-
- ۲. ۳.عناء
عناء یکی دیگر از واژگانی است که میتواند جانشین ألم قرار بگیرد. عناء دلالت بر رنج و مشقت میکند. امام در خطبه همام از رنج متقین میگوید:
۱ـ « نَفْسُهُ مِنْهُ فِی عَنَاءٍ وَ النَّاسُ مِنْهُ فِی رَاحَهٍ أَتْعَبَ نَفْسَهُ لِآخِرَتِهِ وَ أَرَاحَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ »[۳۳۳]؛
جانش از او در رنج است و دیگران از او در آسایش اند.جان خویش را برای آخرتش به رنج انداخته است و مردم را از سوی خود آسوده ساخته است. [۳۳۴]
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
در این عبارت عناء با راحه در تقابل است.و از آنجایی مشقت و رنج میتواند عامل درد و رنج انسانها باشد در ردیف مفاهیم جانشین با ألم قرار میگیرد.
انسان در رابطه با خویش، همواره به محاکمه خویش می پردازد و برای آخرتش در تلاش در حالی که در رابطه خود با مردم، از او در امان هستند. مرحوم مطهری در توضیح این بخش از خطبه متقین میگوید: یکی از فلسفههای زهد، ایثار است که زاییده علایق و عواطف اجتماعی و جلوه عالیترین احساسات انسان دوستانه است و موجب استحکام بیشتر پیوندهای اجتماعی است.[۳۳۵]
امام (×)در مذمت دنیا فرمود:
۲ـ «مَا أَصِفُ مِنْ دَارٍ أَوَّلُهَا عَنَاءٌ وَ آخِرُهَا فَنَاءٌ»[۳۳۶]؛
چگونه توصیف کنم سر منزلى را که ابتداى آن سختى و مشقت است، و پایان آن فنا و نیستى. [۳۳۷] رنج انسان در رابطه با هستی که همراه با دگرگونی و فنا و رنج آور است.
عناء و فناء از ویژگیهای این دنیا برشمرده شده است و عناء که از مفاهیم جانشین ألم است از سختی و رنج دنیا میگوید.
امام، بلاهای دنیا را تمام نشدنی میخواند:
۳ ـ « فَاحْذَرُوا الدُّنْیَا فَإِنَّهَا غَدَّارَهٌ غَرَّارَهٌ … وَ لَا یَنْقَضِی عَنَاؤُهَا وَ لَا یَرْکُدُ بَلَاؤُهَا »[۳۳۸]؛
از زرق و برق دنیا بر حذر باشید که غدار است و مکار، … مشکلاتش بىسرانجام، و بلاهایش جاودانى و قطع ناشدنى.[۳۳۹]
دنیا سرای ابتلا و امتحان آدمی است و رنج و سختیهایش را پایانی نیست و لازمه زیستن در آن همراه شدن با رنجها است. امام در بیان و شرح سختیهای دنیا میگوید:
۴ـ « وَ مِنَ الْعَنَاءِ أَنَّ الْمَرْءَ یَجْمَعُ مَا لَا یَأْکُلُ وَ یَبْنِی مَا لَا یَسْکُنُ ثُمَّ یَخْرُجُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى لَا مَالًا حَمَلَ وَ لَا بِنَاءً نَقَلَ »[۳۴۰] ؛
از سختى و مشکلات آن(دنیا) این است که: آدمى آنچه را که نمىخورد جمع مىکند، و آنچه را که در آن ساکن نمىگردد بناء مىنهد، سپس به سوى خدا مىرود در حالى که نه مالى و نه خانهاى را به همراه مىبرد.[۳۴۱]
بعضی رنجها که انسان بر خود روا میدارد بیثمر میباشند:
۵_ « وَ کَمْ مِنْ قَائِمٍ لَیْسَ لَهُ مِنْ قِیَامِهِ إِلَّا السَّهَرُ وَ الْعَنَاءُ حبَّذَا نَوْمُ الْأَکْیَاسِ وَ إِفْطَارُهُم»؛[۳۴۲]
و چه بسیار شب زندهدارانى که از قیام شبانه خود جز بىخوابى و خستگى ثمره نمىگیرند، خوشا به حال خواب هوشمندان و افطارشان.[۳۴۳]
در واقع اینجا خواب و غذا خوردن هوشمندان را برتر از شب زنده داری میداند که ثمرهای غیر از بیخوابی و زجر چیزی نصیب انسان نمیشود در واقع توجه و معرفت است که به عمل وکردار انسان بهاء میبخشد.
-
- ۲. ۳. مرض
در تعریف مرض آمده است: آن حالتی است خارجه از طبع انسان (چه از بیماری و یا نفاق و یا کوتاهی در امری) که او را از صحت خارج کند. [۳۴۴]
امام درد ناشی از بیماری جسم را سبب ریزش گناهان میداند:
۱ــ « أَلَا وَ إِنَّ مِنَ الْبَلَاءِ الْفَاقَهَ وَ أَشَدُّ مِنَ الْفَاقَهِ مَرَضُ الْبَدَنِ وَ أَشَدُّ مِنْ مَرَضِ الْبَدَنِ مَرَضُ الْقَلْبِ أَلَا وَ إِنَّ مِنْ صِحَّهِ الْبَدَنِ تَقْوَى الْقَلْبِ»[۳۴۵]؛
آگاه باشید فقر یکى از بلاها است و بدتر از آن بیمارى بدن است، و از آن بدتر بیمارى قلب است. بدانید که تقواى قلب دلیل صحت بدن خواهد بود (منظور امام از بیمارى قلب فساد اخلاق و انحراف عقیده است).[۳۴۶]
امام راه سلامتی جسم را تقوی قلب میداند یعنی میتوان نتیجه گرفت که بسیاری از (به قرینه حرف اضافه “مِن") بیماریهای جسمی، منشأ روحی دارند. امام حتی بیماری قلب را هم همانند فقر و مریضی، بلاء و امتحان میداند. البته در نهج البلاغه از مرض قلب نیز نام برده شده است که بدان اشاره خواهیم کرد.
با توجه به این سخن امام که « وَأَشَدُّ مِنَ الْفَاقَهِ مَرَضُ الْبَدَنِ، وَأشدُّ مِنْ مَرَضِ الْبَدَنِ مَرَضُ الْقَلْبِ؛ سختتر از بیماری بدن، بیماری قلب است». درد وارد بر جان شدیدتر از درد وارد بر بدن است.
امکان و اشتیاق وصول به کمالات موجب می شود تا آدمی بر اثر محرومیت از کمال، احساس نقص و درد کند، لذا اگر انسانی از عدم نیل به کمال ناراحت نمی شود به جهت ان است که اشتیاقی به کمال در خود احساس نمی کند. سؤال اساسی این است که چرا افراد از عدم وصول به کمال احساس درد نمیکنند؟ افراد خود را چگونه تفسیر میکنند که همواره به وضع موجود خود، قانع میشوند؟!
پاسخ علامه جعفری این است که اگر قوا و استعدادهای بشری دست از فعالیت خود بردارند، راکد خواهند شد. عقل سلیم و فطرت و وجدان، آدمی را برای نیل به تعالی تحریک میکنند، اما وقتی که انسان به این تحریکات پاسخ مثبت ندهد، با گذشت زمان این قوا از کار افتاده و آدمی را به حال خود رها خواهند ساخت. فردی که اسیر خود طبیعی است دوست دارد که در این دنیا بدون قانون حیات زندگی کند، لذا عدالت و صدق و صفا و دیگر ارزشهای اخلاقی را مزاحم خود تلقی میکند تا چه رسد به آن که التزام به آنها در مسیر تکمیل حیات تکاملی قرار گیرد. اگر قوا و استعدادهای انسان در مسیر خود طبیعی به جریان افتد، آدمی هرگز اشتیاق به کمال را در خود احساس نخواهد کرد.[۳۴۷]
-
- ۲. ۳. همّ
امام در خطبه جهاد، علت اصلی عدم موفقیت خود را، تفرقه اصحاب و یاران سست عنصر و بهانه جوی خود، میداند:
۱ـ « فَیَا عَجَباً عَجَباً وَ اللَّهِ یُمِیتُ الْقَلْبَ وَ یَجْلِبُ الْهَمَّ مِنَ اجْتِمَاعِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِکُمْ عَنْ حَقِّکُمْ فَقُبْحاً لَکُمْ وَ تَرَحاً… لَوَدِدْتُ أَنِّی لَمْ أَرَکُمْ وَ لَمْ أَعْرِفْکُمْ مَعْرِفَهً وَ اللَّهِ جَرَّتْ نَدَماً وَ أَعْقَبَتْ سَدَماً ….قَاتَلَکُمُ اللَّهُ لَقَدْ مَلَأْتُمْ قَلْبِی قَیْحاً وَ شَحَنْتُمْ صَدْرِی غَیْظاً »[۳۴۸]؛
شگفتا شگفتا به خدا سوگند این حقیقت قلب انسان را مىمیراند، و غم و اندوه مىآفریند، که آنها در مسیر باطل خود این چنین متحدند، و شما در راه حق این چنین پراکنده و متفرق روى شما زشت باد، و همواره غم و غصه قرینتان باد… چقدر دوست داشتم که هرگز شما را نمىدیدم و نمىشناختم همان شناسائى که سرانجام مرا این چنین ملول و ناراحت ساخت، خدا شما را بکشد که این قدر خون به دل من کردید، و سینه مرا مملو از خشم ساختید. [۳۴۹]
همّ” و “ترح” به معنای حزن و اندوه و “سدَم” به معنای اندوه آمیخته با تأسف و یا خشم است. غم و اندوهی بس بزرگ و جانکاه که خشم امام را برانگیخته و لب به شکایت گشوده و از خداوند خواستار مرگ اصحاب خویش شده است. امام تفرقه یاران خود از مسیر حق را دردی بزرگ میخواند که اگر از شدت آن قلب انسان بمیرد و غمگین و اندوهناک شود تعجبی نیست.
امام از حب دنیا را عامل اندوه انسان میداند:
۲ـ « وَ مَنْ لَهِجَ قَلْبُهُ بِحُبِّ الدُّنْیَا الْتَاطَ قَلْبُهُ مِنْهَا بِثَلَاثٍ هَمٍّ لَا یُغِبُّهُ وَ حِرْصٍ لَا یَتْرُکُهُ وَ أَمَلٍ لَا یُدْرِکُهُ »[۳۵۰]؛
و آن کس که قلبش سخت باحب دنیا پیوند خورده باشد این سه حالت او را رها نخواهند کرد: اندوه دائم، حرصى که هرگز او را ترک نگوید، و آرزویى که به آن نخواهد رسید.[۳۵۱]
۲ـ « فَمَا خُلِقْتُ لِیَشْغَلَنِی أَکْلُ الطَّیِّبَاتِ کَالْبَهِیمَهِ الْمَرْبُوطَهِ هَمُّهَا عَلَفُهَا أَوِ الْمُرْسَلَهِ شُغُلُهَا تَقَمُّمُهَا تَکْتَرِشُ مِنْ أَعْلَافِهَا وَ تَلْهُو عَمَّا یُرَادُ بِهَا أَوْ أُتْرَکَ سُدًى أَوْ أُهْمَلَ عَابِثاً أَوْ أَجُرَّ حَبْلَ الضَّلَالَهِ أَوْ أَعْتَسِفَ طَرِیقَ الْمَتَاهَهِ»[۳۵۲]؛
من آفریده نشدم که خوردن خوراکیهاى پاکیزه مرا بخود مشغول دارد، همچون حیوان پروارى که تمام همش، علف است، و یا همچون حیوان رها شدهاى که شغلش چریدن و خوردن و پرکردن شکم می باشد. و از سرنوشتى که در انتظار او است بىخبر است آیا بیهوده یا مهمل و عبث آفریده شدهام آیا باید سررشتهدار ریسمان گمراهى باشم و یا در طریق سرگردانى قدم گذارم.[۳۵۳]
امام مسئولیت یک پیشوا و رهبر را آن میداند که غمخوار و همدرد مردمان باشد و به هدف خلقت خود آگاه بوده و اسیر نفسانیات خود در دنیا نشود. در واقع از درد بیدردی مینالد و نه برای خود که در ارتباط با اجتماع و فرهنگ و اقتصاد آنان خود را مسئول و رنجور میخواند.
-
- ۲. ۳. فجعه
این واژه با مشتقات آن در مجموع ۷ مرتبه (فجعته۱بار، تفجع ۱بار، فجعهم۱بار، فجعتها۱بار، فجیعه۱بار، فجعات ۱بار، الفجائع ۱بار) در نهج البلاغه آمده است.
امام از ناپایداری دنیا میگوید:
۱ـ « أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّی أُحَذِّرُکُمُ الدُّنْیَا فَإِنَّهَا حُلْوَهٌ خَضِرَهٌ … لَا تَدُومُ حَبْرَتُهَا وَ لَا تُؤْمَنُ فَجْعَتُهَا غَرَّارَهٌ ضَرَّارَهٌ حَائِلَهٌ زَائِلَهٌ نَافِدَهٌ بَائِدَهٌ … کَمْ مِنْ وَاثِقٍ بِهَا قَدْ فَجَعَتْهُ »[۳۵۴]؛
اما بعد شما را از دنیا بر حذر مىدارم زیرا دنیا ظاهرش شیرین و با طراوت است، … شادمانى و نعمت آن پایدار نیست، از دردها و مشکلات آن ایمن نتوان بود، سخت مغرور کننده و زیانبار است، متغیر است و زوال پذیر، فنا پذیر و نابود شدنى است، … کسانى که به آن تکیه کردند به درد و رنج انداخت.[۳۵۵]
امام زیستن در دنیا را همراه با درد و مصیبت میداند. إبن میثم آن را الرزیه معنا کرده است به معنی درد و مصیبت.
-
- ۲. ۳. مشقه