«گذران»
۴-۵-۵ عقاب
عقاب که در اشعار فروغ فرخزاد، رمزی از پیروزی مندی و وجود افراد پیروز می باشد. به گونه ای که شاعر خواستار پرسیدن چاره از آن است.
ودر آن دریای مضطرب خونسرد
که از صدف های پر از مروارید
و درآن کوه غریب فاتح از عقابان جوان پرسیدم
که چه باید کرد؟
«فتح باغ»
۴-۵-۶ کبوتر
گاهی نیز نماد مرگ و زندگی و گاهی نماد صلح و آرامش است. هم چنین از جمله نمادهای کبوتر، سمبل آزادی است که شاعر در شعر «دیوار» از آن سود جسته است. شاعر که در هاله ای از فرافکنی های روحی به سر می برد، در انتظار کوچی است که او را به شهرهای طلایی و دور آرزوها ببر، بنابراین می گوید:
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
در غروبی دور
چون کبوترهای وحشی زیرپر گیرم
دشتها را، کوه ها را، آسمان هارا
بشنوم از لابه لای بوته های خشک
نغمه های شادی مرغان صحرا را
«دیوار»
اما از جمله نمادهای دیگر کبوتر در بستر اشعار فرخزاد، نماد عشق و محبت است که شاعر با فرا رسیدن بهار، غرق جنونی است که با بهاری که از راه رسیده چه کند؟ از این رو می گوید:
دل گمراه من چه خواهد کرد
بانسیمی که می تراود از آن
بوی عشق کبوتر وحشی
نفس عطرهای سرگردان
«جنون»
در شعر زیر فروغ با خودش به گفتگو می پردازد و آن قدر سرگردان است که نمی داند روز است یا شب، بلکه می گوید"غروبی ابدی ست” که این نشان دهنده و تداعی کننده نهایت بلاتکلیفی و آشفتگی درونی است. فروغ در این تصویر، دو کبوتر که مانند دو تابوت سفید شده را به معرض نمایش می گذارد. در واقع می توان، این دو کبوتر را نمادی برای فروغ و جفتش گرفت که فروغ به او می گوید: صداهایی از آن دشت غریب به گوش می رسد. فروغ ساکت است اما جفتش میل به سخن گفتن.
روز یا شب
نه، ای دوست، غروبی ابدی ست
با عبور دو کبوتر در باد
چون دو تابوت سپید
وصداهایی از دور، از آن دشت غریب
بی ثبات و سرگردان، همچون حرکت باد
سخنی باید گفت
سمبلی از روح، در اعتقاد اسلاوها روح بعد از مرگ به صورت کبوتردر می آید. هم چنین رمز نیروهای معنوی و متعالی است.
وهیچکس نمی دانست
که نام آن دو کبوتر غمگین
کز قلب ها گریخته، ایمان است
«آیه های زمینی»
۴-۵-۷ کلاغ
در اشعار فروغ، کلاغ نمادهای گوناگونی را به خود می گیرد
گاهی نمادی از پیک و قاصد است که با صدای خود، خبرها را از کویی به کویی دیگر می برد، بدون آنکه ذاتا نمادی از شومی یا سرور باشد.
آن کلاغی که پرید
از فراز سر ما
و فرو رفت در اندیشهی آشفتهی ابری ولگرد
«فتح باغ»
اما در شعر «دیر» در فضای آکنده در غمگینی و اندوه، نمادی از شومی و خبر بد است.
لبریز گشته کاج کهنسال
از قار قار شوم کلاغان
رقصد به روی پنجره ها باز
ابریشم معطر باران
در شعر فروغ تقابل بین سپیدار و کلاغ به کار گرفته شده است که با توجه به تغییر زمینه و بافت ساختار کلی شعر، در معنای نمادین وسمبلیک متفاوتی به کاررفته است. در واقع، مفهوم نمادین این دو واژه در نهاد شاعر نهفته است. به گونه ای که جنبه هایی از ذهنیت یا دوران بی تجربگی و رو به تکامل شاعر است.
مثلا سپیدار نماد تجربه های خشک، بی حاصل، تلخ ونابارور گذشته شاعر است و حال آنکه کلاغ نماد بینش و ذهن باز و طرز فکری تازه است که از شب وتارکی و موانع دیگر عبور کرده و با کوله باری از تجربه های تلخ گذشته به این سوی دیوار آمده است.