سپاهی بـرآراست بیش از شـــمار چو مـــژگان ترکان خنجر گذار
پس آنگه بفرمود کز هــرکــــران بــه میدان درآیند جــنگاوران
به عرض اندرآیند مــــــردان کار فشانند بــــــر چشم انجم غبار
(همان: ۴۸)
عبدی بیگ شیرازی با بیانی آمیخته به حماسه و تمجید گونه از خاقان ، آرایش سپاه اورا توصیف می کند و عزم جزم مردانی آهنین اراده را به تصویر می کشد که دیدنشان هراس بر پیکر دشمن می اندازد و از خاقان به عنوان پادشاهی سرفراز نام می برد :
ســــواران درآن گرد گردون شتاب نهان گشته چون درسحاب آفتاب
چــو مـــاهی نهان در زره تند و تیز درون ها پــر از خــــارخار ستیز
سپــــرهـــــــا زدوش یلان سر زده چو خورشید کز کـــوه سر بر زده
به پهلوی هـم سر کشان تنگ تنــگ چـــــــو پیراسته پرزتیر خـدنگ
چو دریای چین لشکری بــس عظیم بـــــَــرو موج ازغیبه های کجیم
سپاهی چـــــو آتش در آهن نــهان زگــــــرمـی زده آتش اندرجهان
سنــــان هـــا به دست یـلان دلـیر نیستانی آمد پــــر از شـرزه شیر
زتـرکش دلیران دشمن شکار به صورت هزبر آمده شــعله وار
به پرچم عـلم حمله آور شده نمـــــودار سیمرغ و اژدر شده
(عبدی بیگ شیرازی ، ۱۹۷۷م :۴۹/۴۸)
چنان که دیدیم،حسب گزارش نظامی هیچ گونه درگیری میان دوسپاه چین و روم در نمی گیرد و با تسلیم بی قید و شرط خاقان وبرگزاری مجلس ضیافت برای فاتح بزرگ رومی همه چیز با خوبی و خوشی پایان می پذیرد و اسکندر پس از درنگی از سر تفنّن و تفرّج به سوی ایران باز می گردد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
عبدی بیگ شیرازی ولی برخورد این دو لشکر را اجتناب ناپذیر می داند .«دولشکر در برابر هم صف آرایی می کنند ودلاوران از هر سپاه برای عرض هنر میدان داری خود روی به ناوردگاه می گذارند .»
(هدایت ، ۱۳۷۶ : ۹۴)
دو شاه از دو سو لشکر آرای شــد زمین گرد گردید و ازجــای شد
دو دریا روان از دو ســو مــوج زن کزآن آب می گشت دل در بدن
ز هر دو طرف سینه ها کینه جوی قراول به هم خورد ازهر دوسوی
چو از هر دوسو کرد لشکر نـــمود زهردوطرف لشکر آمد فــــرود
(عبدی بیگ، ۱۹۷۷ م : ۴۹)
صفوف نبرد آراسته می گردد، جنگ اجتناب ناپذیر است . یکی برای اثبات دعوی جهان گیری که دارد و دیگری برای دفاع ازعِرض و شرف وسرزمین خود:
یکی آتش دعــــــوی افروخته به آتش زمــانی جهان سوخته
جهان گیر دیگر زدعوی خموش کــشیده سپهر از توکّل بدوش
(همان: ۴۹)
در این رویارویی خاقان با ماهیّتی کاملاً متفاوت از آنچه که در اسکندر نامه دارد ظاهر می گردد. مردوار پای به میدان نهاده تا از کیان و شرف وسرزمین خود در برابر زیاده طلبی جنگجویی پر اشتها جلوگیری کند :
ز هر دو طرف خسرو روم و چــین گشاده زبان را به تعــلیم کین
طــــــفیل سپاهی زر و گنجشان سپرهــــا ترازوی زرسنجشان
(همان: ۵۰)
عبدی بیگ شیرازی به نیکویی دفاع غیرتمندانهی خان خانان را می ستاید و آن را ارج می نهد .او این شیوه را شیوهی مردان دلاور و غیرتمند می داند و می گوید:
ولی، مرد باید کــــــــه روز نبرد به مردی نهد پای در پیش مـرد
نخست از سر خویش گیرد کــــنار پــس آنگه نهد پای در کـــارزار
(همان: ۵۰)
عبدی بیگ شیرازی در این فراز ، ابیاتی بسیار زیبا به شیوهی سعدی در بارهی صفت وخصلت جنگجویان می آورد و با زبانی آموزنده هنر رزم و رزم آوری را توصیف و تشریح می کند و ابعاد آن را در روز نبرد بر می شمارد.
به هنگام جـــــــــولان مردان مرد رگ غیرتت نیــــزه بس در نبـرد
گــــــرت غیرتی هست در استخوان تــــرا مشت بهتر زگــــرز گـران
بــود شـــیر را چنگ و دنــدان دراز به قلاّب وخنجر نـــــدارد نـــیاز
تـــرا بس یکی تیغ زهــــرآبــــدار که از جان دشمن بــر آری دمــار
بسا خــــــود نماینده ی پر گــزاف کـــــه ننماید از بیمْ روز مــصاف
بــه هیکل مخوان مرد را زهــره دار کــــه بـــــــالا و پهنا نیاید بکار
شکـــوه گـوزن از پـــلنگست بیش ولیکن پلنگ است درحــمله پیش
مــــزن لاف بــسیار روز مــــصاف بود کار گویا چه حـــاجت به لاف
بکش تیغ اگر هست آبـــی به جوی وگرنه چه حاصل ازین گفت و گوی
کنی گرم چون رخش کین در بساط پس و پیش خود را بکن احــتیاط
چــــو پوشی زره را گره بــــر گره به از حــــلقه ی چشم نبــود زره
شتاب آن چنان کن به میدان جنگ که هنگام حاجت توانـــی درنــگ
درنگ آن چنان کن به هنگام صــف که تیرعــــدو را نگــردی هــدف
(عبدی بیگ شیرازی ، ۱۹۷۷م:۵۲/۵۱)
۵-۲۸. تعداد و صفت لشکر چین در برابر اسکندر به گزارش عبدی بیگ شیرازی
عبدی بیگ شیرازی ضمن ارزش نهادن بر سپاه چین و ستودن مهارت آنان در لشکر آرایی و همین طور نظم آهنین و بر شمردن وضع سلاح و ابزار نبرد آنان در خصوص تعداد و دستهه ای آن می گوید :
چـــــو خاقان ازبک به خیل تمــام کشیدند لشکر به صحرای جــام
هــــزاران صــــف آرای لشـکر پناه هــــزاران صــف آراسته ازسپـاه
زلشکر جـــدا هر صفی را ســــری صف آرای گــــردیده بر لشکری
صفـی آهنین سر به سر خـــود دار بــــه بـــرّنــدگی تیز منشاروار
به حدّی کـــه تا بوده توران زمیـن بـــرون نامده لشکری این چنین
سپــاهی سراسر دلــــــــیران کار بـــه تخمین موازی سیصد هزار