۱-۸) نمونه و روش نمونه گیری
به منظور افزایش قابلیت اعتبار نتایج پژوهش، از بین اعضای جامعه آماری ذکر شده، نمونهگیری به عمل نیامده و تمامی مشاهدات مورد بررسی قرار میگیرند، لذا جامعه و نمونه آماری برابر میباشد.
۱-۹) ابزار و روش گردآوری دادهها
در این پژوهش به منظور جمع آوری دادههای مورد نیاز پژوهش، از روش مطالعه کتابخانهای و بررسی میدانی استفاده میشود و همچنین جهت جمع آوری سایر اطلاعات مورد نیاز از پرسشنامه و مصاحبه استفاده خواهدگردید. و نیز به دلیل اینکه تحقیق مشابهی جهت استخراج دریافت نگردیدهاست، پرسشنامه ها با کسب نظر اساتید محترم و ساخته و طراحی خواهند شد.
۱ – ۱۰) روش های تحلیل دادهها
ابتدا با توجه به نظرخبرگان به شناسایی عوامل SWOT و استراتژیهای برای هریک از حالتها پرداختیم و در ادامه ﺑﻤﻨﻈﻮر ﺗﺠﺰﯾﻪ و ﺗﺤﻠﯿﻞ داده ﻫﺎی ﺑﺪﺳﺖ آﻣﺪه از تکنیک SWOT-ANP با توجه به تئوری یوکسل و داگدویرن الویتبندی استراتژیها با بهره گرفتن از ﻧﺮم اﻓﺰار های اﮐﺴﻞ و Expert Choice انجام شد.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
فصل دوم : ادبیات پژوهش
۲-۱ ) مقدمه
در میان پیشرفتهای دانش مدیریت در دهه های گذشته می توان به پیدایش جنبشی تازه به نام ” مدیریت استراتژیک” (راهبردی) اشاره کرد. این جنبش که در اصل در بستر کوششهای پر رقابت بازرگانی تولد یافته و هم اکنون راه رسایی را در دیگر زمینههای مدیریت در پیش گرفته است، به دلیل توانمندی اصول و موازین آن توانسته جایی برای خود بگشاید و با پذیرش همگانی روبرو گردد.
ضرورت توجه به مدیریت استراتژیک از آن جهت است که با بهره گرفتن از روش های خاص بیم ها و تهدیدهای احتمالی را بازشناسی کرده و با به کار بستن تمهیدات لازم آنها را به فرصتهای نیکو مبدل میکند. بر پایه این شیوه تفکر، مدیران در همه بخشهای زندگی باید به بررسی در افق کار خود بپردازند و از آنچه پیش بینی میشود برنامه ای شایسته و کارساز فراهم آورند. مدیریت استراتژیک نه تنها از همه روش های معمول برای بررسی و دریافت پدیده ها بهره میگیرد که خود با تکیه بر اصول و قواعد تازه میکوشد تا خطرهای احتمالی را به کامیابیهای قطعی مبدل سازد و توان پایندگی سازمانها را افزایش دهد.
۲-۲) ﺑﺨﺶ اول : اﺳﺘﺮاﺗﮋی
۲-۲-۱) مفهوم استراتژی
واژه “استراتژی” از لغت یونانی استراتژیا [۱]گرفته شده است که در حدود ۴۰۰ سال قبل از میلاد به کار میرفته و به هنر و علم هدایت نیروهای نظامی اطلاق میشده است. لغت مزبور نیز ظاهرا از کلمه ” استراتگو”[۲] مرکب از ” استراتوز” به معنای ارتش و “اگو” به معنای رهبر گرفته شده است که به معنای فرمانده لشکری است. گویا در شهر آتن ده قبیله و خانواده وجود داشته که هرکدام از این قبیلهها دارای رئیس بوده اند. از اجتماع این روسا مجلس سنا یعنی شورای عالی حاکم به وجود می آمده است. هر قبیله یک واحد نظامی تقدیم دولت میکرده که از اجتماع این واحدها هنگ به وجود میآمده است . هنگ را تاکسیس مینامیده اند. فرمانده هر تاکسیس یعنی فرمانده هر هنگ، استراتگو نام داشته است.
استراتگوس در ابتدا به نقش ژنرالها در فرماندهی ارتش مربوط میشد، سپس به معنای ژنرالها در به کارگیری مهارتهای رفتاری و روانشناسی در ایفای بهتر نقش به کار میرفت. فنونی را که یونانیان و رومیان برای احراز پیروزی در جنگ به کار میبردند در حقیقت نوعی حیله نظامی بود، ” استراتژم” یا ” استراتژمس” مینامیدند. به طوری که ملاحظه میشود، استراتژی به حیله ها و تدابیر فرمانده نظامی اطلاق میشد و این قدیمی ترین تعریف استراتژی است :” هنر فرماندهان، تدابیر و حیله های نظامی و هنر فرماندهی جنگ". در زمان ناپلئون استراتژی تعریف دیگری پیدا کرد: ” علم حرکات و طرحهای نظامی". به هر حال در اواخر قرن هجدهم به معنای” علم فرماندهان عالی به معنای ترکیبی از اطلاعات نظامی آنها و حرکاتی که به کار می بسته اند” بود.
انجمن عالی نظامی آمریکا در سال ۱۹۶۳ استراتژی را اینگونه تعریف کردهاست : ” استراتژی ، علم و فن توسعه و ایجاد قدرتهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی ملت به هنگام صلح و جنگ به منظور تامین حداکثر پشتیبانی از سیاستهای ملی و افزایش احتمال پیروزی و کاهش احتمال شکست است.” (ابراهیمی نژاد، ۱۳۷۹، ۱۴).
هنری مینتزبرگ استراتژی را به پنج مفهوم که به پنج P معروف است ، به کار برده است که عبارتند از طرح ، تمهید، الگو و سرمشق، موقعیت و جایگاه و دیدگاه و چشم انداز. بر اساس یک تعریف استراتژی عبارتست از طرحها و برنامه های مدیریت برای کسب نتایج منطبق با رسالت و اهداف سازمان.
استراتژی را می توان از سه دیدگاه مهم بررسی کرد: ۱) تدوین و ایجاد استراتژی ۲) اجرای استراتژی ۳) کنترل و اصلاح استراتژی .
۲-۲-۲) مفهوم سیاست یا خط مشی
اگر بخواهیم استراتژی را به نحو موثر اعمال کنیم لازم است سازمان برای اطمینان از هماهنگی و پیوستگی فعالیتها مکانیسمهایی داشته باشند. بنابراین، باید برنامه ها با استراتژی هماهنگ شوند تا سازمان از مسیر منحرف نشود. برای رفع اختلاف ایجاد شدهی ناشی از موقعیتهای داخلی سازمان، باید طرحهایی را جهت اجرای وظایف تعیین شده تهیه کرد. طریقه عمدهای که به وسیله آن دیدگاه های اجرایی به مرحله عمل در میآیند ایجاد خط مشیها و فرآیندهای اداری است.
سیاست یا خط مشی عبارتست از راهنمای انجام کار جهت نحوه تخصیص منابع و نیز تعیین وظایف در سازمان به نحوی که مدیران اجرایی بتوانند استراتژی سازمان را به طور صحیح اجرا کنند. خط مشیها راهنمای فعالیت هستند و بر چگونگی اجرای وظایف تعیین شده سازمان دلالت میکنند. همچنین مبنایی را برای مدیران سطوح پایین جهت تصمیمگیری در مورد تخصیص منابع فراهم میکنند.
تعیین خط مشی پس از تعیین استراتژی صورت میگیرد. بدین منظور برای رسیدن به استراتژی باید آن را به بخشهایی تقسیم نمود که هریک از آن بخشها را خطمشی گویند. وقتی صحبت از خط مشی میشود منظور نگرش جزئیتر به ابعاد گوناگون استراتژی برای آسانتر اجرا کردن آن است. خط مشی راهنمایی است برای تفکر در تصمیمگیری هنگامی که تصمیمات اتخاذ میشوند، خط مشیها این تصمیمات را داخل مرزهای معین قرار میدهند. خط مشیها نیازمند عمل نیستند اما به منظور راهنمایی و هدایت مدیران به هنگام تصمیمگیری مورد استفاده قرار میگیرد.
خط مشی را معمولا مدیران اتخاد میکنند؛ تعیین خط مشی در حد مدیریت عالی نیست. ولی هرچه مدیریت بالاتر سازمان در آن وارد شود اهمیت بیشتری خواهد داشت ( ابراهیمی نژاد، ۱۳۷۹ ، ۱۴(.
۲-۲-۳) ماموریت
ماموریت سازمان ، مقاصد آن سازمان است یا در واقع فلسفه وجودی آن. ماموریت بیان میدارد که مثلا یک خدمت، مثل خانه تکانی یا محصولات شرکت ، مثل اتومبیل ها ، چه چیزی یا چه فایده ای به جامعه میدهد ؟ یک ماموریت خوب طراحی شده ، هدف بنیادی و بی نظیری را تعریف میکند که باعث متمایز شدن یک سازمان از دیگر سازمانهای مشابهاش میشود و قلمروی فعالیتهای شرکت را در مورد محصولات ( کالا و خدمات)عرضه شده و بازارهای هدف ، مشخص میکند. ماموریت تنها به وضعیت کنونی سازمان مربوط نمیشود بلکه به آنچه که میخواهد بشود نیز میپردازد ، ماموریت یعنی چشم انداز استراتژیک مدیریت درباره ی آینده سازمان. یک بیانیه ماموریت آشکار میکند که کیست و چه میکند (هانگر،۱۳۸۱، ۲۲).
۲-۲-۴) مدیریت استراتژیک
مدیریت استراتژیک را میتوان مجموعهای از اقدامات دانست که از طریق آنها مدیریت عالی سازمان باید وظایف زیر را به انجام برساند :
تحلیل فرصتها و تهدیدها یا موانعی که در محیط خارجی وجود دارد.
تحلیل نقاط قوت و ضعف سازمان در محیط داخلی
استقرار رسالت سازمان و ایجاد اهداف آن
تدوین استراتژیهایی که با نقاط قوت و ضعف و نیز فرصتها وتهدیدهای محیطی منطبق باشد
اجرای استرتژیها
ارزیابی و کنترل استراتژیک به منظور اطمینان از کسب اهداف سازمان
بدین ترتیب مدیران استراتژیک نقاط قوت و ضعف شرکت را از لحاظ امکان بهره برداری از فرصتها و یا مقابله با تهدیدهای خارجی مورد ارزیابی قرار میدهند. حفظ تناسب بین کسب و کار و محیط برای بقا در رقابت لازم است. از آنجا که محیط و سازمان با گذشت زمان تغییر میکند، این فرایند دغدغه مداوم مدیریت است.
البته بین استراتژیست بودن و اعمال مدیریت استراتژیک تفاوت وجود دارد. مدیریت استراتژیک توجه اساسی به محیط و دگرگونی محیط دارد تا در آن تصمیم مناسب گرفته شود. در حالیکه یک استراتژیست با وجود داشتن استراتژی ممکن است به تحول و تنوع محیطهای مختلف توجه نکند.به عنوان مثال ناپلئون بناپارت فرانسوی یک استراتژی موفقیت آمیز برای فتح اروپا ایجاد نمود. او از ارتش وسیع و غیر حرفه ای خود برای غلبه بر ارتش تربیت یافته و کم تجربه دشمن استفاده کرد. روش او در محیط اروپا موفقیت آمیز بود ، اما در روسیه و اسپانیا وضعیت متفاوتی وجود داشت. ناپلئون در این دو مبارزه قادر به تصمیمگیری سریع و قطعی نبود و مبارزه طولانی او منجر به شکست نهایی شد. ناپلئون یک استراتژیست بزرگ بود ولی از مدیریت استراتژیک برخوردار نبود. او در ارزیابی و انطباق بین استراتژی و محیط متغیر ناتوان بود. تفاوت بین داشتن استراتژی و اعمال مدیریت استراتژیک را می توان تفاوت بین شکست و موفقیت دانست (ابراهیمی ، ۱۳۷۹،۱۰-۹).
از طرف دیگر بین مدیریت استراتژیک و برنامه استراتژیک نیز باید تفاوت قایل بود. مدیریت استراتژیک مفهومی وسیعتر از برنامه استراتژیک دارد. از یک دیدگاه، برنامهریزی استراتژیک و هدف گذاری تنها بخشی از مدل اهداف عقلایی است که آن نیز خود یکی از چهار مدل چهارچوب ارزشهای رقابتی مدیریت استراتژیک در ردیف مدلهای روابط انسانی، سیستمهای باز، فرایند داخلی محسوب میشود.
۲-۲-۴- ۱ ) بررسی محیطی و تجزیه و تحلیل صنعت
قبل از اینکه یک سازمان بتواند مرحله تدوین استراتژی را آغاز کند ، باید محیط بیرونی خود را بررسی و پویش کند تا بتواند فرصتها و تهدیدهای بالقوه را کشف کند ، هم چنین باید محیط داخلی را نیز کاوش کند تا بتواند به نقاط قوت و ضعف خود پی ببرد. بررسی محیطی عبارتست از نظارت ، ارزیابی و نشر اطلاعات به دست آمده مربوط به محیط های داخلی و خارجی سازمان میان افراد کلیدی و موثر آن سازمان. بررسی محیطی هم چنین ابزاری است که از آن برای جلوگیری از شوک ها استراتژیک و تضمین سلامتی بلند مدت آن بهره میبرد. تحقیقات نشان داده است که بین بررسی محیطی و سود رابطه مستقیمی وجود دارد. (هانگر، ۱۳۸۱ )
۲-۲-۴- ۲ )متغیرهای قابل بررسی در محیط خارجی
هنگام اجرای بررسی محیطی ، مدیران استراتژیک در ابتدا باید از بسیاری از متغیرهای موجود در محیط های کاری و اجتماعی صنعت آگاه و مطلع بشوند. محیط اجتماعی شامل نیروهای کلانی است که مستقیما بر فعالیتهای کوتاه مدت سازمان تاثیر نمی گذارد بلکه اغلب بر تصمیم های بلند مدت آن تاثیر می گذارد. این عوامل عبارتند از :
عوامل یا نیروهای اقتصادی که مبادله مواد ، پول ، انرژی و اطلاعات را ممکن میسازند.
عوامل یا نیروهای تکنولوژیک که راه حل های مشکلات را ارائه میکنند.
عوامل یا نیروهای اجتماعی فرهنگی که ارزش ها ، آداب و رسوم جامعه را تنظیم و مرتب میکنند.
۲-۲-۵) تصمیمگیری استراتژیک
تصمیمگیری یکی از مهم ترین و اساسی ترین وظایف مدیریت است و تحقق اهداف سازمانی به کیفیت آن بستگی دارد. به طوری که از نگاه یکی از صاحبنظران حوزه تصمیمگیری هربرت سایمون، تصمیمگیری جوهر اصلی مدیریت است. فرایند تصمیمگیری را می توان به صورت شکل ۲-۱ داد:
:
شکل ۲-۱
مشخصه و ویژگی بارز مدیریت استراتژیک، تاکید آن بر اتخاذ تصمیم ها استراتژیک است. هر چه که سازمان بزرگ تر و پیچیده تر میشود و هر قدر که محیط نا مطمئن تر میگردد تصمیمگیری دشوارتر و پیچیدهتر میشود.
۲-۲-۶)دامهای برنامهریزی استراتژیک
موانع متعددی در مسیر برنامهریزی راهبردی وجود دارد که می توان آنها را در قالب دو دسته عمده طبقه بندی کرد : ۱) نارساییهای جوهری[۳] ۲ ) نارساییهای فراگردی
نارساییهای جوهری در نتیجه فقدان توجه کافی به عوامل عمده برنامهریزی راهبردی ، نظیر تحلیل ” رسالت و مقصد سازمان” ، ارزشهای محوری[۴] و فرهنگ سازمانی ” ، ” قوتها و ضعف های سازمانی” و ” فرصتها و تهدیدهای محیطی” به وجود میآیند. در حالیکه نارساییهای فراگردی بر مدیریت ضعیف مراحل گوناگون برنامهریزی راهبردی دلالت دارند. برای مثال مشارکت ناکافی نیروهای اصلی در برنامهریزی راهبردی یک نارسایی فراگردی به شمار میآید؛ عدم تعهد افراد مهم و متنفذ به اجرای اقدامات برنامهریزی شده نیز ممکن است به اجرای راهبرد ضربه بزند. یک نارسایی فراگردی دیگر ، تمرکز بیش از حد برنامهریزی به نیروهای ستادی و واحدهای تخصصی برنامهریزی ممکن است مساله ساز گردد. گاهی اوقات نیز ” فراگرد برنامهریزی” به جای آنکه وسیلهای برای دستیابی به اهداف شود، به دلیل تاکید بیش از حد آن بر جزییات تفصیلی برنامه ها ، چیزی شبیه اهداف تلقی میشوند. به این حالت گاهی ” جابه جایی وسیله با هدف”[۵] گفته میشود.
مدیران برای کاهش مخاطرههای ناشی از نارساییهای مذکور باید تلاش کنند که کار را با یک ” راهبرد خوب” شروع کنند. در شکل ۲-۲ با ارائه فهرستی مشتمل بر چند سوال ، رهنمودهای مفیدی برای کنترل و ارزیابی یک راهبرد ارائه شده است( رضاییان ، ۱۳۹۰ ، ۲۶۵)
۲-۲-۷)رهبری استراتژیک
یکی از نقش های کلیدی مدیریت در هر سطحی، رهبری است. رهبری استراتژیک[۶] عبارت است از توانایی
ایجاد چشم انداز استراتژیک [۷] برای سازمان و ایجاد انگیزه در دیگران برای پذیریش آن چشم انداز.