قانون مدنی در ماده ۳۸۸ در خصوص خیار مشتری تصریح دارد، ولی در این مورد که مشتری میتواند در صورت امضاء درخواست ارش نماید چیزی بیان نکرده است(کیائی، ۱۳۷۶: ۲۹۹).به نظر میرسد که بین عیب و نقص تفاوت وجود دارد، بنابرین تشخیص این که در مبیع، عیب یا نقص وجود دارد کار سادهای نیست. از توجه به دو ماده فوق نیز میتوان تفاوت نقص و عیب را استنباط کرد، زیرا اگر نقص و عیب به یک معنی بود، لازم نبود دو ماده به بیان حکم نقص و عیب مبیع قبل از قبض اختصاص یابد(ایمانی پیر آغاج، ۱۳۷۸: ۹۴).
بر این مبنا خیاری که در مورد نقص مبیع قبل از قبض ایجاد می شود (تلف قسمتی از مبیع قبل از قبض)، خیار تبعض صفقه است ولی خیاری که در مورد عیب مبیع قبل از قبض ایجاد می شود،خیار عیب است. به نظر میرسد با اختصاص دو ماده به بیان حکم عیب و نقص، مبیع قبل از قبض و اشاره به اخذ ارش در مورد عیب (مادهی ۴۲۵ ق.م) و عدم اشاره به ارش در مورد نقص (مادهی ۳۸۸ ق.م) از نگاه مقنن نیز این دو موضوع با یکدیگر تفاوت دارند.
مبحث سوم : ماهیت عیب و انواع آن
در این مبحث، ابتدا در مورد ماهیت عیب و سپس در مورد انواع عیب، بحث می شود.
گفتار اول : ماهیت عیب
عیب، حسب مورد دارایجهات مختلفی است که عبارتند از: عیب از بعد نماد طبیعی و متعارف، عیب از بعد نمونه و نمادی که خود شامل نقص مؤثر در ارزش و مصرف و داوری عرف است. که در ذیل به بررسی هر یک میپردازیم.
بند اول : ماهیت عیب از بعد نماد طبیعی و متعارف
مشهور ترین تعریف که از دیر باز، ذهن فقها را به خود مشغول کردهاست و ریشه در اخبار دارد، بدین مضمون است که هر فزونی و کاستی از اصل خلقت، عیب است. این تعریف شامل هر موجودی است که اصل خلقت آن ضابطهی معینی در طبیعت دارد. برای مثال حیوان بارکشی که یک پا ندارد، معیوب است یا انسانی که از داشتن یکی از دو چشم محروم است، انسانی معیوب است(خوئی، ۱۳۶۸: ۲۳۸-۲۳۷- محقق اردبیلی، ۱۴۱۱ه.ق: ۴۲۴).این مبنا خالی از ایراد نیست، زیرا معیار و ضابطهی اصل خلقت یا مجرای طبیعی، در برخی امور مانند فراوردههای صنعتی، به دشواری قابل استفاده است(کاتوزیان،۱۳۸۴: ۱۰۴).
بند دوم : ماهیت عیب از بعد نمونه و نمادی
مطابق این مبنا، ماهیت عیب، نمونه و نمادی دانسته شده است که در غالب موارد، معیار دادو ستد تجار و بازرگانان است(طباطبایییزدی، ۱۳۷۸: ۹۷). این نمونه عرفی، مطابق نظر برخی از فقها بر اساس نقص در مرتبهی متوسط حاصل خواهدشد، بدین گونه که نقصان وصفی، عیب است که کالا را از مرتبهی متوسط عرفی پایین تر بیاورد. سلامت مرحلهای میان عیب و کمال است؛ حالی که غالب افراد کالا، دارد و وصف مشترک بین آن ها است و احتمال دارد در اثر امر عارضی به مرحله کمال رسد یا در آن نقصی به وجود آید و معیوب گردد(انصاری، ۱۴۲۰: ۳۵۷-۳۵۶).
تعریف فوق نیز با این ایراد رو به رو است که ضابطهی تعیین اوصافی که کالا را به کمال میرساند یا ناقص می کند نشان نمیدهد. برای پاسخ به این مشکل، دو راه حل مطرح گردیده است:
۱- نقص مؤثر در ارزش ۲- نقص مؤثر در انتفاع
در نظریه اول، نقصان در طبیعت اولیه و خلقت اصلی مال که موجب نقصان ارزش مالی آن شود، عیب محسوب خواهد شد(طباطبایییزدی، ۱۳۷۸: ۹۶). عادت بازاریان معین می کند که کدام نقص از ارزش میکاهد و عیب به حساب می آید. نقصی که در طبیعت اولیه و خلقت اصلی مالی حاصل گردد بیآنکه چیزی از ارزش آن بکاهد مانند آن است که عقد به طور مطلق واقع شده است و سالم بودن در ضمن عقد شرط گردیده است و اگر خلاف آن معلوم گردد، خیار تخلف از شرط محقق می گردد نه خیار عیب(زراعت، ۱۳۸۸: ۳۲۴).منطقی تر آن است که نقصان در طبیعت اولیه خلقت اصلی مالی که موجب نقصان ارزش مالی شود، عیب محسوب گردد. این معیار در رابطه قراردادی، دقیق و پذیرفتنی است ولی در مسئولیت ناشی از کالای معیوب که توجه خسارت، ناشی از عیب کالا است نه نقص بهای آن، کارگزار نیست.
مطابق نظریه دوم، هر کالا فایده و مصرفی دارد که بر اساس آن معامله واقع می گردد. نقصی که فایدهی مطلوب را از بین ببرد و یا از آن بکاهد، عیب محسوب می شود. این معیار درماده ۴۷۹ قانون مدنی در مبحث اجاره، مورد توجه قانون گذار واقع شده است. این ماده مقرر میدارد: «عیبی که موجب فسخ اجاره می شود، عیبی است که موجب نقصان منفعت یا صعوبت در انتفاع باشد». اگر چه باید توجه داشت که در عقد اجاره، موضوع مستقیم تملیک منفعت است نه عین مستاجره.
بنابرین بهتر است مطابق معیار فوق، میزان مصرف و فایده متوسط کالا در نظر گرفته شود نه معیار مصرف خریدار یا دو طرف، زیرا در این صورت، خیار عیب با خیار تخلف از شرط و وصف در میآمیزد. در صورت پذیرش معیار مصرف مورد انتظار خریدار، باید اذعان داشت که این مصرف نباید خارج از طبیعت کالا باشد(کاتوزیان، ۱۳۸۴: ۲۷۸).
بند سوم : داوری عرف
بنابر آنچه مطرح شد، نقص در ارزش و در مصرف، هر کدام ارزش ویژه خود را دارد. چنانچه که برخی تعریف عیب را بدین گونه مطرح کرده اند که عیب، نقصی است که از ارزش کالا یا انتفاع متعارف آن بکاهد(کاتوزیان، ۱۳۸۴: ۲۷۹). این تعریف قابل ایراد است. زیرا عیب فقط نقص نیست مگر اینکه گفته شود منظور از نقص، نقص در انتفاع و ارزش است اما چنانچه مقصود از نقص، نقص مادی باشد این تعریف قابل ایراد است و به نظر میرسد تعریف درست از عیب، ویژگی است که عرفاً موجب کاهش رغبت شود(محمدی، ۱۳۸۸-۱۳۸۷: ۴۷). بنابرین، مفهوم عیب، نسبی است و باید در هر معاملهاییا دست کم در هر سنخ از معاملات، جداگانه احراز شود(مغنیه، ۱۴۰۴ه.ق: ۲۱۴).در حقوق ایران بیگمان، داوری عرف نیز همراه با شرایط عقد و به ویژه میزان بهای کالا، تغییر می کند. لیکن، در هر حال، میزان تمیز عیب، داوری عرف است. بنابرین عیب، کاستییا فزونییا اِشکال در جنس مال است که قابل رفع نیست و سبب نقص قیمت می شود.در قانون مدنی نیز مطابق مادهی ۴۲۶، تعیین عیب موکول به داوری عرف شده است. این ماده مقرر میدارد: « تشخص عیب بر حسب عرف و عادت می شود و بنابرین ممکن است بر حسب ازمنه و امکنه مختلف شود».
گفتار دوم : انواع عیب
عیب، انواع و اقسام مختلفی دارد که به برخی از آن ها، در ذیل اشاره می شود:
الف ) ناسالمی
این لفظ توسط برخی ار فقها و حقوق دانان در مورد عیب موجود در جنس، استعمال شده است. در واقع، عدمسلامت یا ناسالمی جنس و کالا، همان عیب موجود در آن است که به واسطه آن خیار ایجاد می گردد(ناصری،۱۳۸۴: ۱۰۹).
ب ) خرابی
مادهی ۱۲ قانون مدنی در مقام بیان یکی از انواع عیوب است که غالباً در خصوص اموال غیر منقول به کار می رود. این ماده مقرر میدارد: « مال غیر منقول، آن است که از محلی به محل دیگر نتوان نقل نمود. اعم از اینکه استقرار آن ذاتی باشد یا به واسطه عمل انسان به نحوی که نقل آن مستلزم خرابییا نقص خود مال یا محل آن باشد» بنابرین خرابی مال را میتوان نوعی عیب محسوب کرد، مانند آنکه کسی باغی بخرد که آب آن در اثر خرابی قنات کم شده باشد و پس از قبض و فرا رسیدن تابستان به علت نرسیدن آب، درختان باغ نیز خشک شود،در نتیجه شخص حق فسخ یا ارش دارد(امامی، ۱۳۷۷: ۴۹۲).
“