اختلال خوردن و چاقی در میان کودکان آزار دیده یافت شده است. در یک مطالعه از ۱۳۱ بیمار با سابقه تجاوز از طرف محارم، ۶۰ درصد آنها بیش از ۵۰ پاوند اضافه وزن داشتند. در مقابل ۲۸۵ نفر از افراد گروه کنترل و ۲۵ درصد آنها بیش از ۱۰۰ پاوند اضافه وزن داشتند. پژوهش میلر و مککلوسکی نشان دادهاند زنانی که اختلال بیاشتهایی روانی داشتند بعد از سن ۱۲ سالگی دچار آزار جنسی شدهاند اما ارتباط میان آزار جنسی از سن ۱۲ سال و بیاشتهایی روانی تایید نشده است (کندال-تاکت، ۲۰۰۲).
اختلالات خوردن (کندال-تاکت، ۲۰۰۲)، اختلالات تجزیهای مثل یادزدودگی، گریز و اختلال چندشخصیتی (پائولوکی و همکاران، ۲۰۰۱؛ برایر و الیوت، ۲۰۰۳)، اختلال سلوک (پائولوکی و همکاران، ۲۰۰۱)، شکایات بدنی و اختلالات دفع (مارگالین و همکاران، ۲۰۰۰)، افکار پارانوئید و علائم سایکوتیک، اختلالات وسواسی- اجباری، اختلال اضطراب منتشر و جسمیسازی (هارتر و تیلور، ۲۰۰۰؛ مارگالین و همکاران، ۲۰۰۰)، اختلالات خواب (کندال-تاکت، ۲۰۰۲؛ بوش[۴۲]، ۲۰۰۴) و اختلالات هیجانی (پیترسون[۴۳]، ۱۹۹۸) در کودکان آزاردیده یافت شده است.
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
ز) اختلالات شخصیت
کودکان آزاردیده به اختلالات شخصیت نیز مبتلا می شوند (تامپسون و همکاران، ۲۰۰۴). پاریس در پژوهشی به مقایسه ۶۱ بیمار مبتلا به اختلال شخصیت مرزی و ۶۰ آزمودنی طبیعی پرداخت. او دریافت که در گروه مرزی به طور معناداری میزان سوء استفاده جنسی، آزار جنسی شدید در دوران کودکی، طول دوران آزار، میزان جدایی و از دست دادن و میزان کنترل والدین بالاتر از گروه طبیعی بیشتر بوده است. سیلک نیز در بررسی ۳۷ بیمار مبتلا به اختلال شخصیت مرزی دریافت که ۷۶ درصد آنها دچار آزار جنسی شدهاند. گلدمن ۴۴ کودک مبتلا به اختلال شخصیت مرزی را با ۱۰۰ کودک عادی مقایسه کرد و دریافت که میزان آزار جسمی و جنسی در کودکان مبتلا به اختلال شخصیت مرزی به طرز چشمگیری بالاتر است. وی نتیجه گرفت که فرضیه وجود تاریخچهای از حوادث آسیبزا در این اختلال صحیح است (فاتحیزاده، ۱۳۸۱).
مطالعه ۲۹۰ بیمار مبتلا به اختلال شخصیت مرزی نشان داد که ۳۳ درصد آنها یک دوست آزاردهنده داشتهاند، ۳۱ درصد مورد تجاوز قرار گرفتهاند، ۲۱ درصد از طرف یک فرد آشنا مورد تجاوز قرار گرفتهاند، ۱۱ درصد از آنها چندین بار مورد تجاوز واقع شدهاند و ۱۹ درصد از آنها هم کتک خوردهاند و هم به آنها تجاوز شده است (کندال-تاکت، ۲۰۰۲).
ر) اختلال در کیفیت زندگی
تمام مشکلات کودکان آزادیده، باعث ایجاد مشکل در سلامت فرد می شود. در طی چند دهه گذشته سلامت به عنوان یکی از حقوق بشر و یک هدف اجتماعی در جهان شناخته شده است. بدین معنی که سلامت برای ارضای نیازهای اساسی و بهبود کیفیت زندگی انسان لازم بوده و باید در دسترس همه انسانها قرار گیرد. مشکلات کودکان آزاردیده، رفاه جسمانی، روانی، اجتماعی مانند شادی، رضایت، افتخار، سلامتی، موقعیت اقتصادی، فرصتهای خلاقیت و … را به مخاطره میاندازد و سبب کاهش رضایت فرد از زندگیاش میصگردد (کوهپایهزاده و همکاران، ۱۳۸۰).
کودکانی که مورد آزار و غفلت قرار می گیرند با ویژگی هایی نظیر پرخاشگری، رفتار تکانشی، بیاشتهایی یا پراشتهایی افراطی، رفتار تظاهر به خودکشی و هیستریک، جلوههای ترس مرضی، انزواگزینی، افسردگی، رفتارهای وسواس شست و شو، اختلالات خواب، کاهش عزتنفس و اقدام به خودکشی و … مشخص میشوند (طباطبائینژاد، ۱۳۸۰).
این مشکلات و اختلالات ناشی از آزاردیدگی زمینه را برای انواع بزهکاریها و مشکلات در آینده فراهم
می نماید. به طوری که هارتر (۱۹۸۳) در مطالعه خود نشان داد که افرادی که مورد کودک ازاری قرار گرفتهاند احتمال بیشتری دارد که یک بزرگسال آزاردهنده شوند. همچنین افراد آزاردیده در کسب یک هویت منسجم و یکپارچه از خود ناتوانند و ممکن است هویتی مغایر با ارزشهای جامعه برگزینند و رفتارهای بزهکارانه، خشونتآمیز، سوء مصرفکننده مواد و فرار از خانه در پیش گیرند.
بتی[۴۴] (۱۹۹۹) در مطالعه خود نشان داد که مشکلات ناشی از کودک آزاری به صورت اختلالات شناختی، تجزیهای، کاهش اعتماد به نفس، افسردگی، اختلالات شخصیت، هجوم ترسهای ناگهانی، بیماریهای اضطرابی، مبتلا به سایکوتیک، افکار خودکشی و ترس نمودار میشود. این در حالی است که چن[۴۵] (۲۰۰۷) در مطالعه خود نشان میدهد که بین کیفیت زندگی و متغیرهای روانشناختی از قبیل استرس، سرمایه اجتماعی، عزت نفس و … ارتباط وجود دارد. بنابراین تمام این عوامل می تواند زمینه را برای ایجاد اختلال در زندگی فرد و کیفیت آن فراهم نماید.
۲-۱۰- کیفیت زندگی
واژه کیفیت زندگی نخستین بار توسط پیگو در سال ۱۹۲۰ در کتاب اقتصاد و رفاه مورد استفاده قرار گرفت. به مرور زمان محققان متوجه شدند که کیفیت زندگی میتواند یکی از پیامدهای پر اهمیت در ارزیابی سلامت باشد، چنانچه تعریف سازمان بهداشت جهانی از سلامت نیز به این نکته تأکید دارد (فایرز و مشین، ۲۰۰۰).
در خصوص معنی کیفیت زندگی تعاریف و تعابیر مختلفی ارائه شده است. برخی آن را توانایی فرد برای اداره زندگی از دید خود میدانند. دونالد کیفیت زندگی را اصطلاحی توصیفی عنوان میکند که به سلامت و ارتقاء عاطفی، اجتماعی و جسمی افراد و توانایی آنها برای انجام وظایف روزمره اشاره دارد. در تعریفی که ویور[۴۶] (۲۰۰۱؛ به نقل از بیات و بیات، ۱۳۸۷) ارائه داده و مورد قبول بسیاری از صاحبنظران میباشد، کیفیت زندگی عبارت است از برداشت هر شخص از وضعیت سلامت خود و میزان رضایت از این وضع. همچنین کیفیت زندگی به عنوان احساس فرد از سلامت، رضایت یا عدم رضایت از زندگی، سرور و شادمانی یا ناخشنودی و نظایر آن تعریف شده است و بالاخره سازمان جهانی بهداشت کیفیت زندگی را درک افراد از موقعیت خود در زندگی در حیطههای فرهنگی،ارزشهای سیستمی که در آن زندگی میکنند و روابطشان با اهداف، آرزوها و دغدغههایشان عنوان میکند.
کیفیتزندگی مفهومی محتوایی و فراگیر است و محققان با تئوریها و رویکردهای مختلف به جنبههای گوناگون آن پرداختهاند (پسیون[۴۷]، ۲۰۰۳). این مفهوم موضوعی چند بعدی و پیچیده دارد به طوری که هر محقق با دیدگاه خود لایههای تشکیلدهنده کیفیت زندگی را برشمرده و با تعریف لایهها سعی در تعریف کیفیت زندگی دارد. در زیر به گوناگونی تعاریف کیفیت زندگی پرداخته شده است و بر ابعاد ذهنی و عینی آن تاکید شده است سزالی[۴۸] (۱۹۸۰؛ وان کمپ[۴۹] و همکاران، ۲۰۰۳): کیفیت زندگی به میزان رضایتمندی از زندگی برمیگردد. حالت وجودی فرد در بهزیستی و رضایتمندی از زندگی که از یک طرف با حقایق بیرونی یا عوامل عینی از زندگی و از طرف دیگر با ادراک درونی یا ارزیابی که خود فرد از عوامل و حقایق زندگی تعیین میشود.
کاتر[۵۰] (۱۹۸۵؛ به نقل از فاهی[۵۱]، ۲۰۰۸): کیفیت زندگی بر اساس میزان شادی فردی و رضایت از زندگی تعیین میشود و محیط شامل نیازها، آرزوها و دیگر عوامل محسوس و نامحسوسی است که بهزیستی کلی را تعیین میکند. سازمان بهداشت جهانی (۱۹۹۳؛ به نقل از نجات و همکاران، ۱۳۸۵): درک فردی از موقعیت زندگی در زمینهای از فرهنگ و سیستمهای ارزشی که فرد در آن زندگی میکند و در ارتباط با اهداف، انتظارات، استانداردها و وابستگیهایش صورت میگیرد.
جفر و دابز[۵۲] (۱۹۹۵؛ به نقل از وست وی[۵۳]، ۲۰۰۶): کیفیت زندگی از دو مفهوم جهانی با قلمروهای اساسی مشخص تشکیل شده است: مفهوم اول درک کیفیت زندگی است که نتیجه آن رضایتمندی از زندگی است و مفهوم دوم کیفیت زندگی در محیط اجتماعی و کیفیت محیطی است. کیلاین[۵۴] (۲۰۰۱، به نقل از فاهی، ۲۰۰۸): کیفیت زندگی در حالت حداقل، توان شهروندان در تأمین نیازهایی چون سلامتی، مراقبت از کودکان، امنیت عمومی و تحصیلات است. پسیون (۲۰۰۳): در زمینه ویژهای از محیط ساخته شده کیفیت زندگی درجهای از تجانس یا ناهماهنگی بین ساکنان شهر و محیط شهری احاطهکننده مجاور تفسیر میشود. یوزل[۵۵] (۲۰۰۶): کیفیت زندگی مفهومی چندوجهی، نسبی و متأثر از زمان و ارزشهای فردی و اجتماعی است که از یک سو ابعاد عینی و از سوی دیگر ابعاد درونی دارد.فسلی[۵۶] و همکاران (۲۰۰۷): کیفیت زندگی به معنای بهزیستی عموم مردم و کیفیت محیطی است که در آن زندگی میکنند.بابز[۵۷] و همکاران (۲۰۰۱):کیفیت زندگی را به عنوان آن دسته خصوصیاتی تعریف میکنند که برای فرد ارزشمند است و حاصل احساس راحتی یا ادراک خوب بودن است و در راستای توسعه و حفظ منطقی عملکرد جسمانی، هیجانی و عقلانی است. به طوری که فرد بتواند تواناییهایش را در فعالیتهای باارزش زندگی حفظ کند.
۲-۱۱- الگوهای کیفیت زندگی
زمانی که افراد با نیازهای فیزیکی اساسی مواجه میشوند، نگرانیشان درباره کیفیت زندگی افزایش مییابد. چنانچه روانشناسان بخواهند به کیفیت زندگی افراد کمک کنند باید بهزیستی ذهنی را درک کنند. بهزیستی ذهنی یک حوزه پژوهش جدید است که به چگونگی ارزیابی مردم از زندگیشان اشاره دارد و متغیرهایی نظیر رضایت از زندگی، رضایت از زندگی زناشویی، فقدان افسردگی و نگرانی حالات و هیجانات را شامل میشود. بنابراین گفته می شود که شخص بهزیستی بالایی دارد اگر از زندگیاش راضی بوده و شادی مکرر داشته باشد و هیجانات ناخوشایند را به ندرت تجربه کند و فردی بهزیستی پایین دارد که از زندگیاش راضی نیست و شادی و محبت کم و در عوض هیجانات و احساس منفی را به طور مکرر تجزیه می کند (غلامرضایی، ۱۳۸۸). به طور کلی کیفیت زندگی با توجه به دو الگوی کارکرد انطباقی و رضایت از زندگی قابل بررسی است:
۲-۱۱-۱- الگوی کارکرد انطباقی
کیفیت زندگی بر حسب کارکرد انطباقی و یا از طریق تسلطی که فرد بر محیط دارد نیز تعریف میشود، یعنی هرچه تسلط فرد بر زندگیاش بیشتر باشد، احساس رضایت از زندگی از سوی وی بیشتر گزارش میشود. رضایت از زندگی با توانایی شخص جهت تسلط بر محیط همبستگی مثبت دارد و این الگو بر اساس فرضیه خود شکوفایی است، البته محیط در اینجا نقش حائز اهمیتی دارد (اسلامی، ۱۳۸۴).
۲-۱۱-۲- الگوی رضایت از زندگی
در الگوی رضایت از زندگی، ارزیابی مفهوم کیفیت زندگی بر مبنای مقایسه شرایط عینی با برداشت ذهنی از این شرایط است. محققین به سه منبع نظری و مطالعاتی جهت توصیف افتراق بین آنچه که هست و آنچه که باید باشد تکیه کردهاند (اسلامی، ۱۳۸۴).
۱- الگوی سطح انطباق[۵۸]
گویای فرآیندی است که به واسطه آن ارزیابی درونی شخص در واکنش به تغییرات شرایط محیطی، تغییر مییابد.
۲- الگوی تناسب شخص با محیط[۵۹]
مدعی است که رضایت از زندگی بر تناسب بین ویژگیهای شخصی و ویژگیهای محیطی مبتنی است.
۳- الگوی قضاوت اجتماعی[۶۰]
بر این فرض استوار است که فرد برای ارزیابی موقعیت خود از استانداردهای مبتنی بر فرم درونی شده استفاده میکند. این تئوری شاید توجیهکننده سطح بالای رضایت روانی از برنامههای توانبخشی مبتنی بر جامعه علیرغم شرایط عینی نامناسب باشد.
در هرحال کیفیت زندگی یک جریان فعال و چندوجهی از دریافتها، نگرشها و تغییرات رفتاری است که در مجموع از تجربیات گوناگونی که در طول زندگی اتفاق میافتد، حاصل میشود. سازمان بهداشت جهانی کیفیت زندگی را دریافت هر فرد از وضعیت زندگیاش با توجه به فرهنگ و نظام ارزشی که در آن زندگی میکند و ارتباط این دریافتها با اهداف و انتظارات، استانداردها و اولویتهای موردنظر فرد میداند (کوهپایهزاده و همکاران، ۱۳۸۰).
۲-۱۲- اصول کیفیت زندگی
پژوهشگران بر سه اصل در ارتباط با مفهوم کیفیت زندگی توافق دارند:
۱- اصل چندبعدی بودن
سه بعد اساسی کیفیت زندگی مربوط به سلامت ابعاد جسمی، روانی و اجتماعی میباشد.
- بعد جسمی: درک فرد از تواناییهایش در انجام فعالیتها و وظایف روزانه که نیاز به صرف انرژی دارد و شامل مواردی مانند تحریک، انرژی، درد و ناراحتی، خواب و استراحت میباشد.
- بعد روانی: جنبه های روحی و احساس سلامت را مانند عصبانیت، خوشحالی، افسردگی، ترس و آرامش را در بر میگیرد و شامل مواردی نظیر تصویر از خود، احساس مثبت و منفی، اعتقادات مذهبی، حافظه و تمرکز حواس میباشد.
- بعد اجتماعی: توانایی فرد در برقرارکردن ارتباط با اعضای خانواده، دوستان، همسایگان و سایر افراد اجتماع و وضعیت شغلی میباشد (باغبان شوکت آبادی، ۱۳۸۵).
- بعد معنوی یا روحی: بعد معنوی یا روحی را شامل پرداختن به کارهای مذهبی از قبیل رفتن به اماکن مقدس و مذهبی، دعاکردن و راز و نیاز با خدا است و این بعد به این مفهوم اشاره دارد که زندگی هرکس هدف و معنایی دارد (اسلامی، ۱۳۸۴).
۲- اصل ذهنی بودن
کیفیت زندگی یک ارزش ذهنی است و افراد خود بهترین قضاوتکنندگان راجع به کیفیت زندگیشان هستند. عامل اصلی تعیینکننده کیفیت زندگی عبارت است از تفاوت درک شده بین آنچه که هست و آنچه که باید باشد. در این مورد ۲ معیار وجود دارد: معیار ذهنی و معیار عینی.
شرایط عینی همان شرایط محیطی مؤثر بر متغیرهای کیفیت زندگی است که مشتمل بر وضعیت رفاهی، اقتصادی، جنبههای سیاسی و عوامل محیطی و فرهنگی، جایگاه اجتماعی و اقتصادی، سن، جنس، ارتباط اجتماعی، درآمد، مسکن، اشتغال، قابلیتهای رفتاری، مهارتهای اجتماعی، تواناییهای عملکردی و روانی افراد میباشد و شاخص ذهنی همان احساس رفاه و رضایتمندی و یا احساس خشنودی است که حاصل برداشت ذهنی و ارزشیابی فرد از زندگیاش میباشد و اگرچه در این احساس جنبههای شناختی نیز مطرح است ولی جنبههای عاطفی آن در سنجش کیفیت زندگی بیشتر موردنظر قرار دارد. اجزای عینی با رفاه یا بهزیستی یا آنچه به طور معمول به عنوان استاندارد زندگی یا سطح زندگی نامیده میشود، ارتباط دارد و اجزای ذهنی آن به کیفیت ذهنی اطلاق میشود و دربرگیرنده اعتمادبهنفس، استقلال و ویژگیهای درونگرایی فرد است و به عبارتی کیفیت زندگی را با سنجش احساس ذهنی از خشنودی در برابر مطالب گوناگون زندگی میتوان ارزیابی کرد (اسلامی، ۱۳۸۴).
۳- اصل پویا بودن
کیفیت زندگی یک ماهیت پویا و دینامیک است، نه یک ماهیت ایستا، بدین معنا که یک فرایند وابسته به زمان بوده و تغییرات درونی و بیرونی در آن دخیل میباشد. در تحقیقات متعدد ۱۱ قلمرو متفاوت زندگی تشخیص داده شده است و به عنوان معیارهای ارزیابی کیفیت زندگی در نظر گرفته شده است: ۱- احساس امنیت ۲- آرامش فیزیکی ۳- لذت بردن ۴- فعالیتهای معنادار ۵- ارتباطات ۶- عملکرد شایسته ۷- عزت نفس ۸- زندگی خصوصی ۹- فردیت ۱۰- استقلال و خودمختاری ۱۱- سلامت روحی (راهب، ۱۳۸۰).
با توجه به مطالب فوق، کیفیت زندگی یک مفهوم ذهنی است که ابعاد جسمی، روحی، روانی و اجتماعی فرد را در برمیگیرد و متاثر از اعتقادات، فرهنگ، اقتصاد و خصوصیات فرد است.
۲-۱۳- مولفههای کیفیت زندگی
ریف (۲۰۰۲؛ به نقل از غلامعلیان و همکاران، ۱۳۸۷) کیفیت زندگی را شامل ۶ مولفه پذیرش خود، هدف داشتن در زندگی، رشد شخصی، تسلط بر محیط، خودمختاری و روابط مثبت با دیگران میداند.
۱- پذیرش خود: آگاهی از نقاط مثبت و منفی خود و با توجه به آن احترام گذاشتن به خود میباشد.
۲- هدف داشتن در زندگی: با بهره گرفتن از هدف در زندگی، افراد میتوانند در مقابل سختیها و رنجها پایداری و مقاومت کنند.