آزاد سازی تجاری منجر به تغییر نیروی کار و سرمایه از صنایع وارداتی به سمت صنایع صادراتی میشود و بنابراین سهم استخدام زنان در کل اقتصاد افزایش مییابد. در جریان آزاد تجاری بهرهوری زنان در پی بروز شدن صنایع و حرکت به سمت تولیداتی با ارزشافزوده بالاتر و تولید با تکنولوژی بالاتر، کاهش مییابد و به همین ترتیب فاصله دستمزدها کاهش مییابد. البته زمانی که صنعت به سمت تولیدات با ارزشافزوده بالا میرود، استخدامها کمتر از تبعیضات جنسیتی تأثیر میپذیرد ودرآمد نسبی زنان افزایش خواهد یافت.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
زنان ایران از حیث ردهبندی و دارا بودن مشاغل و امکان حضور در صحنه فعالیتهای اقتصادی جامعه با محدودیت بسیار فراوانی روبهرو هستند. البته این موضوع ناشی از کم توسعه یافتگی تاریخی است که به همه کشورهای کم توسعه تعلق دارد. اما در مورد ایران نکات ویژه ای قابل بیان است:
تبعیض و نارسایی شغلی زنان هیچ همخوانی با ادعا و برنامه و سیاست های اعلام شده دولت ها در ایران ندارد اما در عوض همراستا با جریانهای فکری و نیروهای اجتماعی و سیاسی است که حضور برابر، کاملاً فعال و حقوق کامل زنان را برنمی تابند و کاملاً علیه بینش و منافع خود میبینند.
زنان ایران، چه در خارج و چه در داخل، توانستهاند در عرصههای مختلف تواناییهای چشمگیر و اثرگذاریهای ملی، اجتماعی و اقتصادی جدی داشته باشند. اما این توانایی به علت شرایط تبعیض آمیز عمومی، هم در صحنه طبقاتی، هم در صحنه جنسی و هم از جهت حقوق اجتماعی و سیاسی، بهطور بالفعل متوجه همه زنان ما نمیشود.
اقتصاد ایران هم در برابر رقابتهایی که آزادسازی تجاری به معنای امروزی آن یعنی تلاش برای جهانگیر کردن سرمایه به رهبری ایالات متحده صورت میگیرد بسیار آسیب پذیر است. هم شمار قابل توجهی از صنایع و هم رفاه و اشتغال و خدمات و کالاهای عمومی در فرایند آزادسازی تجاری آسیب میبیند. اما بیشترین آسیب در این میان به وضعیت اشتغال و رفاه زنان کم توش و توان خواهد رسید. پس باید سعی کرد که همراه با آزاد کردن برنامه ریزی شده و زمانبندی شده در مقابل پیامدهای منغی آزادسازی اقتصادی از زنان حمایت بیشتری صورت پذیرد. آزادسازی با تمایل شدید به خصوصیسازی از جمله آموزش و بهداشت، زمینه را برای فقر گسترده و محرومیت آموزشی و بهداشتی فراهم میآورد و بنابراین نه تنها روند کنترل جمعیت را در خیلی از مناطق جهان کند میکند مانع تحول در فرهنگ و سوادآموزی در میان زنان میشود.
۲-۵- نتیجهگیری
با توجه به مبانی نظری، تقاضا برای عامل کار تابعی از نرخ مزد، تقاضا برای محصولات تولیدی، دستمزد نیروی کار و هزینه استفاده از سرمایه و فناوری میباشد و بر این اساس کارفرما تصمیم میگیرد که نیروی کار جدید را استخدام نماید. تقاضا برای نیروی کار جدید با نرخ دستمزد رابطه معکوس و با تقاضای محصولات و عایدی که از استخدام یک کارگر اضافی بهدست میآید، رابطه مثبت دارد. درمورد تئوریهای ایستا، روش حداکثرسازی تابع سود و حداقلسازی هزینه کل بنگاه مهمترین الگوهای استخراج تابع تقاضای عامل کار هستند. در مدلی هم که برای در نظر گرفتن ناهمگنی نیروی کار در نظر گرفته شد، مدل رنن با بهره گرفتن از روش حداقلسازی هزینه به موضوع ناهمگنی نیروی کار بر حسب جنس پرداختیم ونتیجهای که حاصل شد عبارت بود از اینکه، اگرپیشرفت تکنولوژی به افزایش شدت استفاده از نیروی کار زن منجر شود، یک افزایش برونزا در موجودی سرمایه تکنولوژی (شوک تکنولوژیکی)، تقاضا برای نیروی کار زن را نسبت به مرد افزایش خواهد داد، بهطوریکه که منحنی تقاضای نیروی کار زن به بیرون انتقال مییابد و در نقطه تعادل هم افزایش در دستمزد نسبی و هم افزایش در اشتغال نسبی برای گروه زنان ایجاد میشود و این امر موجب کاهش نابرابری در دستمزدهای نسبی نیروی کار زن و مرد میشود.
همچنین در این فصل نظریات مختلف بازار کار و همچنین تئوریهای حاکم بر بازار کار زنان مورد بررسی قرار گرفت. معرفی نظریات متفاوت در زمینه تفاوتها و ویژگیهای تقاضای کار زنان با تأکید بر توان و ساختار فعالیتهای عمده اقتصادی با توجه به سرمایه یا کاربر بودن تولیدات و نیاز هر فعالیت به نیروی متخصص و نیاز فعالیت مربوطه به داشتن نیروی فیزیکی عامل کار و همچنین میزان جانشینی نیروی کار بین دو جنس ازعوامل تعیین کننده تقاضای بنگاهها در جذب نیروی کار زنان است.
یکی از دلایل ذکر شده در ادبیات تئوریهای جنسیتی بازار کار مربوط به تفکیک بازار کار به مشاغل زنانه و مردانه است. افزون بر این، تفاوت سرمایه انسانی زنان و مردان نیز میتواند در این مسأله نقش داشته باشد. همچنین میزان غیبت از کار و حضور متناوب زنان در بازار کار از جمله دلایل توجه کمتر کارفرمایان به زنان است. گفتنی است، بر اساس نظریه تفکیک بازار و نظریه بازار کار دوگانه و با اشاره به شغلهای بخش اول (تامین بیشتر، فرصت پیشرفت بیشتر، مزد بیشتر) و بخش دوم (مزد کمتر، تأمین کمتر و محدودیت امکان پیشرفت) به توجیه نظر کارفرما در بهکارگرفتن نیروی کار مرد میپردازد یعنی ثبات کارگر در کار برای کارفرما مهم است و با توجه به جابجایی بیشتری که در نیروی کار زن مشاهده میشود ، احتمال جذب آنها در شغلهای بخش دوم افزایش مییابد .
مسأله مهمی که باید به آن بهطور اکید توجه شود این است که دستمزد پایینتر زنان نسبت به مردان ضرورتاً، به معنای تبعیض دستمزدی نیست زیرا این تفاوت دستمزد میتواند در نتیجه عواملی چون تفاوت سرمایه انسانی ناشی از تجربه، غیبت بیشتر از کار، تلاش کمتر، تمرکز زنان در تعداد محدودی از مشاغل و… باشد.
آزادسازی تجاری فرایند ادغام اقتصادهای ملی در یک اقتصاد فراگیر جهانی است که در آن عوامل تولید (نیروی کار و سرمایه)، تکنولوژی و اطلاعات آزادانه از مرزهای جغرافیایی عبور میکند و محصولات تولیدی (اعم از کالا و خدمات) نیز آزادانه به بازار کشورهای مختلف وارد می شود. از مشخصه های اصلی این فرایند اتکا بیشتر به نظام بازار، خصوصیسازی و آزادسازی در ابعاد مختلف آن اعم از آزادسازی تجاری، بازارهای مالی و سرمایه گذاری مستقیم خارجی میباشد که در تحقیق حاضر تأثیر فرایند آزادسازی بر اشتغال زنان در کارگاههای صنعتی در ایران مورد بررسی قرار میگیرد. آزادسازی منجر به تغییر نیروی کار و سرمایه از صنایع وارداتی به سمت صنایع صادراتی میشود و بنابراین سهم استخدام زنان در کل اقتصاد افزایش مییابد. در جریان آزاد تجاری بهرهوری زنان در پی بروز شدن صنایع و حرکت به سمت تولیداتی با ارزشافزوده بالاتر و تولید با تکنولوژی بالاتر، کاهش مییابد و به همین ترتیب فاصله دستمزدها کاهش مییابد. البته زمانی که صنعت به سمت تولیدات با ارزشافزوده بالا میرود، استخدامها کمتر از تبعیضات جنسیتی تأثیر میپذیرد ودرآمد نسبی زنان افزایش خواهد یافت.
فصل سوم
مروری بر
پیشینه تحقیق
مقدمه
زنان دربازار کار ایران صد سال بعد از زنان در جوامع صنعتی جهان، حضور یافتهاند، این تاخیر تنها ماهیتی نیست، بلکه از لحاظ کمیت هم واجد نکات و جنبهه ای منفی است. به سخن دیگر، آن دم که مدیران و کارفرمایان ایرانی به ضرورت حضور نیروی کار زنان در بخشهایی از صنعت و خدمات پی بردهاند و بهآن متقاعد شده اند، تا زمانی که این حضور انبوه و متراکم شده است، سیر تحولات کند و آهسته پیش رفته است زیرا شرایط برای تولید انبوه که با ساخت یا ورود تکنولوژی ارتباط مستقیم دارد، تا مدتها مهیا نبوده و بازار کار ظرفیت جذب نیروی کار زنان را نداشته است. نرخ حقوق و دستمزدها برای زنان همواره پایینتر است و ایشان همواره ساعتهای طولانیتری را نسبت به مردان در همه کشورهای جهان کار میکنند. اگر چه زنان ۵۳ درصد از کل مشکلات اشتغال و مسائل مربوط به آنرا در کشورهای در حال توسعه تحمل و بر دوش میکشند ولی حدود نیمی از شاغلین نیز بدون پرداخت و دستمزدی در جامعه یا خانه مشغول به کار بودهاند. روند با سواد شدن، انتظارات بهزیستی و وضعیت زنان تنها بهبود عمومی بسیار آرامی را نشان میدهد. برآوردهایی که برای نقش زنان در کارهای خانوار و کار در خارج از خانه ولی خارج از بازار کار صورت گرفته نشان میدهد که نیمی از تولید ناخالص ملی در بیشتر کشورها بر دوش زنان بوده است.[۵۷] فعالیتهای فاقد هزینه حتی از طریق کارهایی که زنان در امور تولیدی صادراتی کالاها انجام میدهند (که در سطح جهان نیز این بهرهبرداری رایگان مطرح است) و کار بی حقوق ایشان توسط کل جامعه بشری مورد بهرهبرداری یا سوء استفاده قرار میگیرد.
بررسی مطالعات انجام گرفته در خصوص بازار کار زنان نشان میدهد که اکثریت تحقیقات بر طرف عرضه متمرکز بودهاند و کمتر به بعد تقاضای نیروی کار توجه شده است.
در ذیل به چند نمونه از مطالعات انجام گرفته در خصوص بازار کار زنان در داخل و خارج کشور اشاره میگردد.
۳-۱ - مروری بر مطالعات انجام شده در مورد عوامل موثر بر اشتغال زنان در ایران
سفیری (۱۳۷۳ )[۵۸] در پایان نامه مقطع دکترای خود با عنوان” بررسی جنبهه ای کمی و کیفی اشتغال زنان در رابطه با توسعه اقتصادی” به بررسی فرضیه تبعیض دستمزد میان مردان و زنان میپردازد. زمانی که تفاوت دستمزد را با تعداد زنان در سطوح مختلف تحصیلی در یک رابطه قرار میدهیم، رابطه معکوس بین آن دو ظاهر میشود و بیانگر آن است که هر چه سطح تحصیلات بالا میرود تفاوت دستمزد با مردان کمتر میشود؛ یعنی زنان در سطوح بالاتر تحصیلات با مردان هم سطح خود کمتر تفاوت دستمزد دارند؛ مگر اضافه حقوق به جهت داشتن همسر و فرزند که تحت عنوان حق تاهل و حق اولاد است که مردان در بخشهای دولتی بیشتر از زنان میگیرند. بهطور کلی تبعیض در سازمانها و موسسات در مورد زنان وجود دارد و این امر زمانی تشدید میگردد که آنان را به سوی مشاغل خاصی سوق دهند. تغییر ساختار فرهنگی به همراه تغییر اجتماعی در ارتباط با اشتغال زنان بسیار ضروری است . تغییر نگرش زنان نسبت به خود و همچنین تغییر نگرش مدیران و مسئولین ردههای بالا و میانی سازمانها، کارگاهها و وزارتخانهها نسبت به رشد و تعالی زنان در جنبههای مختلف میتواند شرایط تبعیض آمیز نسبت به آنان را کاهش دهد. گفتنی است، بخشی از قوانین موجود در جهت حمایت از اشتغال زنان نیست.
هادیان و وحید پور(۱۳۷۸)[۵۹] رابطه میان توسعه اقتصادی و سهم زنان در نیروی کارشاغل را با بهره گرفتن از دادههای ایران طی سالهای ۷۵-۱۳۵۵ بررسی کردهاند. در این تحقیق، تابع سهم زنان در نیروی کار شاغل به صورت زیر در نظر گرفته شده است.
(۳-۱) F=f(Y1,Y12,Ln,G,S,CV)
F= سهم اشتغال زنان در کل نیروی کار شاغل
Y1 = سهم صنعت از تولید ناخالص داخلی
Y12 = مجذورy1
Ln = درصد تورم
G = اندازه دولت در اقتصاد که از روی سهم مخارج دولت از تولید ناخالص داخلی اندازهگیری شده است.
S = درصد دختران ثبت نام کرده در مدارس آموزش متوسطه عمومی از کل ثبت نامها در این مدارس.
CV = متغییر مجازی برای نشان دادن تاثیر انقلاب اسلامی در سهم نیروی کار زنان در الگو.
نتایج بهدست آمده نشان میدهد که ضریب Y1 منفی و مجذور آن مثبت و هر دو معنی دارند که وجود رابطه U شکل بین توسعه اقتصادی و سهم زنان در نیروی کار را تایید میکند.
CVو S و G همگی مثبت و معنیدار شدهاند که حاکی از اثر مثبت این متغیرها بر اشتغال زنان است. این پژوهشگران معتقدند که دولت با توجه به حجم آن در اقتصاد کشور میتواند عامل ایجاد تبعیض بین زنان و مردان را از بین ببرد. از جمله اقداماتی که دولت میتواند انجام دهد، فراهم کردن شرایط و امکانات لازم برای شناساندن فرهنگ اسلامی و ارزش و اهمیتی است که اسلام برای زنان قائل است تا بهوسیله آن زمینه حضور بیشتر زنان در فعالیتهای اقتصادی و توسعه کشور بهخصوص بازار کار، فراهم گردد.
نوروزی[۶۰] (۱۳۸۲) تحت عنوان ” بررسی تحولات بازار کار زنان در ایران در سالهای ۸۰-۱۳۷۶ و چشم انداز آینده آن” به یکی از مهمترین ویژگیهای بازار کار کشور در سالهای اخیر، یعنی رشد روزافزون عرضه نیروی کار اشاره میکند که منجر به رشد قابل توجه نرخ بیکاری بهخصوص در میان جوانان، زنان و افراد تحصیلکرده شده است.
در سال ۱۳۸۰ نرخ بیکاری زنان ۵/۱ برابر نرخ بیکاری مردان بوده و در گروه سنی ۱۵-۲۴ ساله بالغ بر ۴۰ درصد شده است. علاوه بر این، زنان از مدت بیکاری طولانیتری نسبت به مردان برخوردار هستند. در نتیجه بهخاطر ریسکگریزی، تحرک شغلی زنان کمتر بوده و ماندگاری آنان در شغل خود بیشتر از مردان است. همچنین مشکل بیکاری زنان در مناطق شهری و روستایی عمدتاً متوجه زنان تحصیلکرده است. نرخ بیکاری زنان دارای سطح تحصیلات متوسطه یا عالی در بالاترین سطح قرار داشته و بیش از ۲ برابر نرخ بیکاری مردان مشابه خود است. از سوی دیگر، بهدلیل بافت اشتغال سنتی، تاثیر افزایش سطح تحصیلات بر بالا رفتن نرخ بیکاری در مناطق روستایی مشهودتر است.
این مطالعه نشان میدهد که بیشترین نرخ رشد اشتغال زنان در وضعیت مزد و حقوقبگیر بخش خصوصی و کمترین نرخ رشد در وضعیت مزد و حقوقبگیر بخش عمومی دیده میشود. این امر تحت تاثیر سیاستهای خصوصیسازی و محدود شدن رشد بخش عمومی اتفاق افتاده است. علیرغم آنکه در سالهای اخیر حجم زنان دارای تحصیلات دیپلم به بالا، رشد چشمگیری داشته است، ولی سهم آنان از کل زنان شاغل تغییر نکرده و به عبارت دیگر، افزایش تقاضای نیروی کار زنان تحصیلکرده، به اندازه افزایش عرضه آن نبوده است. به همین دلیل نرخ بیکاری این گروه از زنان رشد تصاعدی یافته است. از دلایل این امر میتوان به کاهش نرخ رشد اشتغال در بخش عمومی اشاره کرد. گفتنی است ۷۹ درصد کل زنان شاغل و دیپلمه به بالا در بخش عمومی اشتغال دارند. ۲/۴۰ درصد از کل فرصتهای شغلی ایجاد شده برای افراد دارای تحصیلات عالی و ۳۶ درصد از فرصتهای شغلی ایجاد شده برای افراد با تحصیلات ابتدایی به پایین به زنان تعلق گرفته است. این امر نشانگر کمبود فرصتهای شغلی برای زنان دارای تحصیلات میانی است.
امینی[۶۱] (۱۳۸۳) در مقاله خود تحت عنوان” رویکرد جنسیتی به عدم تعادلهای بازار کار” شاخصهایی که عدم تعادلهای جنسیتی در بازار کار ایران را نشان میدهند، ارائه میکند. در این مطالعه با مروری بر نظریههای بازار کار دو گانه و موضوع تمایز شغلهای بخش اول و دوم، پیدایش شغلهای پرتراکم و پیامدهای آن برای زنان بررسی میشود. شاخصهای مورد نیاز با بهره گرفتن از اطلاعات و آمار موجود در گزارشهای رسمی کشور محاسبه شده است. یافتهها حاکی از نرخ پایین مشارکت زنان بهرغم افزایش آن نسبت به دهه گذشته، تمرکز اشتغال زنان در معدودی از فعالیتهای اقتصادی و سطح بالاتر نرخ بیکاری زنان به ویژه جوانان در مناطق شهری نسبت به نرخ بیکاری مردان است. دامنه تغییرات نرخ بیکاری زنان در مناطق روستایی و شهری کشور بسیار زیاد است. در مناطق شهری کشور، مشکل بیکاری زنان و در مناطق روستایی، مشکل بیکاری زیاد مردان به شکل نگرانکننده ای وجود دارد.
علمی (۱۳۸۳)[۶۲] درتحقیقی تحت عنوان ” سیاستهای اقتصاد کلان و بازار کار زنان در ایران” سیاستهای اصلی اقتصادی در سطح کلان و آثار آنها در نیروی کار زنان را در بازار کار بررسی و سیاستهایی چون کاهش میزان باروری، گسترش آموزش و پرورش، مهار میزان تورم، خصوصیسازی و رشد اقتصادی را مورد تحلیل قرار میدهد. نتایج این بررسی نشان میدهد که رشد اقتصادی به توسعه ظرفیتهای کلان اقتصادی منجر میشود اما میزان بیکاری را کاهش قابل توجهی نمیدهد. با وجود نوسانات شدید در رشد تولید ناخالص داخلی در سالهای ۶۸-۱۳۵۷ هماهنگی اندکی میان رشد تولید و شاغلان وجود دارد. با بهره گرفتن از آزمون علیت گرنجر و با بهکارگیری آماره آکاییکی، ملاحظه شد که ارتباط یکسویه رشد تولید ناخالص داخلی به قیمت عوامل با رشد شاغلان تایید میشود.
صادقی و عمازاده(۱۳۸۳)[۶۳] در مطالعهای با استفاده ازروش سریهای زمانی عوامل موثر بر سهم زنان در نیروی کار شاغل را مورد بررسی قرار داده اند. فرم قابل برآورد در این مطالعه عبارت است از:
LFSH=a0+a1LTV+a2SEC+a3LGNP+a4LLT+a5LNGP+U
(۳-۲)
LFSH = لگاریتم سهم زنان در نیروی کار شاغل
LTV = لگاریتم میزان موالید
SEC = درصد دختران ثبت نام کرده در مدارس آموزش متوسطه عمومی از کل ثبت نامها
LGNP = لگاریتم تولید ناخالص داخلی سرانه
LLT = لگاریتم سهم زنان شاغل دارای آموزش عالی در نیروی کار زنان
LNGP = لگاریتم نسبت سرمایه گذاری به تولید ناخالص داخلی
U = عوامل موثر در سهم زنان در نیروی کار که در الگو گنجانده نشدهاند.
تولید ناخالص داخلی و سرمایهگذاری بر اساس قیمتهای ثابت سال ۱۳۶۱ محاسبه شده است و a0 تا a5 پارامترهایی هستند که باید از تخمین الگو بهدست آیند.
نتایج حاصل از تخمین الگو در طی دوره زمانی ۸۰ – ۱۳۴۵ با بهره گرفتن از روش OLS و پس از رفع خود همبستگی به شرح زیر است:
LFSH1= 7.34 - .23 LTV - 0.04 SEC + 0.31 LGNP + 0.33 LLT + 0.18 LNGP
(۴.۰۹) (-۲.۴۸) (-۳.۱۴) (۲.۰۸) (۲.۵۶) (۱.۷۹)
R2= 0.86 , R-2= .082 , DW1.70 , F=25.05
(۳-۳)
بررسی میزان باروری و موالید کشور و میزان شاغلان زن در طی دوره زمانی ۸۰– ۱۳۴۵ نشان دهنده رابطه معکوس این دو متغیر با یکدیگر است[۶۴]. از طرف دیگر، فرد فقط زمانی وارد بازار کار میشود که دستمزد بازار بیش از کف دستمزد[۶۵] او باشد. عواملی نظیر خانهداری و نگهداری از فرزندان دستمزد کف زنان را افزایش میدهد و موجب کاهش احتمال شرکت آنان در بازار کار میشود.
بین درصد دختران ثبت نام شده در دوره آموزش متوسطه عمومی از کل ثبت نامها و میزان اشتغال زنان ایران رابطهای منفی وجود دارد. شمار جمعیت محصلان زن و مرد در دوره ۷۵-۱۳۵۵، سالانه ۶/۶و ۵/۴ درصد افزایش یافته است. این تحقیق نشان میدهد به همان اندازه از جمعیت زنان در گروه سنی ۲۴-۱۰ سال که به تحصیل مشغول میباشند، از نیروی کار زنان در بازار کار کاسته خواهد شد. هر چند که با پایان یافتن دوران تحصیل و افزایش سطح تحصیلات این امر میتواند موجب افزایش سطح اشتغال و میزان مشارکت آنان شود. افزایش قابل توجه تعداد محصلان و دانشجویان دختر از جمله عواملی است که در سالهای اخیر در جهت کاهش حضور زنان در بازار کار عمل کرده است. اگر در آینده هم سهم جمعیت در حال تحصیل از کل جمعیت ۱۰ ساله و بیشتر زنان رو به رشد باشد، این عامل در جهت کاهش نرخ مشارکت زنان در بازار کار عمل خواهد کرد.
متغیر بعدی در نظر گرفته شده تولید ناخالص سرانه میباشد. بهطور کلی، افزایش تولید ناخالص داخلی تاثیر مثبتی در اشتغال نیروی کار زنان دارد. به عبارت دیگر، رشد تولید ناخالص داخلی، از طریق ایجاد ظرفیتهای جدید اقتصادی، فرصتهای شغلی بیشتری برای زنان فراهم میکند و زنان را از فعالیتهای خانگی به سمت فعالیتهای بیرون از منزل سوق میدهد. بنابراین، بین میزان تولید ناخالص داخلی سرانه و میزان اشتغال زنان رابطهای مثبت وجود دارد. به این معنا که با رشد تولید ناخالص داخلی، نرخ اشتغال در کل و به تبع آن، نرخ اشتغال زنان افزایش مییابد. از این رو، اجرای سیاستهای افزایش تولید ناخالص داخلی و رشد اقتصادی جامعه از الزامات اشتغال زنان است، به نحوی که بنا به نتایج این تحقیق ۱ درصد افزایش در تولید ناخالص داخلی سرانه موجب ۳۱/۰ درصد افزایش در سهم اشتغال زنان در کشور میشود.
تحصیلات عالی عامل مهم دیگری است که در تحقیق مورد نظر در اشتغال زنان موثر شناخته شده است. با افزایش سطح تحصیلات عالی، احتمال اشتغال زنان بیشتر میشود و فرصتهای شغلی پیشروی آنان افزایش مییابد. ملاحظه میشود که به ازای ۱ درصد افزایش در سهم زنان از تحصیلات عالی، ۳۳/۰ درصد بر سهم اشتغال زنان در کشور افزوده میشود. با افزایش سطح تحصیلات و آموزش زنان، احتمال ورود آنان به بازار کار و یافتن شغل، بهخصوص در بخش صنعت و خدمات، افزایش مییابد. در مجموع میتوان گفت که با افزایش سهم زنان دارای مدرک دانشگاهی در نیروی کار، کل سهم زنان از اشتغال هم افزایش مییابد.
آخرین عامل مطرح شده در این الگو و موثر بر اشتغال زنان ایران، نسبت سرمایهگذاری به تولید ناخالص داخلی است که در واقع، مبین و معیار سطح توسعه در جامعه است. نتایج نشان میدهد که به ازای ۱ درصد افزایش در نسبت سرمایهگذاری به تولید ناخالص داخلی، شاهد ۱۸ درصد افزایش در سهم اشتغال زنان هستیم. ایجاد زمینههای جذب سرمایه و افزایش سرمایهگذاری موجب گسترش بخشهای مختلف اقتصادی و در نتیجه افزایش تولید و اشتغال مولد به طور اعم و برای زنان دارای تحصیلات عالی به طور اخص میشود.