زبان عاشق می گوید: این تصمیم واراده را دارم که برای بار دیگر به مقصد رفتن به میخانه همّت کنم. بدان عزمم: در این تصمیم هستم، این اراده را می خواهم بکنم/ رَه : راه/کمربندم : کنایه از همّت کنم، اراده کنم/ اندر : در/ وصل و هجر : تضاد/بُت بیدادگر : معشوق ظالم و ستمگر، ترکیب اضافه توصیفی/
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
بیت دوم :
(عاشق می گوید:)رند می شوم و به آن افتخار می کنم و باده می نوشم و از خوردن شراب عشق صورتم گلگون می شود، (و همچنین می خواهم) راه عشق و مستی را انتخاب کنم و جلوی دهن سرزنش کننده و ملامت گوی دوستان و درویشان را بگیرم و به آنها اعتنا نکنم. رند: لا اُبالی، بی قید و بند، کسی که با هوشیاری و تیز بینی به اسرار دیگران پی ببرد/باده : شراب/ سر برافرازم : سرم را بلند کنم، سرم را بالا نگه دارم و افتخار کنم/رُخ برافروزم : کنایه از مست شوم. (گونه ام گلگون شود) . /ره میخانه برگیرم : کنایه از راه عشق را انتخاب می کنم و درپیش می گیرم/در طامات بر بندم: کنایه از جلوی حرف ملامت گونه مردم را بگیرم/
بیت سوم :
وقتی از هستی وجودم محروم شوم، لباس های جاودانه برای خودم می دوزم، وقتی بیچاره و فقیر شوم از همه هستی، کمربند های زرمانند می بندم. چو : وقتی / عریان مانم : کنایه از محروم ماندن، بینصیب ماندن/ قباهای بقا : لباسهای جاودانگی، کنایه از بدست آوردن اصل بقا و زندگی/مفلس : بی چیز، فقیر، نیازمند/
بیت چهارم :
اگر معشوق خراباتی من، قصد گول زدن و از راه بدر کردن من را بوسیله دین و آیین خود داشته باشد، به کمربند کفر «زردشتی» (که به کمر خود بسته است)قسم که همان لحظه مانند او کمربند کفر را من هم به کمر خویش می بندم. (من هم دین را کنار گذاشته و مثل خود یار خراباتی کافر شده و همان گونه با او رفتار می کنم). گَرَم : اگر هم / یار خراباتی : کنایه از معشوق / کیش خویش : آیین و دین خود اضافه تخصیصی/ به زنّارش : قسم به کمربند کفرش/ در ساعت : همان لحظه/چو او : مانند او/ زنّار دربندم : کمربند زرشتی ببندم/
بیت پنجم:
سر از آسمان بیرون می آورد، وقتی که خیر و شّر نیکی و بدی خودش اتفاق بیفتد، من جاهل و کم عقل چرا دل و فکرم را مشغول اتفاقات نیک وبد کُنم . خیر و شَرّ : نیکی و بدی، تضاد، مراعات نظیر/ چو حاصل شد : وقتی آمد /سر از گردون برآرد خود : خودش سرش را از آسمان بیرون می آورد، پیدا می گردد/
منِ نادان : اضافه توصیفی/ چه معنی : کدام مشغولیتی/ را : برای/ بندم : مشغول کنم/
بیت ششم :
وقتی کسی متوجه نمی شود که معشوق چه رازی در کارش (در عشوه گری و صیادّی اش) دارد، بازهم به همین موضوع دل می بندم و مشغول می شوم بهتر است که در کار و موضوع دیگری مشغول باشم.
چو : وقتی/ سّر : راز/ کار او : اضافه تخصیصی / به : بهتر / بندم : مشغول می شوم.
وزن غزل :
وزن غزل فاعلاتن مفاعلن فعلن است که در بحر خفیف مسدس مخبون محذوف می باشد.
قافیه :
قافیه در این غزل . . . مَر، گَر، بَر، دَر، شَرّ، سه می باشد و ردیف هم «بندم» است.
ویژگی سبکی :
بسیاری از کلمات کلیدی این غزل در واقع به نوبه خود طبق سبک ادبی دوره ششم آورده شده اند، واکثریتدر بطن خود معنی و هدف اصلی را جای داده اند و به زبانی دیگر باید گفته شود که کنایه و استعاره می باشد، بطوریکه معانی آن برای اهل ادب مشهود و برای عام در پرده ای از حجاب ادبی پوشیده است.
۴-۲-۲۱٫
زیر بار غمی گرفتارم کاندرو دم زدن نمی آرم
عمر و عیشم به رنج می گذرد من از این عمر و عیش بیزارم
در تمنای یک دمی بی غم همه شب تا به روز بیدارم
تا غمت می کشد گریبانم دامنت چون زدست بگذارم
حاصل دولت جوانی خویش دامنی پر زآب و خون دارم
درون مایه اصلی غزل:
این غزل در واقع غزلی غم انگیز و داستانی تراژدی است، که در آن عاشق با اشاره غیر مستقیم به معشوق سخن می گوید. عاشق از غم و غصه ای دم می زند که جوانی و بختش را از وی گرفته و به باد داده است، در واقع عاشق اسمی از معشوق نبرده است ولی وصف عمر پر رنج و بلا و غم، خویش صحبت کرده و در بیت آخر ناگهان اشاره کوچکی به مسبب این و غم و غصه می کند، و باز هم خود را دلیل این غصه خوردن خا می داند. زیرا که می گوید خودم از دامن معشوق دست نمی کشم و چون عشق او را می خواهم، مجبورم غم معشوق را هم تحمّل کنم .
بیت اول :
(عاشق می گوید) : گرفتار غصّه بزرگی هستم، که نمی توانم درباره آن صحبت کنم. زر بار غمی گرفتارم: کنایه از درگیر غصه بزرگی هستم / کانرو، که در آن /دم زدن : نفس زدن، در اینجا یعنی حرف زدن / نمیآرم : نمی توانم /
بیت دوّم :
زندگانی و زندگی ام با غصّه می گذارد، من (عاشق) از اینگونه زندگانی و زندگی، متنفرم. عمر و عیش» مراعات نظیر، جناس تکرار / بیزار : متنفر، قید حالت /
بیت سوم:
(من عاشق)در خواهش و التماس یک نفس یک لحظه بدون غصه (زندگی کردن) تمام شبها و روزها بدارم (خواب به شمم نمی آید). یک دمی : یک نفسی، مراد یک لحظه است / شب و روز : قید زمان –مراعات نظیر/
بیت چهارم :
وقتی غم و غصّه تو (ای معشوق) مرا به هر سوی می کشاند، و (من مطیع و تسلیم هستم در برابر غم تو)مگر اینکه من دست از دامن تو ای معشوق بردارم و (از تو صرفه نظر کنم). گریبانم می کِشد: کنایه از اینکه هر طور بخواهد با من رفتار کند. /گریبان و دامن: تناسب معنایی دارند. /دامنت چون زدستم بگذارم: کنایه از اینکه از تو (ای معشوق) صرفه نظر کنم/
بیت پنجم :
نتیجه و بهره بخت و اقبال و عمر جوانی خود، به جزء وجود اشک خونین ندارم (فقط غم و غصّه دارم).
حاصلِ دولت : ثمره بخت، اضافه توصیفی/حاصلِ دولتِ جوانیِ خویش: آرایه تتابع اضافات وجود دارد/
دامنی : ثمره و بهره و حاصلی/ آب و خون : کنایه از اشک خونین است.
وزن غزل :
وزن غزل مفاعیلن مفاعلین مفاعلین می باشد که در بحر هزج مثمن کامل است.
قافیه :
در این غزل گرفتارم، نمی آرم، بیزارم، بیدارم است.
ویژگی سبکی غزل:
ویژگی جالب و تحسین برانگیز در این غزل، توجیه و توصیف و باز کردن کلمه ای در مصرع قبل خویش است، به گونه ای که در شروع هر بیت، در مصرع اول جمله ای کامل گفته شده و اما در مصرع بعد کلمهای کلیدی از مصرع اول انتخاب شده و با توصیف و توجیه بیشتر، در قالب جمله کامل آورده شده است.
۴-۲-۲۲٫
دل باز به عاشقی در افکندم برداد به باد عهد و سوگندم
پیوست به عشق تا دگر باره ببرید زخاص و عام پیوندم
برکند به دست عشوه از بیخم تا بیخ صلاح و توبه برکندم
پندم بدهد همی شود درسر این بار که نیک نیک دربندم
چون بسته بند عاشقی باشم کی سود کند نصیحت و پندم
از مرهم وصل فارغم زیرا کز یار به درد هجر خرسندم
آخر شب هجر بگذرد بر من گر بگذارند روزکی چندم