را زود انجام ندهید، مسلما مجبور خواهید بود بعدا این کار را انجام دهید). اگر این کار را زود انجام ندهید، افزایش متعاقب بافتهای زخمی روانی، یادگیری الگوهای جدید را پیچیدهتر و مشکلتر خواهد کرد. در این حالت بجای پیشگیری از درمان کمک گرفته میشود. (سیندر[۱۴۱]، ۲۰۰۰).
۲-۳-۲-۳- شیوههای مداخله
مهارتهایی که در ساختار REمورد استفاده قرار گرفتهاند، آنهایی هستند که به احتمال زیاد برای برآورد کردن شدیدترین تمایلات خانوادهها تقریبا در همه فرهنگها کاربرد دارند. این تمایلات شامل عشق، دلسوزی، تعلق، اعتماد، وفاداری، امنیت و لذت هستند که در بین بقیه از اهمیت بیشتری برخوردارند. برآورده کردن هر یک از این تمایلات برای طرف دیگر و اعضای دیگر خانواده توسط فرد به عنوان یک کارکرد روانی- اجتماعی اساسی که در روابط نزدیک صورت گرفته است، تلقی میشود که با ایجاد یک فضای ثابت و پایدار، عشق و صمیمیت، خودباوری و رشد روانشناسی هرعضو را تقویت میکند. دلسوزی و علاقهمندی میتواند مهمترین عامل فردی در بهبود ارتباطات صمیمی سازنده، محبت دوگانه و قابل اعتماد و فضایی برای رشد شخصی باشد. به عبارتی از دیدگاهRE آنچه در بلندمدت مهم است و در دورههایRE بدست میآید روابط زوجی سالم، توانایی حل مسئله به روشی دو سونگر و منصفانه، توانایی حفظ جو مراقبتی در طول بحث و حل مسئله، توانایی اتخاذ دیدگاه فرد دیگر، توانایی تعامل با دیگر شرکتکنندگان، توانایی بوضوح دیدن خود و دیگری، توانایی مانع شدن یا کاهش دادن چرخههای تعامل منفی-منفی وخشم، توانایی تغییر در الگوهای رفتاری مورد انتظار فرد، کمک به فرد جهت رسیدن به تغییرات مطلوب مورد انتظار خودش و کمک به شریک خود تا تغییراتی که میخواهد انجام دهد. اینها هم تغییراتی است که از طریق تسلط برمهارتهای برنامهRE ایجاد میشوند. جنبه دیگر ایجاد و نگهداری ارتباطات رضایت بخش و پایدار شامل توانایی درنظر گرفتن تصویر کامل زمانیکه در رابطه به مشکل یا تضاد برخورد میکنیم. در این شرایط جنبهی خیلی رایج، نادیده گرفتن افکار و احساسات مثبت در طرف مقابل است. با ایجاد پنداشت مثبت، افکار و احساسات منفی زیر افکار و احساسات مثبت پوشانده میشود و رابطهای دوستانه ایجاد میشود. در یک رابطهی دوستانه انگیزه برای تغییر خیلی افزایش مییابد (گینزبرگ، ۲۰۰۰).
یک اصل عمومی کلیدی برای ایجاد تغییرات ساختاری در ارتباط، بیان صادقانه احساسات و افکار به روشی است عزت نفس طرف مقابل را تهدید نکند. انجام این کار یعنی یادگیری برای ابراز خویش به روشی دلسوزانه یک نوع ابزار است که توانایی همسر را برای درک و پذیرش افکار و احساسات گویند بالا میبرد وهم به نوبهی خود گوینده را راحتتر میکند تا به صورت باز و صادقانه و دلسوزانه خود را ابراز کند. در حقیقت دلسوزی و صداقت دو ارزشی هستند که از طریق REارتقا یافته و تقویت میشوند. کاربرد مناسب این دو مهارت در ارتباطات بین فردی بصورت ثابت باعث میشود دوستان صمیمی (وتقریبا هر کس دیگر) به رشد ارزش دیگری به نام تساوی حقوق برسند. در برنامهها و درمانهای RE، زوجین ۹ مهارت بهم پیوسته را میآموزند که باعث ترویج ارتباطات سالم میشود. استفاده از این مهارتها، فعل و انفعالات در مسیر احترام متقابل بیشتر، تفاهم، همکاری و علاقهمندی را تغییر میدهد.
در ادامه توضیحی مختصر از هدف هر مهارت آورده میشود. تفاسیری که هر مهارت را تعریف میکنند خیلی خاص هستند. شبیه قوانین یک بازی هستند که اگر به قوانین عمل شود نتیجه آن رفتار با مهارت است. مهارت ابرازگری به شرکتکنندگان توانایی میدهد تا بتوانند منابع استرس، نیازها و امیال خویش را بهتر درک کرده و آنها را به دیگران به گونهای ابراز کنند که به احتمال خیلی کم حالت تدافعی، عصبانیت، خشونت و تضاد ایجاد کرده و بیشتر منجر به تفاهم، همفکری، همکاری و حمایت شود. این تخصص صاحبش را بر آن میدارد تا دیگران را در پروسه تضاد و حل مسئله با سرعت و موفقیت بیشتر و عصبانیت کمتر درگیر کند. مهارت تلقین، به شرکتکنندگان توانایی میدهد تا بتوانند با دلسوزی بیشترنیازها و آمال بین فردی، روانشناختی و عاطفی دیگران را درک کنند ودر طی زمان رفتارهای باز، صادقانه، مرتبط، متعهدانه، با همکاری، همدردی، حمایتی و صمیمی از دیگران استخراج کنند. مهارت بحث و مذاکره، به زوجین کمک میکند در زمانی که موارد مشکل را بحث میکنند فضای احساسی مثبت را حفظ کنند تا از تشدید عصبانیت و انحرافات تدافعی جلوگیری شود واحساسات عمیق و موارد ریشهای ضروری برای حل این موارد مشکل را با موفقیت و وسعت بیشتر درک کنند. مهارت تسهیلگری، به شرکتکنندگان توانایی میدهد تا از مارپیچهای ارتباطی منفی-منفی خارج شوند و با بهره گرفتن از مهارتهای RE ارتباط را دوباره از سر بگیرند. مهارت حل تعارض، به شرکتکنندگان این توانایی را میدهد تا راه حلهایی خلاق برای مشکلات شان تدبیر کنند. راه حلهایی که رفع نیاز دو جانبه را افزایش دهد و کارآمد و بادوام باشند.
مهارت تغییر خود، به شرکتکنندگان توانایی میدهد تا به دیگران کمک کنند طرز فکر، احساسات و رفتارهایشان را تغییر دهند تا اهداف شخصی و بین شخصی شان را بهتر انجام دهند. مهارت انتقال و عمومی سازی، به زوجین آموزش میدهد تا از مهارتها در زندگی روزمره و با افراد مهم دیگر علاوه بر همسر (مانند بچهها، والدین، دوستان و همکاران) استفاده کنند. مهارت نگهداری، به شرکتکنندگان توانایی میدهد که مهارتها را در طی زمان حفظ کنند. برنامههای غنیسازی و پیشگیری از مشکل که برگرفته از درمان RE است برنامهای برای کمک به زوجین است تابه سطوح عمیق احساسات و کسب بینشهای درون شخصیتی مهم برسند. یک عامل مهم در این رابطه راهی است که به زوجین پاسخ به جملات خودابرازی همسرشان را آموزش میدهند. در بسیاری از برنامههای دیگر و در آموزش اساسی بیشتر تراپیستها در رابطه با نوع پاسخ مورد استفاده ارباب رجوعشان، شرکتکنندگان یاد میگیرند آنچه که فرد دیگرمی گوید را تفسیر و منعکس کنند. در REبه اولین پاسخ به فردی که خودش را اظهار کرده است، پاسخ موکد میگویند. این همان پاسخی است که توسط تراپیست در زمان درمان به زوجین آموزش داده میشود.
شکل (۲-۲) نشان میدهد که چگونه ۹ مهارت RE میتوانند برای ارتقای روابط زوجها به کار روند و در صورتی که به درستی آموخته شده و در موقعیتهای مختلف در طول زمان به کار روند به خوبی میتوانند سلامت جسمی و روانی مورد انتظار را ایجاد کنند. شکل (۲-۲) نشان میدهد که RE سعی دارد تغییرات مثبت در عواطف، شخصیت و رفتار ایجاد کند که همگی با یکدیگر تغییراتی را در یک مدل پیوستگی منسجم نشان دهند. روند این شکل شامل: در صحبتهای منزل، همچنان که زوجین بر روی موضوعی برای ارتقای روابطشان، یا حل مسئلهای کار میکنند، مهارت همدلی، دلسوزی و ارتباط، اعتماد و صداقت و احترام بین آنها را افزایش میدهد. مهارت بحث و مذاکره به زوجین اجازه میدهد که بر تمرکز خود ادامه داده و به ریشهی مشکل دست یابند، حتی زمانی که بحث آنها انواع تعارضات سخت و رنجآور و اضطرابزا را به دنبال دارد. در حالت کلی شریکها به یکدیگر کمک میکنند تا به استفاده از مهارت به صورت توافقی و مشترک ادامه دهند. بعضی اوقات خود گفتگو همه چیزی است که برای حل تعارض یا مشکل نیاز است زیرا برطرف نمودن مشکل، چیزی نیست که به توسعه الگوی رفتاری جدید از طرف یک یا هر دوی زوجین باشد. وقتی که الگوی جدیدی از رفتار نیاز باشد، مهارت حل مشکل یا تعارض زوجین را قادر میسازد توافقی واضح را توسعه دهند که تا حد امکان به رفع نیاز صد در صدی هر نفر نزدیک شوند و توافق کنند که چه کسی دقیقا چه چیزی، چه موقع و چند مرتبه انجام دهد. همچنین به آنها کمک میکند تا طرحی را گسترش دهند جهت ارزیابی اینکه این توافق چقدر خوب عمل کرده و در طی زمان تغییرات لازم را انجام دهند. در چنین مواردی، توافقات بیشتری انجام میشود که امکان استفاده از مهارتهای تغییرخود و کمک به تغییر دیگران را میدهد تا دائما منجر به تغییر در زندگی روزانه شود. افراد تحت آموزش از رفتارهای جدید با افراد دیگر در شرایط دیگر میتوانند کار کنند که مهارت انتقال و عمومیسازی میشود. همان طور که زوجین طرحهای بهبودی را توسعه داده و اجرا میکنند و در حل مشکلات و تعارضات موفق میشوند، آنها میل و توانایی خود و همسرشان برای ایین کار را گسترش میدهند. نتیجه آن هماهنگی بیشتر، صمیمیت بهینه و رضایت بالاتر از ارتباط است. بعلاوه از طریق عمومیسازی و انتقال و ظرفیت آنها برای استفاده از مهارت نگهداری برای حفظ تغییرات مثبت در طی زمان، شرکتکنندگان ارتباطات مهم دیگر را بهبود میبخشند. پیوستگی کلی مهارتها تغییر شخصیت مهمی را ایجاد و در کل موفقیت در بهبودی سلامت روانی و جسمانی را ایجاد خواهد کرد. و در آخرباید در نظر داشت که RE شامل مهارتهای مشتق از تغییر رفتار است، بنابراین مهارتهایRE کاملا برای مشکلات رفتاری مانند سیگارکشیدن و مصرف مواد مخدر یا الکل نیز کاربرد دارد (سوکا، ۲۰۰۵).
۲-۳-۲-۴- استراتژیهای مداخله و فرمتهای زمانی برای برنامههای RE
غنیسازی و برنامههای پیشگیری از مشکل و درمانهای REبرای اشخاص، زوجین و افراد یک خانواده همگی قابل استفاده هستند. هیچ فرمت زمانی ثابت وجود ندارد. برنامههای غنیسازی و پیشگیری از مشکل میتواند به دو برنامه یک روزه تقسیم شوند (یک روز برای مهارتهای اصلی و یک روز برای مهارتهای پیشرفته) یا دو روز متوالی برگزارشود. همچنین میتوان در یک سری از جلسات هفتگی انجام داد، که به صورت دو ساعت در هفته به مدت ده تا پانزده هفته انجام میشود. نمونه دیگر فرمتهای زمانی، برنامه نیم روزه است که هفتهای یک روز طی چهار هفته اجرا میگردد. مزایای زیادی برای برنامهای که طی چند هفته به صول می انجامد وجود دارد. در این صورت زوجین فرصت بیشتری برای مطالعه مهارتها در خانه و استفاده از مهارتها برای حل مشکلات و توسعه مهارتها در خانه خواهند داشت. همچنین تکلیفهای خانه و کاربرد روزمره، کنترل و نظارت مهارتها را بصورت خیلی ارزشمند فراهم میسازد.