همان گرد برگرد او بخردان سخنگوی بوزرجمهر و ردان.
(فردوسی ،۶۴۵:۱۳۷۴)
در این دوره استفاده از تخت سیمین نیز مرسوم بود و این تخت های سیمین متعلق به مرزداران بوده است. چنانکه طبری نقل می کند که ؛«بهرام کشور ترک را به حیطه تصرف خود در آورد و یکی از مرزبانان را بر آن سرزمین به امارت گماشت و او را به داشتن “تختی سیمین” سزاوار گردانید».(طبری،۱۵۰،۲:۱۳۵۱) وجود تخت در مراسم باردهی و تشریفات متعلق به این آیین، از طرفی جایگاه های خاص برای افراد طبقات مختلف بارخواهان بود، واز طرفی این امکان را می داد که زمانی که پادشاه نسبت به شخصی خشم گرفته باشد با برداشتن تخت او در واقع میزان بی مهری و خشم خود را نسبت به فرد مذکور نشان دهد. ابن بلخی دراین باره می گوید:«چون کسری بر یکی خشم گرفت کرسی او را از آن ایوان برداشتندی».(ابن بلخی ،۹۷:۱۳۶۳)
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
در واقع گویا در؛ بار ساسانی جای هر کس و هر طبقه ای دقیقا معلوم بوده و اشخاص در دست راست و چپ و جلوی پادشاه در جای مخصوص خود می نشستند، ولی گزارش دقیقی از ترتیب و نظم آن به ما نرسیده است . در هر حال هر چه مقام اشخاص بالاتر بود جای آنها به پادشاه نزدیکتر بود و همچنین سَمت راست پادشاه مهمتر از سَمت چپ او و جلوی او مهمتر از کنار او خود گواه بر صحت این ماجرا و اهمیت آن است. به طوری که در داستان رستم و اسفندیار، رستم نشستن در سَمت چپ اسفندیار را جای خود نمی داند و اعتراض می کند. (فردوسی،۴۴۸:۱۳۷۴)
از سویی دیگر تختی که دیگران در مراسم بار در بارگاه بر آن می نشستند از تخت شاه کوتاهتر بود و از همین رو «زیر گاه » نام داشت.
ازارش همه سیم و پیکرش زر نشانده به هر جای چند گوهر
برادرش را دید بر زیرگاه نهاده بسر بر ز گوهر کلاه.(فردوسی،۶۰۰:۱۳۷۴)
تشریفات اجرا شده بر نظام بار گویا تشریفات ثابتی نبوده است و گاهی پیش می آمده که بر میزان این تشریفات و تملّق نسبت به آن می افزودند. بویژه هنگام پذیرفتن فرستادگان خارجی بر تشریفات بار می افزودند و در تالار بار پهلوانان با کمرزرّین و گرزهای زرّین و سیمین در دو ردیف صف می کشیدند و در جلوی بارگاه حیواناتی چون فیل و شیر و پلنگ را به زنجیر زرّین می بستند. زنگ و نای می زدند و طبل می کوفتند و پهلوانان دست جمعی به آواز بلند شعار می دادند و فرستادگان خارجی در همان بیرون بارگاه از دیدن آن همه شکوه به دهشت می افتادند. که به واقع این همه ، نشان از توجه به نشان دادن قدرت سیاسی و اقتصادی و…. کشور خود در انظار سایر دولتهای زمانه خودشان بوده است. (فردوسی،۲۷:۱۳۷۴)
در واقع می توان گفت که هیچ یک از جزئیاتی که تا کنون آمد جنبه افسانه ندارد و در دوره های بعد این جزئیات را به تقلید از دربار ساسانی رعایت می کردند. آداب دربار ساسانیان چنان بود که هر آنکس که پس از ایشان می آمد رسم آیین شاهان و تدبیر آنان را به کار می گرفت.
محل بار در این دوره تالارهای طاق کسری بود. که در واقع این بنا جلوه گاهی از قدرت و عظمت شاهنشاهی محسوب می شد. طاق کسری ، که مقر عادی شاهنشاه بود ، بنایی بود که از لحاظ ساختمان تا حدی ساده بود اما حیرت و اعجاب ناظران در برابر این بنا بیشتر به علت عظمت و شکوه و ضخامت اضلاع آن بود تا زیبایی، کلیات و جزئیات آن. ابن خردادبه در این در باره می گوید: «من می گویم ساختمانی ساخته شده از گچ و آجر بهتر از ایوان کسری در مداین نیست.
بُحتُری گوید:
هنگامی که ساختمان ایوان را می بینند گمان می کنند که او یک بلندی تنها است که در آن قصرهایی ایجاد کرده اند و گمان می کنند که کنگره های آن بر روی کوه رضوی و قدس برافراشته شده است؛ انسان آن را برای نوابغ جنیان ساخته است یا آنکه کار نوابغ برای انسان است این مسئله ای است که پاسخ به آن مشکل است». (ابن خردادبه،۱۳۸:۱۳۷۰)
بارگاه باشکوه شاهنشاه در این قصر بود، که زمین آنرا فرش می کردند و دیوارهای را با قالی و تصویر هایی که موزاییک از صحنه های جنگ یا شکار یا بزم یا چهره شاهان ساخته بودند می پوشاندند.(کریستنسن،۲۸۲:۱۳۸۴)
ولی جای برگزاری بار همیشه در تالار نبود، بلکه گاهی پادشاه در باغ بار می داد. در این صورت تاج و تخت را به باغ می بردند وچتر می زدند. همچنین گزارش شده است که در باغ یا در همان تالار بار، درختی مصنوعی می زدند که شاخ و برگ آن از زر و سیم و میوه های آن از، ترنج و بِه ، از زر و گوهر آکنده به بوی خوش بوده است و تخت پادشاه را در زیر آن درخت می نهادند.(فردوسی،۷۷۸:۱۳۷۴)
همچنین هنگام بار اگر تعداد بارخواهان زیاد بود بار بیرون از تالار در هوای آزاد برگزار می شد.
ز مزدک شنید این سخن ها قباد به سالار فرمود تا بار داد
چنین گفت مزدک به پر مایه شاه که این جای تنگ است و چندان سپاه
همانا نگنجند در پیش شاه به هامون خرامد کندشان نگاه
بفرمود تا تخت بیرون برند ز ایوان شاهی به هامون برند..
(فردوسی،۶۲۱:۱۳۷۴)
ساعت بار غالبا در آغاز روز بود و این بیشتر برای پذیرفتن اشخاص و دادخواهان و فرستادگان و رسیدگی به امور کشور بود. ولی اگر بار با بزم همراه بود در این صورت بار در شب هم برگزار می گردید.
چو خورشید بر تخت زرین نشست شب تیره را رخ به ناخن بخست ….
به شبگیر قالوس شد بارخواه ورا بار دادند نزدیک شاه
(همان:۴۰۰)
همچنین دو گونه بار وجود داشت یکی «بار عام» و دیگری «بار خاص » که بار عام مخصوص ملاقات با مردم که عموما رسیدگی به شکایات آنها و پذیرفتن تبریکات و هدایای آنها بود، اجرا می شد. صاحب سیاست نامه می گوید: «اندر هفته ای که نشاط انسی افتد یک روز یا دو روز بار عام باید داد ، تا هر که عادت رفته است در آیند و کسی را باز ندارند و ایشان را آگاه کرده باشند که روز آمدن ایشان است و روزهایی که جای بار خواص است آن قوم دانند که جای ایشان نیست».(نظام الملک،۱۵۹:۱۳۴۷) و بارخاص مخصوص پذیرفتن بزرگان کشور و نژادگان و فرستادگان خارجی بود. درباره بار عام و نحوه تقسیم جشنهای نوروز و مهرگان به «عامه» و «خاصه» نیز بر همین اساس بود. بنا به نقل جاحظ :«…پادشاهان ، به روز مهرگان و به عید نوروز جشن می گیرند و ارمغان جهانیان را می پذیرند. زیرا با این دو جشن فصلی را بسر رساندند و فصلی دگر را آغاز کردند. مهرگان تمهید زمستان است و آغاز سرما، چونان که نوروز پیشاهنگ تابستان است و پیش در آمود گرما».(جاحظ،۲۰۷:۱۳۸۶)
عید نوروز شش روز متوالی دوام داشت و در این شش روز سلاطین ساسانی بار عام می دادند و نجبای بزرگ و اعضای خاندان خود و مردم را به ترتیب منظم می پذیرفتند و به حضار عیدی می دادند.(کریستنسن،۱۲۷:۱۳۸۴) آیین اردشیر بابکان ، بهرام گور و انوشیروان به نوروز و مهرگان بر این بود که از پوشیدنی های گرانبها آنچه در خزانه می داشتند می بخشیدند و میان تمام طبقات مردم تقسیم می کردند واز آن جمله سهمی به نزدیکان می دادند و بهره ای نیز به یاران و بستگان ایشان عطا می فرمودند؛ « و این معنا را اعلام می کردند که چون زمستان در آید پادشاه از جامه های تابستانی بی نیاز است و چون تابستان دررسد از جامه های زمستانی مستغنی است و پادشاه را سزاوار نبود که چون مردم عادی آنچه دارد انبارکند و از بخشیدن آن ها دریغ نماید و بر این نشان همه ساله به مهرگان جامه های ابریشمی پوشیده و نگارین و دو پود به بر می کرد و از آنچه از تابستان به جا مانده بود همه را می بخشید و به نوروز نیز جامه های نازک به بر می کرد و آنچه زمستانی به جا مانده بود به دیگران برگذار می فرمود».(جاحظ،۲۰۹:۱۳۸۶)
آیین ساسانیان در این ایام چنین بود که پادشاه به روز نوروز شروع می کرد و مردم را اعلام می نمود که برای ایشان جلوس کرده است، که به ایشان نیکی کند. در روز دوم برای دهقانان که قدری مقامشان بالاتر از توده مردم بود جلوس می کرد و روز چهارم را نزدیکان و خاصان خود اختصاص می داد. و در روز پنجم برای خانواده و خدم خود می گذاشت و به هر کدام آنچه که مستحق رتبه و اکرام بودند میداد. و «چون روز ششم می رسید از قضای حقوق مردمان فارغ و آسوده شده بود ، برای خود نوروز می گرفت. و جز اهل انس و اشخاصی که سزاوار خلوت بودند کسی دیگر را نمی پذیرفت. در این روز آنچه که روز های گذشته برای شاه هدیه آورده بودند امر با حضار می کرد وآنچه می خواست تفریق می کرد و می بخشید و هر چه که قابل خزانه و تودیع بود نگه می داشت.(بیرونی،۲۸۵:۱۳۵۲) در واقع در پنج روز نخستین این جشن ها شاه برای عموم مردم و طبقات پایین تر بار عام می داد و در روز ششم نژادگان را می پذیرفت. (فردوسی،۷۷۶:۱۳۷۴ بجلو)
بر طبق این ابیات در بار عام نوروزی، جای بارخواهان چنین بوده است؛ از همه نزدیکتر به خسرو موبد بوده است که این خود نشان از اهمیت طبقه روحانی را در این دوره را می رساند. چرا که اصولا و اساسا پایه قدرت گیری و نظام درونی ساسانیان بر اساس ریشه مذهبی و دینی پی ریخته شده بود. در این رابطه صاحب نوروزنامه می گوید: «آیین ملوک عجم از گاه کیخسرو تا بروزگار یزدگرد شهریار که آخر ملوک عجم بود چنان بوده است روز نوروز نخست کس از مردمان بیگانه ، موبد موبدان پیش ملک آمدی با جام زرین پر می، و انگشتری، و درمی و دیناری خسروانی و یک دسته «خوید سبز» رسته و شمشیری و تیر و کمان و دوات و قلم و اسبی و بازی و غلامی خوب روی و سپس ستایش نمودی و نیایش کردی او را بزبان پارسی به عبارت ایشان، چون موبد موبدان از آفرین بپرداختی سپس بزرگان دولت آمدندی و خدمت ها پیش آورندی». (خیام،۱۸:۱۳۸۰)
بنا به گفته کریستنسن در روز اول دی ماه که در واقع در حساب سال شماری عتیق «عید» محسوب می شد را «خرم روز» می گفته اند. در خرم روز شاهنشاه از تخت به زیر آمده و لباس سفید می پوشیده و در چمنی بر فرش های سفید می نشسته و بارعام می داده است. در این روز هر کسی می توانسته به حضور او بیاید آنگاه شاهنشاه با عموم کشاورزان و خصوصا دهقانان سخن می گفت و با آنها می خورده و می آشامیده است.(کریستنسن،۱۲۷:۱۳۸۴) در روز بار عام هیچ کس از نژادگان اجازه شرکت در بار را نداشته است چرا که این روز متعلق به حضور رسیدن آنها نبوده و ملجئی برای مردم محسوب می شده و بس. مسعودی گزارش می کند که روزی یکی از خواص همراه با وزیر در روز بار عام انوشیروان داخل تالار بار شدند، خسرو دستور داد آنها را بیرون کنند و وزیر را یک سال بار ندهند.(مسعودی،۲۶۴،۲:۱۳۴۷)
در این جشن ها آیین ایرانیان بر این بود که به شاهنشاه ارمغان و هدیه بدهند. بنابراین « ازخواص دودمان های ایرانی گرفته تا گروه های همگانی ، هر یک تحفه ای نیاز کرده ،چونان که ، اگر مرد از طبقه اشراف و رجال کشور بود، گرانبهاترین خواسته و مطلوب خود را به دربار پادشاه تقدیم می کرد و بر وجه مثال؛ اگر مشک را دوست می داشت قدحی پر می کرد و به دربار پادشاه تقدیم می کرد و اگر عنبر را برتر می دید جامی معنبر همراه می کرد. و اگر با پوشیدنی و زیورها انباز بود طاقچه ای جدا می کرد. و اگر در ردیف اسواران و افسران بود اسبی یا شمشیری یا نیزه ای به ارمغان می برد و اگر از توانگران بود سیم و زر می فرستاد….. و هم در این روز شاعران ، ابیات خود هدیه می کردند. و آیین خسروان ساسانی برین بود که اگر بهای ارمغانی به دو هزار رسیدی به دیوان ویژگان نامش نوشته می شد».(جاحظ ،۲۰۸:۱۳۸۶)
بار دهی دیگر پادشاه بار خاص بود .این نوع بار پذیرفتن بزرگان کشور و نژادگان و فرستاده های خارجی را شامل می شد.(فردوسی ،۲۹۹:۱۳۷۴)
در واقع بار خاص تعداد معدودی از اطرافیان پادشاه را شامل می شده است؛ «این قوم که مجلس خاص آیند باید که همه معدود باشند و هم معلوم باشند که ایشان کی اند. و شرط چنان بود که هر یکی از ایشان چون در آید جز یکی غلام نیاید. و این که هر کسی صراحی و ساقی خویش می آرند و هرگز عادت نبوده است و سخت ناپسند است چه به همه روزگار خوردنی و نقل و شراب از سرای ملوک به خانه خویش بردندی» . (نظام الملک،۱۶۱:۱۳۴۷) چراکه آنها موظف بودند در حضور پادشاه یک سری قواعد خاص را انجام دهند که همه قوانین بار حول محور پادشاه و اجازه او تعیین می شد؛ «.. و چون پادشاهی با ندیمان و خواص خود نشیند، هیچکش از ایشان نباید بی هنگام از جای خود برخیزد مگر آنکه بسیار لازم باشد. پس در چنین وقتی می باید برخیزد و به جای خود توقف کند تا شاه به وی نظر افکند آنگاه تعظیم کرده بیرون آید و چون بار دیگر باز گردد بازهم به جای خود چندان توقف کند که شاه بدو نظر افکنده ، اجازه جلوس دهد. و قاعده نشستن در حضور این است که دو زانو نشیند یا بر زانو. و پس از نشستن هرگاه پادشاه باز هم بدو نگرد، علامت آن است که در ادامه نشستن مأذون است و بر وی ایرادی نیست ».(جاحظ،۹۲:۱۳۸۶)
در مورد سفرای خارجی رسم در دوره ساسانی چنین بود که چون مرزبان از آمدن سفیر آگاه می شد وسایل پذیرایی او را فراهم می ساخت و هدف سفیر را از سفارت و مطلبی را که برای بیان آن به سفارت آمده را از طریق پیکی به همراهی دبیری به دربار شاه اطلاع می داد تا اجازه ورود وی صادر شود.)محمدی ،۱۴۲:۱۳۷۹) قبل از اینکه اجازه ورود به این سفرا داده می شد آنها موظف بودند در حدود مرزی به انتظار ورود متوقف شوند.این مرزها عبارت بودند از:
مرز هیت: در واقع هیت در زمان ساسانی توقفگه سفیرانی بود که از راه شام به دربار ایران می آمدند.« شهری است به عراق و از گرد آن باره محکم، آبادان است و با نعمت و تربت عبدالله بن المبارک آنجاست.»(حدودالعالم،۱۵۹:۱۳۴۰)
غدیب: توقفگاه سفیرانی بود که از راه حجاز به ایران می آمدند. .(محمدی،۱۴۲:۱۳۷۹)
صدیفین
حلوان: توقفگاه سفیرانی بود که از سرزمین ترکان به دربار ایران می آمدند.« نام شهری است پر نعمت ، شهر کوچکی است در قهستان نیشابور و آن آخر حدود خراسان از جانب اصفهان است». ( دهخدا،۹۱۸۵،۶:۱۳۷۷)
دربند: دربند قفقاز در واقع توقفگاه سفیران خزر ها و آلاشها بود.(محمدی،۱۴۲:۱۳۷۹)
فرستاده از مرز حوزه حکومتی خود استقبال می شد و سپس توسط یک نماینده همراه با ماموران حکومتی به مقر پادشاه منتقل می شد. و در این مکان بود که بایستی منتظر زمان اجازه ورود به نزد پادشاه بماند.(اشپولر،۱۶۱،۲:۱۳۶۹) بعد از اینکه اجازه صادرمی شد، برای باریافتن سفیر تشریفاتی انجام می شد. گویا این تشریفات از شهر «بلاش آباد » یکی از شهرهای هفتگانه تیسفون آغاز می شده است و تا ایوان مدائن که شاه در آنجا سفیر را می پذیرفته ادامه داشته است.(محمدی،۱۴۱:۱۳۷۹) این کارها علاوه بر اینکه نشانی از احترام به فرستاده کشور بیگانه در خود مستور داشت، نشانی بارز اما غیر ملموس از عدم اجازه به دسترسی سفیر به آگاهی از اوضاع سیاسی و اجتماعی کشور محسوب می شد مضافاً اینکه سفیر مجاز نبود که مستقیما از آسان ترین راه ها به جانب پایتخت رهسپار شود بلکه بایستی در این پنج شهر توقف کند.(بیات،۱۹۰،۶:۱۳۵۵)
برای استقبال از هر فرستاده تشریفات بسیار قدیمی در سرزمین ایران وجود داشت. که در طول تاریخ از قدیمی ترین ادوار تاریخی اجرا می شد. به عنوان مثال این تشریفات شبیه تشریفات آن مامور ساسانی بود که فرستاده سپاه دشمن را در حالی که همراه “شکوه قدرتش ” نشسته بر روی تخت ، با نیم تاجی برسر، در حالی که صفی از نجیب زادگان پیرامونشان را فراگرفته بودند، را پذیرفت ، می باشد. تا بدان وسیله اهمیت کشور خود را تجسم بخشیده باشد. و در نظر فرستاده دشمن قدرت کشورش را نشان دهد.(اشپولر،۱۶۱،۲:۱۳۶۹) با توجه به این می توان چنین پنداشت که فرستادن سفیر علاوه بر اهداف ظاهری هر فرستاده اهداف دیگری را نیز برای پادشاهان داشته است. بنا به گفته صاحب سیاست نامه هدف از فرستادن رسول؛ «نه مقصود همه آن پیام و نامه باشد که برملا اظهار کنند، چه صد خرده و مقصود در سر بیش باشد ایشان را» و سپس به شرح می نویسد که رسولان درصدد بودند از هر چیزی آگاه شوند و از جزئیات اوضاع مملکتی که بدان جا می رودند و حقایق اوضاع کشور و عادات پادشاه آنجا اطلاع کسب کنند و در بازگشت به مخدوم خود خبر دهند. گرچه به نظر می رسد که خیلی از این خبرها و اطلاعات به ظاهر بی اهمیت می باشند اما روزی مورد استفاده قرار می گرفتند؛«تا اگر وقتی خواهند که او را بدست آرند یا با او مخالفتی کنند و یا عیبی گیرند چون بر احوال او واقف شوند تدبیر کار او می سگالند و از نیک و بد بدانند و بواجبی بردست گیرند».(نظام الملک،۴۲:۱۳۴۷)
سفیری که به سفارت نزد پادشاه می آمد بایستی برای پادشاه هدایایی بیاورد و این بخش نیز جزیی از مراسم بار سفرا محسوب می شد. مانند هدایایی که «رای هند» برای انوشیروان فرستاد.(فردوسی،۶۶۳:۱۳۷۴)
بعد از اینکه سفیرهدایای را پیشکش می کرد و ماموریتی که بدان خاطر آمده بود را انجام میداد ، پادشاه نیز او را مورد مرحمت خود قرار میداد و به اصطلاح «رسم نواختن » سفیر را انجام میداد .(فردوسی،۳۶۳:۱۳۷۴)
بفرمود خسرو که بنهند خوان بزرگان برتر منش را بخواند
بزرگان که بودند با او بهم برزم و به رنج و بشادی و غم
به اندازه یک به یک هدیه داد ز ایوان خسرو برفتند شاد.(همان :۲۹۹)
از طرف دیگر در نقطه مقابل خود ساسانیان نیز در انتخاب سفرایی که از جانب آنها برای سفارت به دیگر نقاط می رفتند نیز دقت و اهتمام ویژه ای داشتند. در باره اهمیت این سفرا و نمایندگان سیاسی جاحظ سخنی دارد که اهمیت این امر را دوصد چندان می کند. از آن جمله می گوید: «چه خونها که به ناروا ریخته و چه پیمان ها که از بن گسسته و چه سربازها که از جنگ برتافته اند و چه لشکر ها که شکست یافته اند و چه عزت ها که به خواری پیوسته و چه مال ها که به غارت رفته و چه عهدها که نقض گردیده؛ و این جمله در اثر خیانت سفیری یا دروغ پیکی به وقوع پیوسته است».(جاحظ،۱۹۰:۱۳۸۶) به همین سبب رسم پادشاهان ایران برین بود که هرگاه مأموری را به سفارت نامزد می کردند، نخست او را می آزمودند. آزمون به این گونه بود که پادشاه نخست او را به یکی از مرزداران و استانداران و یا دیگر نزدیکان خود می فرستاد و به او پیامی می داد. در مقابل برای او جاسوسی می گمارد تا رفتار و کردار وی را از نزدیک بنگرد و آنچه دیده را به پادشاه گزارش دهد. و و قتی که مأمور برمی گشت گفتار او را با آنچه جاسوس او می گفت مطابقت می دادند.(جاحظ،۱۸۹:۱۳۸۶)
تشریفاتی که جزئیات آن در بالا آمد اهمیت بار را در دربار ساسانیان نشان می دهد. از این رو آموختن رسوم بار بخشی از برنامه تربیت شاهزادگان بود. بر طبق شاهنامه از جمله آیین هایی که سیاوخش و بهمن در نزد رستم آموختند یکی هم آیین بار بود. وقتی خسروپرویز در جنگ با بهرام چوبین با او روبرو می گردد، برای بهتر شناختن دشمن خود، از همراهان خود می پرسد: «چگونه نشیند به هنگام بار؟» و پاسخ می شنود:«به کردار شاهان نشیند به بار»، و اسکندر در نزد قیدانه سوگند می خورد که تا بار هست به فرزند او آسیبی نرساند.(فردوسی،۵۰۰:۱۳۷۴)
به دیگر سخن این جمله این معنی را می دهد که بار با پادشاهی یکسان است و روزی که دیگر بار نباشد ، پادشاهی هم نخواهد بود و پادشاهی معنایی ندارد. بخاطر این اهمیت نظام بار، پادشاهان در روز تاجگذاری خود نیز تعهد می کردند که اجرای بار را همیشه نگهدارند و دربار آنها بر روی همگان گشوده باشد.
گشادست بر هر کس این بارگاه ز بد خواه و از مردم نیکخواه.(فردوسی،۵۲۸:۱۳۷۴)
مباشید ترسان به تخت و کلاه گشادست بر هر کس این بارگاه
هر آنکس که آید به روز و به شب زگفتار بسته مدارید لب.(همان:۶۲۷)
برای اقناع ذهن خواننده همین بس که اهمیت بار را از این نکته ساده میتوان دید که در زبان فارسی کاخ شاهی را «بارگاه » و «دربار» می نامند. لذا عذر پادشاه در ننشستن به بار تنها هنگام سفر یا بیماری یا مرگ نزدیکان و یا شنیدن خبری ناگوار پذیرفته شده بودو بس. مانند فریدون که در مرگ ایرج به بار ننشست .(فردوسی،۳۰:۱۳۷۴)
و یا مانند خسرو پرویز هنگامی که خبر تولد پسرش را شنید از باردادن بارخواهان جلوگیری نمود.(همان:۷۶۹)