پس از مرگ سلجوقشاه، مغولان رسما به اداره فارس پرداختند و افرادی را از سوی خود به شحنگی این ولایت فرستادند. ،اما پس از مدت کوتاهی آبش خاتون به قدرت رسید ، در این زمان آبش خاتون وخواهرش سلغم تنها بازماندگان سلغریان بودند (همان،۸۹) . بنظر میرسد که چون آبش خاتون نامزد منگوتیمور پسر هلاکو بود ، در این دوره تسلط مغولان بر فارس بیش از پیش شده باشد.پس از مرگ آبش خاتون را در محله چرنداب تبریز ،بر اساس رسم مغولان با شراب و زیور آلات طلا و نقره به خاک سپردند.تا اینکه پس از گذشت مدتی جنازه ایشان به شیراز برده شد و در مدرسه عضدیه که به وسیله مادرش ترکان خاتون احداث شده بود دفن گردید.(خوافی،۱۳۴۱:ج۲،۳۵).پس از مرگ آبش خاتون ، بساط حکومتی سلغریان به کلی از فارس برچیده شد و مغولان مستقیما به تعیین حاکمان برای اداره این ایالت اقدام نمودند در این بین سعدالدوله یهودی وزیر ارغون ، شمس الدوله را به حکمرانی تمامی فارس منصوب کردو جوشی و عزالدین مظفر رابه همراه او روانه شیراز کرد(آیتی،۱۳۷۲،۱۳۲).اوضاع ایالت فارس در دوران غازان رو به شکوفای و بهبود نهاد.
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
در دوران الجایتو حکومت شیراز به شیخ الاسلام شیخ جمال الدین ابراهیم بن محمد طبیبی رسید .پس از او نیز ملک عزالدین بر انجا حکم راند اما در دوران ابوسعید از زنی به نام کردوچین نامبرده می شود که ظاهرا از دودمان سلغریان بوده است . پدر کردوچین ،منکو تیمور پسر هلاکو و مادرش آبش خاتون بود که در نکاح امیر طغای بود(مستوفی،۱۳۳۹،۵۳۷-۵۳۴؛ زرکوب شیرازی ،۱۳۵۰،۱۰۳). به هنگام بر تخت نشستن ابوسعید ،کردوجین تدارکات جشن تاجگذاری او را فراهم نموده و دربار را مهیا ساخت ، ابوسعید نیز به پاس این خدمات حکومت فارس را به او داد و سال بعد نیز شوهرش را بعنوان باسقاق به آنجا فرستاد(همانجا).پس از او اعضای خاندان طیبیی در فارس بر سر کار آمدند[۴].و پس از مرگ ایلخان ابوسعید حکومت این ایالت به پیر حسن رسید.
۴-۳- ایالت شبانکاره
مستوفی در مورد این ایالت می نویسد: «آن شش موضع است و گرمسیر و حدودش با ولایات فارس و کرمان و بحر فارس پیوسته است ، حقوق دیوانی اش در عهد سلاجقه بالای دویست تومان این زمان بوده است و در این زمان بیست و شش هزار دینار است و دارالملک آنجا قلعه ایگ و قصبه زرکان است وهر دو به هم متصل اند» (مستوفی ،۱۳۶۲،۱۳۸).
از نظر جغرافیای سیاسی این ولایت در زمان مغولان شکل گرفت ، در هنگام حملات مغولان این ولایت شامل اصطهبانات ، نیریز ، شیکانات و دارابگرد می شد(همانجا).دارابگرد توسط مظفرالدین محمد بن مبارز تصرف شد،که تا پیش از این تاریخ دارابگرد یا جزو قلمرو تحت تسلط حاکم شیراز بود(نطنزی ،۱۳۳۶،۵).
شبانکاره ای از مظفرالدین نامی در هنگام حملات مغول به عنوان حاکم شبانکاره نام می برد و در این مورد می نویسد :«ملک مظفر چون فهمید چنگیز خان قصد حمله به شبانکاره را دارد و او تاب و توان مقاومت در برابر مغولان را ندارد و دست چنگیز خان برتر از همه سپاهیان دیگر است ، لذا هر سال هدایایی را به فرد مورد اعتمادی می داد تا به نزد قاآن ببرد و به اطلاع او برساند که این ولایت کوهستانی است و مردمانش بیچاره و کوه نشین هستند و نوای جهت سیر شدن خود ندارند . بدین وسیله فتنه حمله مغول را از خود دفع کرد»(شبانکاره ای،۱۳۶۳ ،۱۶۴).
مظفر الدین تا زمان هلاکو حاکم ناحیه شبانکاره بود و در همین زمان بود که حمله مغولان به این ولایت به وقوع پیوست ،که وصاف علت این تهاجم را کشور گشایی مغولان می داند و در این مورد می نویسد :« هلاکو خان که طبق یاسای چنگیز خان ،همه قلعه ها را ویران میساخت ،پس چون قلعه های ماوراءالنهر ،عراقین ،قهستان ،حلب ، شامات ، موصل و فرس و کرمان را تصرف کرد در سال ۶۵۸ﻫ تکونجه امیر تومان را تعیین فرمود تا قلعه ایج را تسخیر کند و هر چه در انجاست به غارت ببرد»(آیتی ،۱۳۶۶،۲۵۴).هنگامیکه ملک مظفرالدین محمد از این حمله آگاه شد قصد مقابله با مغولان را نمود و در این راستا شروع به جمع آوری سپاه کرد و به مقابله با آنها رفت(ناشناخته،۱۳۵۵،۱۶۹). ملک مظفرالدین در این نبرد جنگ کشته شد و پسرش قطب الدین مبارز به جای او نشست ، نطنزی در این باره می نویسد:«مملکت را هر سال از مغول به شش هزار دینار زر رایج به مقاطعه بستد»(نطنزی،۱۳۳۶،۵). پس از مدتی مردم شبانکاره بر او خروج کردند که این خروج بر او شاید نشانه ضعف و عدم لیاقت او باشد .(شبانکاره ای ،۱۳۶۳،۱۶۸).پس از او حاکمان یکی پس از دیگری بر سر کار آمدند .
در دوره اباقاخان بین شبانکاره و کرمان اختلافی بر سر سیرجان رخ داد ؛ هرچند ابا قاخان وانمود کرده که می خواهد حق را به حق دار برساند ،اما ظاهرا ازدواج سیاسی او با دختر ترکان خاتون مانع انجام این احقاق حق شده است و او تنها قسمتی از سیرجان را که توسط حکام شبانکاره ای خریداری شده بود را به آنها سپرد و ما بقی آنرا تابع حکم پادشاهان پیشین قرار گرفت(لین ،۱۳۸۹،۱۸۰). دخالت مغولان از ان پس رو به فزونی نهاد. آنها سعی داشتند مانع قدرت گیری حکام شبانکاره شوند و در این راستا از افراد زیادی برای رسیدن به حکومت حمایت نمودند تا به نوعی اختلافات داخلی مانع قدرت گیری این خاندان شود، پس از مرگ ابوسعید این ایالت در حوزه نفوذ سلاطین اینجو قرار گرفت.(نطنزی ،همان،۹-۸).
فصل پنجم
چگونگی شکل گیری تومان های عراق عجم
مقدمه
هرچند واژه عجم پس از ورود مسلمانان در مورد غیر اعراب به خصوص ایرانیان به کار می رفت ،اما واژه ایالت عراق عجم در دوران پس از سلجو قیان در مورد ایالتی به کار رفت که به نام جبال معروف بود .با توجه به اشارات «یاقوت» می توان دریافت که این عنوان در مورد مناطق مرکزی ایران به کار میرفته ؛ او اشاره دارد که این واژه در وحله اول غلط و ثانیا جدید است(حموی،۱۳۸۰:ج۲،۹۹).اما با ورود مغولان به ایران این ایالت شکل جدیدی به خود گرفت که طی آن کردستان از آن جدا شده و به شکل جدیدی در آمد و یزد نیز به محدوده آن اضافه شد. با توجه به اطلاعاتی که حمدالله مستوفی درکتاب نزهه القلوب ارائه می دهد ، در زمان مغولان عراق عجم به نه تومان تقسیم شده است.مستوفی حدود آن را نیز این چنین توصیف می کند : « حدودش با ولایات آذربایجان و کردستان و خوزستان و مفازه و قومس و جیلانات پیوسته است»(مستوفی،۱۳۶۲،۴۸).
نگارنده در این قسمت قصد دارد تا جائیکه که منابع اطلاعاتی از این تومانها بدست می دهند به وضعیت سیاسی ، اجتماعی، اقتصادی و مذهبی آنها بپردازد.
۵-۱- تومان اصفهان
حمدالله مستوفی از دو تومان در اصفهان نام می برد ، او این تقسیمات را یکجا آورده و مرزهای آن دو تومان را از یکدیگر مشخص ننموده است، نگارنده نیز بر اساس همین تقسیم بندی به بررسی آنها خواهد پرداخت. تومان های اصفهان دارای سه شهر اصفهان ، فیروزان و فارفا بوده است(همانجا). اصفهان یکی از مناطقی بود که مورد حمله مغولان قرار گرفت. در آن زمان غیاث الدین خوارزمشاه حاکم این شهر بود ، تصرف اصفهان ۱۵ سال طول کشید و لشکر جرماغون و خیتانوین پس از اینکه قاضی اصفهان را به قتل رساندند ، موفق به تسخیر این شهر شدند(جوزجانی،۱۳۴۲،۱۹۰) جرماغون که مدتی قب لاز سوی اکتای به ایران فرستاده شده بود ، اما پس از به قدرت رسیدن تورکینا خاتون ، او ارغون را برای اداره خوزستان و عراق عجم به ایران فرستاد (گروسه ،۱۳۶۸،۵۷۳). پس از به تخت نشستن منکوقان ،امیر ارغون به مقام امیرالامرای رسید و تومانهای اصفهان ، قم ، کاشان به «علی ملک »که در حکم شریک امیرارغون بود سپرده شد(جوینی ، بی تا:ج۲،۲۵۵؛ تتوی ودیگران،۱۳۸۲:ج۶،۳۹۱۳).
اما پس از مدتی در زمان منکوقان ، مغولان به این فکر افتادند که روند ایجاد حکومت لشکری و نظامی در اران و موغان و نصب یک حکومت کشوری و مالیاتی در خراسان و عراق عجم خاتمه دهند و دست به ایجاد یک سازماندهی سیاسی منظم و واحدی مافوق این دو حکومت برقرار سازند(گروسه ،۱۳۶۸،۵۷۵). در این راستا تصمیم تصمیم بر این شد تا هلاکو به ایران فرستاده شود و هدف منکوقان از این عمل نیز این بود تا هرکس به مملکت و متصرفات خود مشغول گردد(شبانکاره ای ،۱۳۶۳،۲۵۸). هنگامیکه هلاکو به حکومت نشست ، تغییری عمده در نظام اداری ایجاد نمود ؛ اینگونه که به جای حکام ولایتی فرزندان خود را بر ایران سلطنت داد . بر این اساس ممالک عراق ، خراسان ، مازندران تا فرضه جیحون را به اباقاخان داد . وقتی هلاکو در سال ۶۶۳ هـ وفات یافت ، اباقاخان به جای او نشست و او نیز حکومت اصفهان و معظم ولایات عراق عجم را به خواجه بهاءالدین پسر صاحب دیوان ، شمس الدین داد(بناکتی،۱۳۴۸،۴۲۷). و او را بر آنجا حاکم گردانید . آنگونه که منابع بیان می نمایند ، بهاءالدین فردی سختگیر و با قساوت بوده است ، میرخواند در این مورد می نویسد : « او در اصفهان با سطوت و ابهت تمام حکومت می کرد و چون طبیعت مردم اصفهان را به فتنه و آشوب مایل و مستعد دید ، در عفو و اغماض را بربست و به کوچکترین گناه ، به قتل مجرمان فرمان می داد . و در امر حکومت و نظام شهر چنان سختگیری می کرد که دکانداران اصفهان ، شبها دکانهای خود را نمی بستند و رنود و اوباش و دزدان هرگز مجال رفت و آمد در بازارها و کویهای شهر را نداشتند.» (میرخواند ۱۳۷۵،۹۰۸).
در این زمان مجدالملک یزدی که از وزیر زادگان اتابک یزد بود با کدورتی که بین او و یوسف شاه یزدی پیش آمده بود ، متوجه اصفهان شد و ملازمت خواجه بهاءالدین را اختیار نمود (وصاف ،۱۲۶۹،۶۰-۵۹). اما پس از آن که بهاءالدین را تندخو دید به نزد شمس الدین محمد رفت،(خواند میر،۱۳۵۳ ،۲۷۳). بهاءالدین حاکمی پر صلابت بود که با قدرت حکومت می کرد و با شوقی تمام و علاقه ای مفرط جماعت شعرا و صنعت گران را تشویق به فعالیت می نمود (براون،۱۳۳۹،۳۲). همچنین او در اصفهان برای خود قصرهایی بنا نمود و باغها و گردشگاههای زیبایی ترتیب داد.(وصاف ،۱۲۶۹،۶۰).
در زمان احمد تکودار تومان های عراق به دیوان خاص اختصاص داشت(خواند میر، ۱۳۶۲،۱۲۲). در این زمان بوره نامی شحنه اصفهان بود. (رشید الدین فضل الله،۱۳۶۷:ج۲،۷۱۸).با روی کار آمدن ارغون ، سعدالدوله یهودی همه کاره شد و نزدیکان خود را به حکومت گماشت . در این زمان یهودیان در اصفهان نیز مانند دیگر بلاد عجم بیدادها نمودند(انصاری،۱۳۲۱،۱۴۵). و زندگی را بر مردم سخت گرفته تا اینکه در سال ۶۹۰ هـ مردم اصفهان به اتفاق سلغرشاه شحنه اصفهان را کشتند و خطبه به نام اتابک افراسیاب خواندند(همان،۱۴۷). در زمان گیخاتو این آشوب ها خوابانده شد. هنگامیکه بایدو درسال ۶۹۴ هـ به جای گیخاتو نشست ، جمال الدین دستجرانی به منصب وزارت او رسید و او نیز اداره عراق عجم را به تولادای سپرد(میر خواند ،۱۳۷۵،۹۳۴).
در این هنگام بایدو و غازان خان به مصاف یکدیگر رفتند. پس از آن مقرر شد که ولایت عراق عرب ، دیار بکر ، آذربایجان ، ارمن ، گرجستان و روم از آن بایدو خان و عراق عجم ، فارس ، خراسان ، شبانکاره ، خوزستان و لرستان در دست غازان خان باشد(مستوفی ،۱۳۳۹،۶۰۲). اما پس از مدت کوتاهی بایدو عهد خود را شکست و در آخر در زد و خوردهایی که بین او و نیروهای غازان خان رخ داد ، متحمل شکست شده و در ۶۹۴ ﻫ در تبریز به قتل رسید پس از قتل او غازان که با نفوذ امیر نوروز مسلمان شده بود به حکومت رسید، همزمان با مسلمان شدن غازان مغولانی که در اصفهان بودند،نیز به اسلام گرویدند(انصاری،۱۳۲۱،۱۴۷).
در هنگام به تخت نشستن غازان اوضاع عراق عجم و آذربایجان ودیگر ولایاتی که حقوق دیوانی آن قیچور بود ، بر مردم فشار زیادی وارد کرده بود (مستوفی ،۱۳۳۹،۶۰۴). بنا به گفته رشیدالدین فضل الله : «چون این ایالات را به مقاطعه به حکام می دادند و اخراجات و مقرری از او مجری می داشتند ، آن حاکم سالی دو قیچور و در بعضی مواقع بیست و سی قیچور از رعیت می گرفت و غازان غان ،قپچور را از شهرها برداشت و تمغا را برقرار کرد» (رشید الدین فضل الله،۱۳۶۷:ج ۲،۱۰۲۴) مستوفی در این باره می نویسد : « از این تدبیر مال مضاعف حاصل می شد و مردم در آسایش و راه ها ایمن شد» (مستوفی ،همان،۶۰۴). حتی گفته می شود که غازان خان به منظور احیای زندگی شهری در بعضی بلاد مانند: اصفهان مبلغ تمغا را به نیم تقلیل داد. (پطروشفسکی ، بی تا،۷۴۲). همچنین غازان در بعضی از شهرهای ایران از جمله اصفهان دارالسیاده هایی نیز ساخت(شبانکاره ای ،۱۳۶۳،۲۶۹).
در دوره الجایتو حاکم اصفهان رکن الدین احمد بود ، چنانچه حافظ ابرو اشاره می کند ، هنگامی که امیر چوپان به آن ولایت رفت پیشکش هایی به او داده و در حمله به گیلان نیز برای او لشکری مهیا ساخت (حافظ ابرو ،۱۳۱۷،۱۲). هنگامی که بین دو وزیر الجایتو یعنی رشید الدوله و تاج الدین علیشاه اختلافاتی پیش آمد ، الجایتو دستور داد که تمام ممالک را به دو قسمت تقسیم نمایند. تا اینکه پس از آن ، از آب میانه و کنار عراق عجم ، فارس ، کرمان ، شبانکاره و لر بزرگ و کوچک تا سر حد خراسان تحت نظر رشیدالدین و تبریز ، موغان ، اران و … در دست تاج الدین علیشاه باشد.(قاشانی،۱۳۴۸،۱۹۵). زمانیکه الجایتو مذهب امامیه را پذیرفت به سلطان خبر رسید که اهالی اصفهان در این باب مضایقه دارند بنابراین عده ای را برای سرکوب آنها فرستاد و همین که لشکریان به آن حدود رسیدند ، اصفهانیان خطبه خواندند و نثارها نمودند(غفاری کاشانی، ۱۴۰۴ ،۳۴۶).و حتی مسجد جامع اصفهان را نیز در این زمان به نام ائمه زینت دادند.(انصاری،۱۳۲۱،۱۴۸).
پس از وفات الجایتو ، ابوسعید به جانشینی او رسید.در زمان این ایلخان نیزامیر چوپان همه کاره بود چنانکه به قول حمدالله مستوفی : « بر پادشاه از جهانداری نامی بیش نبود»(مستوفی ،همان،۶۱۲). حکومت اصفهان و کرمان به یکی از پسران امیر چوپان به نام تالش داده شد (حافظ ابرو ،۱۳۱۷،۱۳۵؛ سمرقندی ،۱۳۷۲،۱۱۱). اما پس از مدتی رابطه ابوسعید و امیر چوپان رو به وخامت نهاد . پس از مرگ ابوسعید و ایلخانانی مثل آرپاگون حکومت رسیدند در حالی که این ایلخانان خود دست نشانده امرای قدرتمند دیگری بودند. پس از مرگ ابوسعید ، سلطان ابواسحق در شیراز ، اصفهان و بلاد فارس حکومت را بدست گرفت (ابن بطوطه ، ۱۳۳۷ ،۲۲۳). ودشواریهای بسیاری بر مردم روا داشت .پس از مرگ آرپاگون نیز سید جلال الدین میرمیران و عمادالدین لبنانی حکم می راندند.(میرخواند ،۱۳۷۵،۹۹۷).
با توجه به اطلاعات حمدالله مستوفی در این تومان سه شهر : اصفهان ، فیروزان [۵]وفارفاآن بوده اند .این منطقه دارای ۸ ناحیه به نامهای : جی ، ماربین ، کرارج ، قهاب ، برخوار، کنجان ، براآن ، رودشت بوده است و هر کدام از این مناطق به نوبه خود دارای چند پاره دیه نیز بوده اند(مستوفی ،۱۳۶۲،۴۸-۴۵). با توجه به حملات ویرانگر مغول گویا این فقط اصفهان بوده ،که بر تعداد روستاهای آن افزوده شده است (بویل،۱۳۸۵،۴۶۹). این روستاها پر جمعیت ودارای مساجد و مدارسی بوده اند . که حمدالله مستوفی در این باره اشاره می کند : « هر یک از این دیهها کمابیش هزار خانه باشد و بازار و مساجد و مدارس خانقاهات و حمامات دارد.»(مستوفی ۱۳۶۲،۵۱).
از لحاظ مذهبی مردم اصفهان اکثرا سنی شافعی مذهب بوده اند(همان ،۴۵). هر چند از دیگر مذاهب، نیز در این شهر وجود داشتند که همین باعث بروز اختلافات دینی و رسم دو هوایی در این منطقه می شد ،که ابن بطوطه نیز از این رسم دو هوایی و درگیری بین سنیان و شیعیان سخن رانده و اشاره می کند که این اختلافات شهر را به ویرانی کشانده است ، او همچنین می نویسد :« مردم آن شهر دائم در منازعه و کشتار به سر می برند»(ابن بطوطه،۱۳۳۷،۱۹۱). اطلاعاتی که ابن بطوطه در این باره می دهد و اشاراتی که یاقوت به این درگیری ها می کند(حموی ،۱۳۸۰:ج۱،۳۶۱۹). بیانگر این حقیقت است که این اختلافات از مدتها پیش برقرار بوده و تا زمان ابن بطوطه و حمدالله مستوفی نیز برقرار بوده که حمدالله مستوفی در این باره می نویسد : « رسم دو هوایی هرگز ازآنجا بر نیفتد ، و همه خوشیهای آن شهر در هنگام اظهار دو هوایی با ناخوشی آن فتنه مقابل نتوان کرد» (مستوفی، ۱۳۶۲،۴۵).مردم فیروزان نیز از لحاظ طبع و خوی مذهبی مانند اصفهان بوده اند(مستوفی،۱۳۳۶،۵۶). ظاهرا در هنگامی که ابن بطوطه از آنجا دیدن کرده ، فیروزان شهر کوچکی بوده است.(ابن بطوطه ،۱۳۳۷،۲۴۵).
از لحاظ اقتصادی و کشاورزی در اصفهان میوه به وفور یافت می شد ، مستوفی با اشاره به این نکته می گوید: هر چیزی را که در آنجا بکارند ثمره خوب می دهد مگر انار که در آنجا به خوبی پرورش نمی یابد (مستوفی ،۱۳۶۲،۴۸). ابن بطوطه نیز از میوه های اصفهان سخن رانده که در این بین به زردآلویی که قمرالدین خوانده می شد و انگور و خربزه نیز اشاره نموده و می نویسد : « مثل انگور و خربزه اصفهان غیر از بخارا و خوارزم در هیچ جای دیگر پیدا نمی شود»(ابن بطوطه ،۱۳۳۷،۱۹۰). و ظاهرا میوه های اصفهان وسیله امرار معاش ساکنان این ناحیه از طریق صادرات آن بوده است که حمدالله مستوفی بدین مطلب اشاره کرده و می نویسد : « میوه های آن را تا هند و روم برند».(مستوفی ،۱۳۶۲،۴۹).همچنین در آنجا غله، کدو و ذرت نیز کشت می کردند (رشید الدین فضل الله ،۱۳۶۸،۱۳۵و۱۸۹و۱۵۱).
در آنجا صنعت پنبه بافی و کوزه گری نیز رواج داشته و در مرصاد العباد آمده : « در آنجا چارقد زنانه ای از پنبه بافند»(رازی،۱۳۷۳،۳۵۶). صنعت گران و پیشه وران نظام خاصی داشته اند ، که بنا به گفته ابن بطوطه: هر دسته از پیشه وران اصفهانی رئیس و پیش کسوتی برای خود انتخاب می نمودند که او را « کلو» می نامیدند و دسته های دیگر نیز که اهل صناعت و حرف بودند به همین نحو روسای برای خود برمی گزیدند و جوانان مجرد این شهر نیز جمعیت هایی داشتند که بین هریک از گروه های آنان رقابت و همچشمی برقرار بوده است(ابن بطوطه ،۱۳۳۷،۱۹۱). اصفهان شهری بود که منجمین ، اطبا و شعرای بسیاری در آن می زیسته اند؛ افرادی مانند : رفیع فارسی ، کمال الدین اسماعیل و یمین مکی که نسبت به برخی مناطق دیگر، در این شهر علما و فضلای بیشتری پرورش یافته اند (قزوینی،۱۳۷۳،۳۵۶). حقوق دیوانی اصفهان در زمان مستوفی پنجاه تومان و حقوق دیوان فیروزان سیزده تومان و چهارهزار و پانصد دینار بوده است(مستوفی ،۱۳۶۲،۵۳).
۵-۲-تومان ری یا ورامین
این تومان شامل شهرهای : ری ، ورامین و طهران بود(همان،۵۵).که در هنگام حملات مغول صدمات بسیاری بر آنها وارد شد ، جبه و سبتای که مامور فتح ایران از سوی چنگیز بودند در سال ۶۱۷ هـ به ری وارد شده و دست به غارت و کشتار زدند ، و چنان ویرانی در انجا اتفاق افتاد که پس از آن ری دیگر نتوانست قد علم کند (لسترنج،۱۳۳۷،۲۳۲). یاقوت که در آن دوره از آنجا عبور کرده بود، می نویسد : « فقط باروی شهر از خرابی نجات یافته ولی غالب خانه ها با خاک یکسان شده است»(حموی ،۱۳۸۰،۸۳۳).
در زمان حمله مغولان اهالی ری با یکدیگر خصومت داشتند و پیروان مذهب حنفی مسجدی را که شافعیه در آن نماز می خواندند ، به آتش کشیده بودند. هنگامیکه شافعیان از آمدن مغولان آگاه شدند ، قاضی شافعی شهر به اتفاق هم کیشان خود از مهاجمین استقبال کرده و مغولان را به قتل نیمی از مردم که حنفی بودند تحریک نمودند، و در نتیجه بسیاری از مردم شهر در این تهاجم به قتل رسیدند (میرخواند،۱۳۷۵،۸۴۸). میرخواند از کشتار شافعیان نیز سخن به میان آورده و در این باره می نویسد : « جبه نویان بعد از کشتار حنفی ها به این فکر فرو رفت که چون شافعیان بر همشهریان خود وفا نکردند به آنها نیز وفا نخواهند کرد پس با اصحاب شافعی نیز اینکار را کرد»(همانجا).اما در گزارش دیگری از یاقوت حموی اشاره می رود که محله شافعی ها یعنی کوچکترین محله شهر از شر تهاجم مغولان محفوظ ماند؛اما محله حنفی ها و شیعیان به کلی ویران شد ( حموی،۱۳۸۰:ج۱،۸۹۴-۸۹۳).اما در زوایای پنهان این دو نظریه که یکی به ویرانی محله شافعی ها و دیگری به مصون ماندن ان از تعرض اشاره میکند ، شاید این نکته نهفته باشد که در آغاز حملات مغول محله شافعی ها سالم ماند و در اشارات یاقوت که به آن دوره نزدیک تر است این مسئله دیده می شود ، ولی شاید پس از آن بوده که محله شافعیان خراب شده و این اشاره میر خواند نیز با درنظر گرفتن دوره زمانی او می تواند صحیح باشد ، زیرا از این قبیل اقدامات در نزد مغولان دیده می شود ، اما همه اینها نشان از کشتار بسیار در این شهر می باشد که نجم الدین رازی تعداد کشته شدگان را حدود ۵۰۰ هزار نفر می داند ، او خود از اهالی ری و از سلک صوفیان این شهر بوده است(رازی ،۱۳۷۳،۴۵).اما تعداد کشته شدگانی که او ذکر می نماید اندکی با اغراق همراه است ، زیرا بارتولد نیز اشاره می کند، که شهر ری قبل از حمله مغولان بواسطه نفاق بین حنفیها و شافعیها خالی شده بود(بارتولد،۱۳۵۸،۱۴۹).هرچند که این نظر بارتولد نیز می تواند مورد اعتماد نباشد، زیرا که اکثر منابع از وجود درگیری های مذهبی در آن زمان سخن می گویند و اشاره می کنند که این در گیری ها تا آمدن مغولان نیز ادامه داشت.
اما چیزی که نباید فراموش نمود این مساله است که ری دیگر نتوانست در برابر اختلافات داخلی و مهتر از ان پس از حملات مغول قد علم کند و چنانکه مستوفی می نویسد پس از آن ورامین دارالملک این تومان شد(مستوفی، ۱۳۶۲،۵۵). این تومان نیز تا آمدن هلاکو تابع همان حاکمانی بود که برای ولایت عراق عجم در نظر گرفته شده بودند. هنگامیکه هلاکو بر سر کار آمد ممالک عراق را به فرزند خود اباقاخان داده و به احتمال زیاد در دوره اباقاخان نیز ملک فخرالدین حاکم ری بوده است. چون در جامع التواریخ آمده است که : « احمد تکودار در ری ملک فخرالدین راسیورغامیشی فرمود و برقرار سابق حاکم آن مملکت گردانید»(رشید الدین فضل الله ،۱۳۶۷:ج۲،۷۸۹). که این موضوع حاکی از ان است که ملک فخرالدین از مدتی پیش آن نیز برآن منطقه حکومت داشته و چون بارتولد اشاره می کند که حکومت ری در زمان مغولها با حکمران مخصوصی بوده است(بارتولد،۱۳۵۸،۱۴۹). این نکته نشان دهنده این امر است که ملک فخرالدین جزو همان حاکمان مخصوصی است که حتی در دوره احمد تکودار نیز به حکومت خود در این نواحی ادامه داده است ، اما در دوره ارغون بود که ایلخان ممالک خراسان ، مازندران ، قومس و ری را به فرزند خویش غازان سپرد و در دوره گیخاتو نیزکل عراق عجم به تولادای رسید(میر خواند ،۱۳۷۵،۹۳۴). اما دوباره در دوران بایدو و غازان از حاکمیت ملک فخرالدین بر ری سخن به میان می رود(رشید الدین فضل الله،۱۳۶۷:ج۲،۹۱۷). ، همانگونه که اشاره نمودیم، ری در دوره فترت مغول به به کلی رو به ویرانی نهاد ، غازان خان حکم یرلیغ این شهر را به ملک فخرالدین داد و او نیز با هدف بازگرداندن رونق به این شهر، در آنجا عمارت های ساخت و جمعی از مردم را نیز در آنجا ساکن گردانید (مستوفی، ۱۳۶۲،۵۳). ، اما باز هم ری آباد نشد زیرا اهالی آن به دو شهر ورامین و طهران که در نزدیکی ری بودند نقل مکان نمودند(لسترنج،۱۳۳۷،۲۳۳). ملک فخرالدین حسن در سال ۷۰۷ﻫ در زمان ابوسعید فوت نمود قاشانی در مورد او می نویسد : « همه آداب و فضایل و فر و فرهنگ ، هنرها سیاقت انشای مغولی و مسلمانی و به اسباب بزرگی وزارت آراسته بود»(قاشانی،۱۳۴۸،۷۵). پس از مرگ ابوسعید امرای اینجو ولایت ری را مدتی ضبط نمودند اما در آخر مطیع سلطان ولی شدند(شبانکاره ای ، ۱۳۶۳،۳۴۴).
از لحاظ مذهبی در شهر ری گروه های شافعی ، حنفی و شیعیان وجود داشتند که نویسندگان نیز به اختلافات میان آنها پرداخته اند ، مردم ورامین در زمان مستوفی مردمش ، شیعه اثنی عشری بوده اند. (مستوفی، همان،۵۵)
یکی از ویژگی های شهر ری، خانه های زیرزمینی آن بوده که مولف آثارالبلاد به آن پرداخته و آن را اینگونه می نماید: « خانه های ری کلا زیر زمین باشد ، زیرا وقتی که عبور لشکر از آن ولایت شود و دشمن تاخت کند خشک و ترش را بسوزاند و دست نزول نماید و خرج و سیورسات خواهد ، پس ناچار اهل ری خانه ها را زیرزمین ساخته اند و درهای خانه را تنگ و باریک نموده اند»(رازی،۱۳۷۳،۴۴۳). که این ویژگی نشان دهنده موقعیت خاص جغرافیای ری می باشد.
از لحاظ کشاوری و اقتصادی ، در اطراف ری غله فراوان کشت می شد به نحویکه از آنجا به ولایات دیگر نیز برده می شد ، میوه های انار و شفتالو نیز در آنجا پرورش می یافت. (مستوفی، ۱۳۶۲،۵۴). همچنین یک داد و ستد اقتصادی با انگور نیز در آنجا وجود داشت و آن اینکه نوعی از انگور را که ملاحی می نامیدند تا زمستان نگه میداشتند و از آنجا به قزوین می بردند(رازی،۱۳۷۳،۴۴۴).همچنین گل سرشور نیز که از کوههای ری به غایت خوبی بدست می آمد به سرزمینهای اطراف می بردند(همانجا). در ری شانه های مرغوبی ساخته می شد(اشپولر،۱۳۸۴،۴۳۵). همچنین ظروفی را که از چوب خلنج در طبرستان می ساختند به ری انتقال می دادند ، اهل ری آن را که چندان لطافتی نداشت ، به نقشهای رنگین می آراستند تا قبول عامه شود و به دیگر ولایات می فرستادند(رازی،همان،۴۴۴). که همه این بیانات نشان دهنده این نکته است، که ری از لحاظ صنعتی مرکزیت داشته است.
در طهران نیز زراعت وجود داشته ؛ زکریای قزوینی در این باره می نویسد « آنها زراعت با بیل کنند از ترس آنکه مبادا دشمن ایشان را به غارت برد»(همان،۴۰۲). و همچنین در آنجا درخت میوه و بوستان نیز وجود داشت. (همان،۴۰۱) در ورامین نیز که مستوفی در مورد آن می نویسد « در ماقبل دیهی بوده اکنون قصبه گشته است» پنبه غله و میوه پرورش می یافت(مستوفی ۱۳۶۲،۵۵).
۵-۳- تومان قم و کاشان
این تومان شامل شهرهای قم ، کاشان ، اردستان ، جربادقان ، دلیجان ، زواره فراهان ، کرج ، گرمرود ، نطنز ، نمیسور ، مراودین و مشاق بوده است.(همان،۶۹-۶۸).هنگامیکه جبه نویان سردار مغولی به ایران حمله نموده و ری را فتح کرد ، عازم قم شد و در آنجا قتل و غارت بسیاری به راه انداخت . مولف روضه الصفا در این باره می نویسد : « چون جبه نویان به قم رسید ، جمعی از مسلمانان که در اردوی او بودند به او گفتند که چون مردم قم رافضی مذهب هستند. قتل ایشان عین صوابست و او دستور داد تا مردم قم و نواحی آن را از دم تیغ گذراندند و عیال و اطفال ایشان را اسیر کردند»(میرخواند،۱۳۷۵،۸۴۸). رشیدالدین فضل الله نیز از به اسارت بردن اطفال صحبت کرده است و بناکتی نیز اشاره می نماید که در سال ۶۱۸ﻫ اهل قم به کلی قتل عام شدند(رشید الدین فضل الله ،۱۳۶۷:ج۱،۳۸۰؛ بناکتی،۱۳۴۸،۳۶۸). قتل و غارت مغولان در کاشان نیز رخ داد که جوینی در این باره می نویسد : « جمعی از لشکریان به محاصره کاشان مشغول شدند و به سه روز بگرفتند و قتل و غارت و نهب بسیار کردند و از آنجا رفتند»(جوینی ، بی تا:ج۲،۱۶۹). گویا مغولان در سال ۶۲۱ ﻫ نیز دوبار به آنجا حمله نموده و کسانی را که در نخستین تهاجم جان سالم به در برده بودند، را از دم تیغ گذرانید.
هنگامیکه منگوقان بر سریر سلطنت نشست ، حکمرانی بر تومان قم و کاشان را به علی ملک که در حکم شریک امیر ارغوان بود تفویض نمود (جوینی ، بی تا:ج۱،۲۵۵). هنگامی نیز که مغولان به سرپرستی هلاکوخان به آن مناطق وارد شدند. ظاهرا خواجه نصیرالدین طوسی با احترام وجود به افضل الدین مرقی کاشانی ، لشکر هلاکوخان را از نهب و غارت کاشان بازداشت(اقبال آشتیانی،۱۳۸۷،۵۰۶). و علی ملک همچنان حاکم بر عراق و خراسان(رشید الدین فضل الله،۱۳۶۷:ج۱،۲۵۵) بود که اداره تومان قم و کاشان را نیز به او سپردند ، تا اینکه هلاکو در سالهای نزدیک به وفات خود آن ممالک را به اباقاخان داد، پس از آن نیز هنگامی که اباقاخان به حکومت نشست آن تومان را به انضمام چند منطقه دیگر به بهاءالدین محمد جوینی داد . او تا زمان ارغون حاکم آنجا بود تا اینکه توسط ایلخان به قتل رسید ، و در زمان بایدو نیز تومان های عراق عجم به تولادای رسید(وصاف،۱۲۶۹،۲۸۴). پس از آن اطلاع دقیقی از وضعیت سیاسی این تومان در دست نیست این فقدان اطلاعات برقرار می باشد تا پس از مرگ ابوسعید که شبانکاره ای می نویسد : «که لطیف الله کاشی که از سادات و نقبای کاشان بود ولایت کاشان را ضبط نمود ، بعد از وفات او آن مملکت تحت تصرف گماشتگان شاه شجاع درآمد»(شبانکاره ای،۱۳۶۳،۳۴۲).
به لحاظ قشر بندی مذهبی ،در این تومان مردمانی شیعه و سنی وجود داشته اند که طبق اطلاعات حمدالله مستوفی مردم قم شیعیان اثنی عشری بسیار متعصبی بوده اند ، مردم اردستان و ناحیه فراهان نیز شیعه اثنی عشری و بیشتر مردم جرباذقان سنی شافعی بودند، (مستوفی ،۱۳۳۶،۷۷-۷۴). در مورد کاشان حمدالله مستوفی اشاره دارد که اهل آن ولایت سنی مذهبند (همان ،۷۴). اما مولف تقویم البلدان مردم آنجا را شیعه از شاخه امامیه می داند (ابوالفداء،بی تا،۴۸۷). در این باب مولف آثار البلاد اشاره می کند : « بسیار در آن باب غلو دارند»(قزوینی، ۱۳۷۳،۵۲)۰
در بررسی اوضاع کشاورزی باید به این نکته اشاره نمود که درقم غله فراوان بود و پنبه نیز کشت می شد ؛ همچنین در این ولایت باغهای بود که آب آنها از چاه تامین می شد(مستوفی ،۱۳۶۲،۶۱). مولف آثار البلاد نیز از وجود پسته ، فندق و همچنین معدن نمک ، نقره و طلا در آنجا سخن میگوید(قزوینی ،۱۳۷۳،۵۱۴). در کاشان نیز میوه های مانند خربزه و انگور بدست می آمد(بویل،۱۳۸۵،۴۸۲). همچنین از پارچه های ابریشمی مرغوب و نیز ساخت ظروف بسیار خوبی که به دیگر ولایات میبردند، نیز یاد شده است(قزوینی ،۱۳۷۳،۵۰۳). صاحب آثار البلاد از زردآلویی در کاشان که از آن جوز قند می ساخته اند و به اطراف برای تحفه می بردند نیز یاد می کند (همانجا).در دیگر شهرهای این تومان نیز غله و میوه های دیگری پرورش داده می شده است.(مستوفی ،۱۳۶۲،۷۰-۶۸).
۵-۴-تومان لر بزرگ
بنابر اطلاعاتی که حمدالله مستوفی ارائه می دهد . این تومان شامل شهرهای ایدج[۶] ، عروج[۷] و لردگان[۸] بود ، همچنین شهرهای شولستان فارس و کردارکان ، قهپایه المستان نیز جزو آن بوده است(مستوفی،۱۳۶۲،۷۰)در هنگام حملات مغول اتابک نصره الدین هزاراسب به جای پدر خود که در زمان سنقر به لرستان آمده و بر خود نام اتابکی گذاشته بود حاکم لر بزرگ شد . او پادشاهی عادل بود و در زمان حکمرانی او اقوام بسیاری از جبل السماق هشام به لرستان عزیمت کردند(میرخواند ،۱۳۷۵،۷۸۲) و بر توان او افزوده شد ، او همچنین باقی مانده شولان را به زور شمشیر از آن ولایت بیرون کرده و دیار شولستان را نیز تسخیر نمود(همان ،۵۴۲). در این زمان خلیفه بغداد برای او منشور و خلعت فرستاد (خواند میر ،۱۳۶۲،۳۲۶). در زمان او ولایت لر بزرگ رونق یافت و خرابیهای آن آباد شد. چنانکه در کتاب تاریخ گزیده آمده است: « هر موضع را که قابل زراعت می دید ، ساخت و درو مردمان نشاند و هیچ جای خراب نگذاشت» (مستوفی ،۱۳۳۹ ،۵۴۲). پس از او اتابک تکله هزار اسب به قدرت رسید ، در زمان حکومت او بود که هلاکوخان به ایران آمد . در سال ۶۵۵ ﻫ اتابک تکله به نزد هلاکوخان رفت و هلاکو نیز او را ایلکی داد و در تومان کیتبوقا نویان درآورد(میرخواند ،۱۳۷۵،۷۸۲؛ مستوفی ،همان،۵۴۳). اتابک تکله به همراه هلاکو در جنگ بغداد شرکت نمود ، اما گویا پس از فتح بغداد او از کشتن خلیفه ابراز تاسف کرده بود ، هنگامیکه این احوال به گوش هلاکو رسید از رفتار او دلگیر شده و او را فراخواند . اما اتابک تکله از ترس هلاکو در قلعه متحصن شد، هرچند امرا سعی نمودند او را با وعده وعید به نزد هلاکو ببرند اما مثمر ثمر واقع نشد ، تا اینکه هلاکو انگشتری خود را به نشان امان نزد او فرستاد و تکله نیز حصار را رها کرد(مستوفی ،همان،۵۴۴). امرا او را به تبریز بردند و پس از پرسیدن یرغو و اثبات گناهش، او را به یاسا رساندند(نطنزی،۱۳۸۳،۴۲).
پس از وفات اتابک تکله ، برادرش اتابک آلب ارغون به فرمان هلاکو به قدرت رسید (مستوفی ،همان،۵۴۴). او به رسم قاعده مغول ییلاق و قشلاق می کرد ، چنانکه زمستان به ایدج و شوش می رفت و تابستان نیز به کوه زردک می رفت(نطنزی،همان،۴۲). او حکمرانی عادل بود که در آبادانی و عمران نواحی تحت سلطه اش اهتمام می ورزید ، برای اینکار او تدبیر کنندگان را فرا خواند تا برای مشکلات موجود و آوارگی مردم راه حلی بیندیشند. او تمام تلاشش را در این زمینه به کار برد و زراعت نیز در دوره رونق گرفت (مستوفی ،همان،۵۴۴). گویا قلمرو او چنان رشد کرد که به قول مستوفی « موجب رشک خلدوجنان شد»(همانجا) او پانزده سال حاکم آنجا بود تا در سال ۶۷۰ هـ به مرگ طبیعی در زمان اباقاخان در گذشت (نطنزی،همان،۴۲). پس از او نیز به فرمان اباقاخان ، اتابک یوسف شاه بن الب ارغون به حکومت این ناحیه رسید ، او همواره در دربار اباقاخان بود و حاکمانی به نیابت از او در لرستان به حکومت می پرداختند. هنگامیکه اباقا به جنگ براق رفت ، اتابک یوسف شاه نیز با لشکری به کمک اباقاخان آمد و همچنین در لشکرکشی اباقاخان به گیلان نیز شرکت داشت و چون ایلخان مغول در بین راه به محاصره دشمن درآمد ، یوسف شاه با شجاعت جان او را از مهلکه نجات داد و خان مغول پس از آن به او لقب بهادر عطا نمود(غفاری قزوینی،۱۳۴۳،۱۷۱،.وصاف ،۱۲۶۹،۲۵) . همچنین اباقاخان حکومت ممالک کوه کیلویه ، خوزستان و شهر فیروزان را نیز به او سپرد. (مستوفی ،همان،۵۴۵).
در سال ۶۸۱ هـ اباقاخان درگذشت و احمد به ایلخانی رسید ، در این هنگام بین او و ارغون درگیری های صورت گرفت که اتابک یوسف شاه در این کشمکش ها جانب احمد را گرفت ، اما هنگامی که احمد شکست خورد ، لرها فرار کرده ، خواستند از ولایت نطنز به لرستان عقب نشینی کنند که در این میان تعداد بسیاری از آنها در بین راه مردند . مستوفی در این باره می نویسد : « در آن بیابان بر اثر تشنگی تعدادی از آنان هلاک شدند»و همچنین او می نویسد : « این اولین بلیتی بود که بدان قوم رسید»(همان ،۵۴۶).
پس از احمد ، ارغون نیز با اتابک یوسف شاه به لطافت رفتار نموده و از او خواست که خواجه شمس الدین محمد را به نزد او بیاورد ، او نیز به درخواست او عمل کرده(خواند میر ،۱۳۶۲،۴۲۷) و پس از آن به لرستان بازگشت، او در راه بازگشت به آنجا در سال ۶۸۵ هـ درگذشت(نطنزی،همان،۴۳).[۹]
پس از یوسف شاه پسرش ، اتابک افراسیاب به حکم یرلیغ ارغون جانشین پدر شد ، که طبق دستور ارغون خان او برادر خود احمد را ملازم دربار ارغون گرداند(مستوفی ،همان،۵۴۶). و خودش نیز عازم لرستان شد ، او که مردی دائم الخمر بود(ابن بطوطه،۱۳۳۷،۱۸۶).در آن نواحی ظلم و ستم پیشه کرد و شروع به دست اندازی و تعدی به جان و مال مردم نمود .مستوفی دراین باره می نویسد : « خواجگان نظام الدین و جلال الدین و صدرالدین را که از عهد ملک هزار اسف (اسب) بازو وزارت در خاندان اینان بودند را هر کدام را به تهمتی از تیغ گذراند».(مستوفی ،همان،۵۴۶). براثر کشتاری که اتابک افراسیاب براه انداخت ، عده ای از مردم این نواحی به اصفهان پناه بردند؛ افراسیاب، قزل ، عم زاده خود را به اصفهان در تعقیب آنها فرستاد ، قزل در این حین از مرگ ارغون با خبر شده و شحنه اصفهان را کشت، خطبه به نام اتابک افراسیاب خواند(خواند میر ،۱۳۶۲،۳۲۷). و اتابک افراسیاب اینگونه بهسرکشی در برابر مغولان و مخالفت با آنان پرداخت ، چون گیخاتو بر تخت نشست امیر تولادای را با ده هزار سوار به دفع اتابک افراسیاب فرستاد ، او نیز اتابک افراسیاب را گرفته و به نزد گیخاتو آورد(همانجا). اما گیخاتو او را عفو نمود(منشی کرمانی ،۱۳۶۲،۶۳). مستوفی دراین باره می نویسد : « به شفاعت اروک خاتون و پادشاه خاتون کرمانی از جرم او درگذشت».(مستوفی ،۱۳۳۹،۵۴۷).او بار دیگر به لرستان رفته و تمام خواجگانی که با رای و تدبیر بودند مانند : خواجه فخرالدین یوسف ابن سراج الدین و امیرحسن شهریار و چند تن دیگر را به قتل رساند(همانجا). بدین سان قدرت او در لرستان بی منازع گشت .اتابک افراسیاب در دوره غازان خان نیز همچنان بر سریر قدرت بود ، تا اینکه در سال ۶۹۵ ﻫ هرداق نویان اعمال بد او را به غازان خان گزارش داد و غازان خان نیز دستور به یاسا رساندن او را صادر نمود(خواند میر ،همان،۷۸۳). رشیدالدین اشاره می کند که او را به خاطر تخطی ها و حمله به کهکیلوه به یاسا رساندند( رشیدالدین فضل الله ،۱۳۵۸،۱۰۶).
پس از مرگ اتابک افراسیاب ، اتابک نصره الدین احمد به فرمان غازان خان حاکم لرستان شد ، او که پادشاه عادلی بود(میرخواند،۱۳۶۲،۳۲۸). با مردم رفتار مناسبس پیشه کرد ، با اقداماتی که او به انجام رسانید ، رعیت مرفه گشتند و آن ایالات دوباره رونق گرفت . اتابک نصره الدین در قلمرو خود حدود ۴۶۰ خانقاه را آباد کرد.(ابن بطوطه،۱۳۳۷،۱۸۵). همچنین او مالیاتیهای دریافتی را به سه قسمت تقسیم نمود که یک قسمت را به مصرف مخارج زوایا و مدارس می رساند. یک سوم خرج قشون و یک سوم دیگرنیز مخارج شخصی او وحرم و غلامان او را تامین مینمود ، که از سهم مخارج خود همیشه هدایایی برای سلاطین ایلخان از جمله ابوسعید می فرستاد.(همانجا). او سی و هشت سال حکومت نمده و در زمان سلطان ابوسعید در سال ۷۳۳ﻫ به مرگ طبیعی درگذشت پس از او پسرش اتابک رکن الدین یوسف شاه به جانشینی پدر رسید . او نیز ۶ سال حکومت کرد ،تا اینکه در سال ۷۴۰ ﻫ وفات یافت (خواند میر ،۱۳۶۲،۷۸۴). پس از مرگ، جنازه او را به ایذج که ابن بطوطه این شهر را مال الامیر و آن را پایتخت اتابک می داند، (ابن بطوطه،همان،۲۳۹). برده و در مدرسه ای به نام رکن آباد به خاک سپردند(خواند میر ،همان،۷۸۴). .پس از او اتابک مظفرالدین افراسیاب بن یوسف شاه به حکومت رسید . سلسله حکمرانی این اتابکان همچنان ادامه داشت، تا اینکه با ظهور تیمور و حملات او حکوکت اتابکان نیز بر انداخته شد.
طبق اطلاعاتی که حمدالله مستوفی ارائه می دهد حقوق دیوانی این ایالت به اتابک می رسید که بیش از صد تومان بود اما آنچه که به مغولان می داد ، نه تومان و یکهزار دینار بود(مستوفی،۱۳۶۲،۷۰). و در آنجا نیز میوه هایی مانند نارنج و ترنج و لیمو فراوان یافت می شد که بیشتر در عروج دست می آمد (همانجا). در ایذج نیز خربزه بسیار بود(حموی،۱۳۸۰:ج۱،۳۶۸). محصول لردگان نیز انگور بود(مستوفی ،همان،۷۰).
۵-۵- تومان لر کوچک
این تومان شامل شهرهای بروجرد ، خرم آباد ، سمسا ، صمیره ، گردلاخ و کورشت بود . (مستوفی،۱۳۶۲،۷۰). در هنگام حملات مغولان اتابکان بر این ایالت حکم می راندند و در این زمان اتابک آنجا حسام الدین خلیل بود که با سلیمانشاه حاکم کردستان رابطه خصمانه ای داشت که منجر به جنگ های میان آندو شد. در ابتدا حسام الدین خلیل توانست سلیمانشاه را شکست داده و قسمتی از کردستان را به تصرف خود در آورد(مستوفی ،۱۳۳۹،۵۵۶). بدلیل حمایت خلیفه از سلیمانشاه ، او توانست نیرویی را جمع آوری کرده و دوباره به جنگ با حسام الدین خلیل برود که در این نبرد سلیمانشاه توانست حسام الدین خلیل را شکست دهد. حسام الدین خلیل که پس از شکست اوضاع خود را وخیم می دید به نزد مغولان رفت ، و آنها نیز او را تحت حمایت خود قرار دادند و به شحنگی لر کوچک منصوب نمودند . اما پس از مدتی سلیمانشاه و یارانش بر حسام الدین خلیل یورش برده و او را کشتند. زمانیکه مغولان از این ماجرا آگاهی یافتند ، خشمگین شده و بر سلیمانشاه حمله بردند اما سلیمانشاه در برابر آنها مقاومت نمود که این اتفاق در سال ۶۴۳ هـ رخ داد و میتوان گفت در این ماجرا سلیمانشاه توانست از سقوط بغداد در آن زمان جلوگیری نماید.
پس از حسام الدین خلیل ، بدرالدین مسعود جانشین او شد(مستوفی ،همان،۵۵۷). او به نزد قاآن رفته و خود را هواخواه مغولان اعلام نمود و خواهان مساعدت آنها شد. قان نیز او را در بندگی هلاکو به ایران فرستاد ؛ او در هنگام فتح بغداد نیز به همراه مغولان بود.( همانجا) پس از بازگشت از فتح بغداد ، قسمتی از غنایم جنگی نیز به او واگذار شد (اشپولر،۱۳۸۴،۱۶۹). و چون سلیمانشاه در این نبرد کشته شد ، مغولان تعدادی از اعضای خاندان او را به بدرالدین مسعود سپردند(اقبال آشتیانی،۱۳۸۷،۴۵۰). او نیز آنها را با خود به لرستان برد، پس از آنکه بغداد تا حدی رو به آبادانی نهاد ،بدرالدین دستورداد که هر کسی از این خاندان که تمایل دارد ، آزادست که به بغداد بازگردد. بعضی از آنها رفتند و عده ای نیز در نزد او ماندند و از جمله مقربان او شدند(مستوفی ،همان،۵۵۷).
بدرالدین مسعود در سال ۶۵۸ هـ در حالی درگذشت که مدت حکومتش ۱۶ سال به طول انجامید.(همانجا) او پادشاهی عادل و دیندار بود و ۴ هزار مسئله از مسائل فقهی مذهب شافعی را به یاد داشت و در تمام عمرخود زنا نکرده بود(همان،۵۵۸). پس از مرگ او، میان پسرانش جلال الدین بدر و نصرالدین عمر بر سر جانشینی او اختلاف درگرفت و اباقا پس از دو سال به دستور هلاکو ، عموزاده آنان یعنی تاج الدین شاه پسر حسام الدین خلیل را بر سریر قدرت نشاند ( اشپولر، ۱۳۸۴،۱۶۹). تاج الدین شاه توانست ۱۷ سال حکومت کند. او به عدالت و خوش خطی معروف بود(اقبال آشتیانی،۱۳۸۷،۴۵۱). او همچنان حاکم آنجا بود تا این که درسال ۶۷۷ ﻫ به فرمان اباقاخان به یاسا رسید.