مفهوم روشنفکر، مفهومی مدرن است. جایگاه روشنفکر مدرنیته است. جایی که او در آنجا میایستد و بر اساس مبانی روشنگری و رنسانس به نقد دنیای خود میپردازد. از این حیث میان روشنفکران غربی و روشنفکر جوامع عقب مانده تفاوتی نیست.
در ایران غرب نوزده نیز پس از تقابل میان ایران و غرب، به تدریج قشر کوچکی به نام روشنفکر ایجاد شدند. آنها از نظر تعداد کمتر از همتایان خود در قرن بیستم بودند، اما همین تعداد اندک تأثیرات چشمگیری را برای وقوع انقلاب مشروطه برجای گذاشتند. «آنان همگی خواستار دگرگونیهای بنیادی اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک بودند»(آبراهامیان،۱۳۸۲، ۷۹).
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
روشنفکر در جوامع عقب مانده به دنبال بهبود جامعه خود است. او به دنبال تحول و نوسازی کشور خود پا را از حد ایفای نقش در زندگی سیاسی فراتر مینهد. آنان از عوامل عمدهٔ تکوین ساخت دولت مدرن محسوب میشوند(بشیریه، ۱۳۸۷، ۲۵۷). روشنفکران زمانی در حیات سیاسی ایران دارای نقش عمده شدند که مصلحان سیاسی ایران ناکام مانده و برخی حتی در راه هدف خود کشته شده بودند. نگاه این روشنفکران اما همانطور که گفته شد از جهاتی با آن مصلحان تفاوت داشت. اگرچه هر دو اینها به پیشرفت مادی، صنعتی و اقتصادی ایران توجه دارند، لیکن روشنفکران به جای اینکه همچون مصلحان پیش از خود، به سیاستگزاری در این راه بپردازند، به دنبال فراهم آوردن بسترهای تئوریک و غیرمادی تمدن غرب در جامعه عقب مانده خود بودند، تا شرایط پیشرفت مادی فراهم شود.
نکتهای که در مورد روشنفکران مورد بحث در این رساله لازم به یادآوری است اینکه همه آنها از مرزهای ایران خارج شدهاند. ملکم به فرانسه لندن و ایتالیا سفر نمود و بخش زیادی از زندگیش را در اروپا گذراند. میرزا آقاخان کرمانی به عثمانی رفت و در همان جا بود که دستگیر شد و تحویل مقامات ایرانی داده شد. آخوندزاده در تفلیس زندگی میکرد و به روسی تسلط کامل داشت. مستشارالدوله کاردار سفارت ایران در پاریس بود و در کنسولگری تفلیس نیز مدتی خدمت نموده بود.
آزادی، عدالت، مساوات و قانون مهمترین مفاهیمی است که روشنفکران مورد بحث این نوشتار به دنبال روشن کردن آن بودند. در این میان مفهوم قانون، آنچه را که در چهارچوب عدالت و آزادی و… تئوریزه شده و مشروعیت مییابد، شکل رسمی میدهد. این مشروعیت و مقبولیت مردمی این مفاهیم است که به قانون ضمانت اجرا میدهد. میتوان گفت قانون ظرفی است، که مفاهیم ذکر شده در آن میگنجند.
آگوست کنت، جان استوارت میل و بارون دو منتسکیو از جمله مهمترین اندیشمندان غربی هستند که بر روشنفکرن ایرانی تأثیر بسیار نهادند.
کنت و مذهب انسانیت او از توجه به دین میکاست و بنابراین برای روشنفکران ایرانی که از برخی جهات با روحانیون سر سازش نداشتند و خواهان کاهش نقش دین در زندگی ایرانیان بودند خوراک فکری ایجاد مینمود. وی معتقد بود که بشر در تکامل اندیشه خود از سه مرحله میبایست عبور کند. مرحله ربانی، مرحله فلسفی و مرحله علمی و تحصلی. تنها در سومین مرحله است که انسان به شناخت واقعی نائل میشود. او معتقد بود مهمترین وجه اصلاح اجتماعی اصلاح درطرز تفکر افراد است و این مهم تنها به وسیله رشد و گسترش علوم ممکن میشود(نراقی،۱۳۷۹، ۵۵-۵۶). بر همین اساس است که همانگونه که بعدا” نشان خواهیم داد، ملکم تأکید میکند که امروزه عقل بشر برای پیشبرد امور اجتماعی کافی نیست و ما باید در جستجوی علم باشیم(ملکم، ۱۳۸۸، ۲۸). کنت همچنین آرزو میکرد بشر دوستی جایگزین پرستش خدایان شود، زیرا معتقد بود که کسی که به طرز تفکر علمی پایبند است، نمیتواند متدین به امور غیبی باشد(نراقی، ۱۳۷۹، ۵۷-۵۸). خود کنت اندیشهاش را متأثر از کسانی چون سنسیمون است. سن سیمون «میگفت آنچه اینک ما بدان محتاج هستیم جامعه نو، دین نو و ارزشیابی نوینی از عدالت است…»(توماس،۱۳۸۲، ۲۴۳). اندیشه سنسیمون به نوبه خود به روشنفکران ایرانی تأثیر نهاد. به خصوص که پیروان وی زیر لوای سیوسیالیسم اندیشههای جدیدی را به دنیا عرضه می نمودند. میرزا آقاخان کرمانی، از جمله متفکرانی است که از اندیشه سوسیالیسم بسیار تأثیر پذیرفته است. در اواسط قرن نوزدهم، مفهوم سوسیالیسم برای اشاره به رشته وسیعی از اندیشههای اصلاحطلبانه و انقلابی در مغرب زمین مورد استفاده قرار میگرفت. نقطه برجسته در این اندیشه «تأکید مشترک بر ضرورت تغییر جامعه صنعتی سرمایهداری به یک نظام مساوات طلبانهتر بود که در آن بهبود جمعی برای همه به واقعیت تبدیل میشود، و در آن تعقیب منافع شخصی فردی نابع ارزشهایی چون انجمن، اجتماع تعاون قرار میگیرد»(مکلین،۱۳۸۱، ۷۵۳).
میل و منتسکیو اما بیشتر از طریق تأکیدی که بر عدالت و آزادی داشتند بر اندیشمندان ایرانی تأثیر نهادند. این دو مفهوم که روابط بسیار پیچیدهای با هم دارند، هم از لحاظ مفهومی با هم همپوشانی مییابند و هم از لحاظ عملی. یعنی اگر قرار باشد مفهومی از عدالت تحقق پیدا کند متضمن بخشی از آزادی خواهد بود(بشیریه،۱۳۸۶، ۱۳۳).
منتسکیو از طریق نقد استبداد و اهمیتدهی به حکومتی که به آزادی شهروندان توجه کند بر روشنفکران ایرانی اثر نهاد. او معتقد بود یگانه اصل حکومتهای استبدادی ترس است. در حکومت استبدادی یک نفر بدون قائده و قانون و با خودکامگی حکم میراند(عالم،۱۳۸۳، ۳۱۲). مسلم است چنین نقدی بر حکومتهای استبدادی برای روشنفکران ایرانی از جذابیت ویژهای برخوردار بود. «نامه های ایرانی» منتسکیو که در نقد اوضاع سیاسی – اجتماعی زمانه خود در فرانسه نگاشته شد، از جمله آثار در این زمینه است. او سعی میکند نشان دهد که قانون برافراد مسلط باشد، هیچگونه ظلم و ستمی به افراد ممکن نخواهد بود(منتسکیو،۱۳۲۰، ۳۱).
میل نیز از طریق مهمترین کتاب خود «رساله درباره آزادی» و دیگر آثارش بر اندیشه زمانه خود و همچنین روشنفکران ایرانی اثر نهاد. وی که از اندیشمندان فایدهگرای انگلیسی بود، تأکید بسیاری بر شکل دمکراتیک حکومت داشت. زیرا معتقد بود در چارچوب حکومت دمکراتیک است که میتوان از فساد حکومت جلوگیری نمود(بشیریه،۱۳۸۲، ۲۹۵).
حال با توجه به آنچه گفته شد، بحث خود را در زمینه دو مفهوم مورد تأکید این پژوهش یعنی عدالت و آزادی، این بار از دیدگاه اندیشه غربی دوره مورد بحث پی میگیریم. اگر بخواهیم ابتدا در مورد جایگاه عدل سخن بگوییم، باید گفت عدالت در همه جا فضیلتی اول و بنیادی است. ممکن است کسی درباره مفاهیم چون آزادی و یا شادی تردید کند و از محدودیت و نابرابری میان انسانها دفاع نماید، اما کمتر کسی را میتوان یافت که که بخواهد از بیعدالتی دفاع کند. حتی محدود نمودن آزادی خود بر اساس برداشتی از عدالت استوار است(بشیریه، ۱۳۸۶، ۹۸). این مسئله از آنجا ناشی میشود که در تعاریف مختلف عدل همواره با دو انگاره ارتباط تنگاتنگی دارد: استحقاق و مساوات. این دو مفهوم دو مبنای پذیرفته شده توسط نظامهای مختلف اجرای عدالت را شکل میدهند. یعنی فارغ از نظریاتی که برحد میان این دو مفهوم تأکید دارند، باید به دیدگاههایی اشاره نمود که در آنها بر قطب استحقاق یا قطب مساوات تأکید دارند و میتوان آنها را استحقاقگرا و یا مساواتگرا خواند. یعنی آنچه در این میان تفاوت ایجاد میکند، تشخیص دامنه و میزان استحقاق است(علیخانی و پاکتچی،۱۳۸۸، ۳۳۷-۳۳۹). هرچه دیدگاهی بر مفهوم استحقاق تأکید کند در مقابل از برابری میان افراد میکاهد و هر چه دیدگاهی بر مساوات تأکید کند، از حق افراد که میتواند مبتنی براستعداد یا تلاش یا… باشد کاسته است.
آنچه روشنفکران ما از غرب در زمینه عدالت سیاسی آموختند یکی این بود که «ارتباط مفهومی عدالت و قانون…ارتباط عدالت و سیاست را به دنبال دارد. حاصل این ارتباط شکل گیری عدالت سیاسی به عنوان یکی از مهمترین ابعاد عدالت اجتماعی است». از این نگاه قانون تنظیمکننده سیاست و دربرگیرنده حقوق اساسی افراد است. از سویی دیگر نیز قانون زیر بنای قدرت و تنظیم کننده آن در زندگی سیاسی است(علیخانی و میر احمدی،۱۳۸۸، ۶۵-۶۶). از این رو نقش عدالت در قانون محوریت مییابد.
نکته محوری دیگر آنکه مفهوم امروزین «عدالت سیاسی» که مورد استفاده ما است در دوره مورد بحث ما یعنی قرن نوزدهم در اروپا شکل گرفت. این مفهوم از جمله مفاهیمی است که حاصل تحولات بنیادین رخ داده در سبک زندگی و شیوه اندیشهورزی در عصر مدرن میباشد. بررسی این مفهوم در بافت تاریخی دوره ذکر شده قابل بررسی و درک است و کوشش برخی برای یافتن آن در متون کلاسیک نتیجهای جز بیمعنایی، به خطا رفتن و در بهترین حالت تقلیل مفهوم ندارد(علیخانی و پاکتچی،۱۳۸۸، ۳۱۹-۳۲۰). عملی که هنوز عده بسیاری متقاعد به عدم انجام آن نشدهاند. در واقع در فلسفه کلاسیک عدالت به عنوان صفت فرد یا حاکم و یا قاضی به عنوان صفت عمل فردی یا تصمیم فردی به کار برده میشود. اگر در آن اندیشه عدالت صفت اجتماع نیز باشد، در درجه دوم و نتیجه عمل و تصمیم فرمانروا است(بشیریه،۱۳۸۶، ۱۳۴). همانطور که میدانیم سرآغاز جنبش مشروطه درخواست علما برای تأسیس عدالتخانه بود. نکته آنکه این خواسته آغاز یک گسست از مفهوم کلاسیک عدالت در ایران است.
در اندیشه غرب در این دوره مورد بحث جان استوارت میل بر حداکثرسازی خرسندی به عنوان ملاک عدالت اجتماعی تأکید دارد. به اعتقاد وی مکتب اصالت فایده با قواعد اخلاق و اصول مربوط به عدالت سازگار بود…(همان،۱۳۸۶، ۱۱۶). اما در اندیشه منتسکیو حکومت استبدادی ذاتا” نمیتواند، عدالتخواه باشد. زیرا از این دیدگاه حکومت استبدادی بر ترس مبتنی است و اگر پادشاه یک لحظه دست از تنبیه بردارد همه چیز نابود میشود(منتسکیو،۱۳۷۰، ۲۱۵-۲۱۶).
جدای از بحث عدالت، سخن از آزادی در اندیشه سیاسی غرب مدرن از جایگاه ویژهای برخوردار است. همانطور که میدانیم این آزادی محورترین مفاهیم در مکتب لیبرالیسم است. در واقع اندیشه غرب که تا آن زمان تحولات متفاوتی را طی نموده بود، تعبیر خاصی نیز از این مفهوم داشت. منتسکیو در تعریف آزادی میگوید:«آزادی عبارت از این است که انسان حق داشته باشد هر کاری را که قانون اجازه داده و میدهد بکند و آنچه را که قانون منع کرده و صلاح او نیست مجبور به انجام آن نگردد»(همان، ۳۹۴). وی در ادامه همین مطلب سخن از نظام مطلوب خود به میان میآورد: نظام حکومتی انگلستان.
«در انگلستان آزادی سیاسی نزد هر فردی از افراد عبارت از آرامش خاطر است که از اعتماد آن فرد به اینکه در امان است تولید میشود و برای اینکه چنین امنیت خاطر و آزادی را هر فردی دارا باشد در انگلستان طرز حکومت طوری است که یک فرد از فرد دیگر نمیترسد…».
وی پس از این سازمان سیاسی انگلیس را تشریح میکند. سه قوه موجود در انگلیس را توصیف میکند که «از هم تفکیک شدهاند» و بر عدم مداخله آنها در کار یکدیگر یا عدم تسلط یک شخص بر همه آنها تأکید میکند(همان،۳۹۴-۳۹۷). به اعتقاد منتسکیو آزادی در گرو همین تفکیک قواست(بشیریه،۱۳۸۲، ۲۸۸-۲۸۶).
«جان استوارت میل» دیگر اندیشمندی است که سخنانش درباره آزادی در اندیشه سیاسی غرب تأثیرات عمده نهاد. در اندیشه میل دموکراسی و آزادی مفاهیمی گره خورده به یکدیگرند. از دیدگاه وی«حکومت دموکراسی تا آن حد که آزادی فرد را تأمین میکند، مفهوم بسیار ارزشمندی است و به عنوان بهترین شکل از حکومت است که تاکنون پدیدار شده است»(عالم،۱۳۸۳، ۴۳۹). میل خواهان گستردهترین حد آزادی اندیشه بود. از دید او آزادی عقیده میبایست مطلق باشد. به اعتقاد او آزادی وجدان و دین، آزادی اندیشه، آزادی بیان، آزادی جان و آزادی اجتماعات آزادیهایی هستند که جامعه حق دخالت در آنها را ندارد(همان،۴۴۵).
میل در اثر معروف خود «رساله درباره آزادی» دو اصل اساسی را در به کار بردن آزادی مورد بحث قرار میدهد. اصل اول متضمن این نکته است که هیچ انسانی را نمیتوان به علت عملی که انجام میدهد و آن عمل مضر مصالح کسی، جزء مصالح خودش نیست مورد بازخواست قرار داد. اصل دوم اما به جنبه دیگرخواهی آزادی توجه دارد:«هر فرد انسانی به علت اعمالی که به مصالح دیگران میزند باز خواست شدنی است» و در صورت نیاز جامعه میتواند با بکار بردن تنبیهات اجتماعی و قانونی وی را اصلاح کند(میل، ۱۳۸۵، ۲۳۹).
لازم به توضیح است که اندیشمندان مسیحی مانند جان استوارت میل معتقدند که آزادی را نباید به عنوان هدف مطلق ارزشگذاری کرد، بلکه میبایست به عنوان وسیلهای برای گسترش عدالت و رفاه انسانی و خیر عمومی مطرح نمود(لوین، ۱۳۸۰، ۱۰۸).
جان استوارت میل تأثیر شگرفی بر اندیشه روشنفکران ایرانی همچون آخوندزاده و ملکم نهاد. تعبیر ملکم از آزادی در رساله «ندای عدالت» دقیقا” این تأثیرپذیری را نشان میدهد. آخوندزاده هم در یک مقاله کوتاه به بیان دیدگاههای میل میپردازد.
در واقع فلسفه آزادی پس از گسترش تمدن مادی اروپا در جهان انتشار یافت و تخم نهضتهای ملی را در کشورهای مختلف همچون ایران نهاد(آدمیت،۱۳۴۰، ۲۰).
علاوه بر تأثیرپذیری روشنفکران ایرانی از تعابیر غربی آزادی و عدالت، اندیشه آنان درباره احقاق حقوق زنان نیز بر اندیشمندان ما تأثیر نهاد. این در حالی بود که در شرق مردان هنوز به حقوق خود آگاه نبودند.
سالها پیش از این منتسکیو در غرب به دنبال احقاق حقوق زنان این سوال را مطرح کرده بود که«آیا طبیعت زن را زیر دست مرد قرار داده است؟ و مرد همانگونه که بر بنده و برده خود حکمرانی دارد میتواند بر زن خویش حکمرانی کند؟» و خود در پاسخ به این سوال گفته بود«تسلطی که اکنون ما بر زنان خویش داریم به چیزی جز ظلم و شقاوت نمیتوان تعبیر نمود»(منتسکیو،۱۳۲۰، ۹۹-۱۰۰).
جنبشهای اجتماعی زنان آنان را در راه رهایی یاری داد. سنتهای اصلاحطلبیای همچون سنسیمونیسم در این مبارزات تأثیرگذار بود(میشل،۱۳۷۷، ۸۰). جان استوارت میل نیز از جمله اندیشمندانی بود که در جهت رهایی زنان تلاش میکرد. وی کتاب «انقیاد زنان» را به رشته تحریر درآورد. وی سلطه زنان بر مردان را هم سنخ دیگر انواع سلطه فرادستان بر فرودستان میداند و معتقد است که این سلطه نیز همچون همه انواع سلطه در نظر کسانی که از آن بهره میبردهاند، طبیعی می کند و بر این اساس اندیشمند بزرگی چون ارسطو را که بردهداری را بدون اندکی تردید، تأیید میکند، به نقد میکشد(میل، ۱۳۷۹، ۸۳). وی تفاوتهای ذهنی میان زن و مرد را به تفاوت در تربیت و محیط آنان تقلیل میدهد. از دیدگاه میل«برابری زن و شوهر در مقابل قانون، تنها روشی است که میتواند پیوند میان آنها را بر حسب عدالت پایدار سازد و هر دو را به سعادت برساند …». از نگاه وی«آزادی زنان بر استعدادهایی که اینک در هدایت جامعه به کار رفته میشوند، استعدادهای جدیدی میافزاید»(همان، ۱۳۸۵، ۱۷و۶۷ و۸۳ و۱۳۳).
خواندن و دیدن همه آنچه درباره اندیشه سیاسی غرب در دوره مورد بحث گفته شد باعث شد تا کسانی چون آخوندزاده، طالبوف، میرزا ملکمخان، مستشارالدوله به عنوان پیشگامان اندیشه سیاسی مشروطه، با تألیف و تصنیف آثاری بر اساس رویکردهای غربی به انسان و جامعه، اندیشه سیاسی سنتی جامعه و تاریخ ایران را به طور جدی به چالش بطلبند(آجدانی،۱۳۸۷، ۴۰-۴۱). واژگان «منورالفکر» و «روشنفکر» بیانگر چیزهای زیادی بود. افکار و اندیشه های غربی روشنفکران ایرانی را متقاعد کرد که برخلاف آنچه علما میگویند تاریخ نه مشیت الهی است و نه آنگونه که وقایع نگاران درباری همواره توصیف میکردند، ظهور و سقوط دورهای سلسلههای پادشاهی. بلکه تاریخ جریان بیوقفه پیشرفت بشری است. آنان به این باور رسیدند که میتوان با مبارزه با استبداد سلطنتی، جزم اندیشی مذهبی و امپریالیسم خارجی به پیشرفت دست یافت(آبراهامیان، ۱۳۸۲، ۷۹ و۸۰). تأکید روشنفکران پیشامشروطه بر مفاهیم آزادی و عدالت بر همین اساس بود. یعنی با نهادینه شدن این مفاهیم در یک جامعه، ثبات و امنیت در جامعه فراهم میشود و بنابراین جامعه به سوی ترقی و پیشرفت گام برمیدارد.
فصل سوم
میرزا ملکمخان
۱-۳-زندگی و آثار
میرزا ملکمخان پسر میرزا یعقوبخان از ارامنه اصفهان بود که در سال ۱۲۴۹هجری قمری در اصفهان زاده شد. میرزا یعقوب به زبان فرانسه مسلط بود و در سال ۱۸۴۵ میلادی در سفارت روسیه در تهران به عنوان مترجم و گزارش نویس مشغول به کار شد. مقامی که او را به مقامات ایرانی نزدیک نمود تا بعدها با بهره گرفتن از همین سمت در قتل امیرکبیر نقش مهمی را بازی نماید(الگار،۱۳۶۹، ۶). میرزا یعقوب در ابتدا مسیحی بود. لیکن به جهت پیشرفت در مراتب زندگی سیاسی و اجتماعی به اسلام روی آورد. به یک روایت او را به وصیت خودش در قبرستان مسیحیان دفن نمودند. اما ملکم برای حفظ حیثیت سیاسی خود جسد پدرش را به قبرستان مسلمانان انتقال داد(صفایی،۱۳۴۴، ۴۱). البته عدهای این روایت را غیر واقعی میدانند.
در سال ۱۸۴۳ (۱۲۵۹قمری) میرزا یعقوب فرزندش، میرزا ملکم را به پاریس فرستاد تا در مدرسه ارامنه تحصیلات مقدماتیاش را پشت سر بگذارد(رائین،۱۳۵۳، ۸). وی در حین تحصیلات به فلسفه سیاسی و به ویژه عقاید سن سیمون درباره مهندسی اجتماعی و مذهب انسانیت کنت علاقمند شد(وحدت،۱۳۸۵، ۶۱).
او در بازگشت به ایران اولین خط تلگراف را در این کشور دایر نمود. در معاهده پاریس که به جدایی افغانستان از ایران انجامید، مترجم امین الملک کاشانی در مذاکره با انگلیسیها بود. در همین سفربود که به فراموشخانه وارد شد و انگیزه ایجاد یک فراموشخانه را در ایران یافت(بامداد،۱۳۴۷، ۱۴۱).
از آنجا که شکست از انگلیسیها تأثیر زیادی بر ناصرالدین شاه نهاده بود و وی میزان عقبماندگی ایران را درک مینمود، ملکم توانست با جلب نظر شاه یک دفتر تنظیمات برای دربار تنظیم نماید. این دفتر که نویسندهاش کاملا” متأثر از دفتر تنظیات عثمانی بود، یکی از نخستین طرحهای اصولی و منظمی است که در سده نوزدهم و به منظور اصلاحات نگاشته شده است(آبراهامیان،۱۳۸۲، ۸۵). بعدها با بهره گرفتن از همین دوستی با شاه جمعیتی به نام فراموشخانه را تشکیل داد. اعضای آن هرگز چیزی از اندیشههای آن را در خارج از فراموشخانه بروز نمیدادند. حتی ناصرالدینشاه با تمام جدیتش نتوانست چیزی از مباحثی که در این مجمع میگذشت استنباط نماید(تهرانی کاتوزیان،۱۳۷۹، ۴۰). سعی بر این بود که این انجمن هالهای از رمز و افسون را در میان اذهان منتقل نماید و همچنین اعضاء را با رموز ترقی و پیشرفت آشنا سازد. در واقع فراموشخانه یک انجمن نیمه مخفی بود که میکوشید با تبلیغ اندیشه لیبرالیستی و غیرمذهبی پایگاهی را برای خود فراهم سازد. عنوان فراموشخانه احتمالا” به معنای کنار نهادن پای بندیهای اجتماعی، دینی و موروثی بود(امانت،۱۳۸۴، ۴۷۶). این وضعیت فراموشخانه باعث شد تا به محض اینکه مراجع دینی تهران علیه آن موضعگیری کردند و آن را متهم نمودند که با فراماسونهای «جمهوری خواه ملحد» اروپایی رابطه دارد، شاه انجمن را تعطیل کند، دفتر تنظیات را کنار گذارد و ملکم به خاک عثمانی تبعید شود(آبراهامیان،۱۳۸۲، ۸۵). در عثمانی با دختری ارمنی ازدواج نمود. مراسم ازدواج که در یک کلیسا برگزار شد، بسیاری را متقاعد نمود که اسلام او صرفا” جنبه صوری دارد. در زمان حضور در عثمانی به یک روایت مدتی را سر ناسازگاری با دولت ایران نهاد. اما سرانجام مورد توجه میرزا حسینخان سپهسالار سفیر وقت ایران در عثمانی قرار گرفت. قطعا” در این مدت سپهسالار با آرا و اندیشههای وی آشنا شده بود و شاید تا حد زیادی دلیل گرایش وی به ملکم ناشی از همین آرا و عقاید او بود.
پس از اینکه اعتماد ناصرالدین شاه به میرزا حسینخان باعث انتخاب وی به عنوان وزیر عدلیه، وزیرجنگ و سرانجام صدراعظمی شد، او نیز ملکم را به تهران دعوت کرد و به سمت مشاور مخصوص صدراعظم منصوب کرد. «انتصاب ملکم به این مقام با اعطای نشان درجه اول همایون و لقب ناظمالملک همراه بود»(الگار،۱۳۶۹، ۱۰۹). مدتی بعد اما هنگامی که میرزا حسینخان تصمیم گرفت تا شاه را به اروپا برده و تمدن غرب را به او نشان دهد، ابتدا ملکم را به عنوان سفیر راهی انگلستان نمود. ملکم همچنین مأمور بود تا با سایر دول اروپایی در مورد سفر ناصرالدینشاه مذاکره کند(بامداد،۱۳۴۷، ۱۴۴-۱۴۵). ملکم از این پس به مدت هجده سال سفیر ایران در انگلستان بود. وی در سال ۱۸۸۲ برای دیدار کوتاهی به ایران آمد که در طی آن از لقب نظامالملک به ناظمالدوله ترفیع یافت. عمده دلیل این ترفیع، کاردانی وی در مأموریتش در کنگره برلین بود که توانست ادعای ایران مبنی بر مالکیت برمنطقه مرزی قطور را در برابر عثمانیها به اثبات برساند(الگار،۱۳۶۹، ۱۵۷). وی درسفر سوم ناصرالدینشاه به فرنگ بسیار مورد توجه شاه قرار گرفت و غالبا” در انگلیس به همراه اتابک در کالسکه شاه مینشست(صفایی،۱۳۴۴، ۵۲). سرانجام در ماجرای لاتاری و فروش امتیاز لغو شده دولت ایران به انگلیسیها بود که مورد غضب ناصرالدین شاه قرار گرفت و از سفارت عزل شد. «داستان فصاحت بار لاتاری که لکه ننگی در پرونده روشنفکری ایران است…بیتردید انگیزهای جزء انگیزه شخصی و منفعتپرستی حقیرانه نداشته است»(آجودانی، ۱۳۸۳، ۳۰۵). عزل از سفارت، وی را در موضعی رادیکالتر نسبت به دولت ایران قرار داد. بنابراین «او از یک اصلاحطلب داخلی به یک پشتیبان انقلاب، از یک لیبرال معتدل طرفدار شاه در برابر علما به رادیکال صریح اللهجه با علما علیه شاه و از یک دولتمرد درباری توصیفگر به یک روزنامهنگار رادیکال مبین افکار اروپایی جدید به ویژه پوزیتویسم سنسیمون و دین انسانیت اوگوست کنت، در قالب مفاهیم مورد پذیرش ایران سنتی تبدیل شود»(آبراهامیان،۱۳۸۲، ۸۶-۸۷). از این زمان بود که وی شروع به انتشار روزنامه قانون علیه دولت ایران نمود. روزنامهای که در ایجاد بسترهای ذهنی انقلاب مشروطه بسیار سهیم بود.
بعد از اینکه در سال ۱۳۰۷ سیدجمالالدین اسدآبادی از ایران تبعید شد و به لندن رفت، این دو به همراه هم در محله هایدپارک ، هم منزل شدند و در روزنامههای خود علیه دولت ایران مطلب مینوشتند(ساسانی،۱۳۷۹، ۱۵۸).علاوه بر این ملکم در این دوره با ادوارد برون خاورشناس معروف و بلنت دیپلمات امور خاوری انگلستان رابطه داشت(صفائی،۱۳۴۴، ۵۶).
ملکم تا قبل از عزل خود از لندن با مظفرالدین میرزای ولیعهد مکاتبه داشت و اخبار سیاسی را به اطلاع او میرساند. در سال های نخستین انتشار روزنامه قانون، هر از گاهی اسمی از او در مقالات خود به میان میآورد(الگار، ۱۳۶۹، ۲۵۰). همچنین در زمان ولیعهدی مظفرالدینشاه در تبریز، «قانون که ممنوع از دخول به ایران بود در لف پاکت به ایشان میرسید»(کرمانی، ۱۳۸۴، ۱۰۱). ملکم مدتی پس از قتل ناصرالدینشاه و به قدرت رسیدن مظفرالدینشاه ضمن اعلام برائت از هرگونه توطئه ای در قتل ناصرالدینشاه به تمجید از مظفرالدینشاه پرداخت. در اولین سفر مظفرالدینشاه به فرنگ گناهان او مورد گذشت قرار گرفت و به سفارت ایران در رم منصوب شد و بدین ترتیب انتشار روزنامه قانون نیز متوقف شد.
وی در سالهای مقارن با وقوع انقلاب مشروطه در رم بود. اگر چه با روزنامه قانون و رسالههای خود در ایجاد بسترهای ذهنی انقلاب نقش پررنگی داشت، اما در سالهای وقوع انقلاب حمایت او محدود به اظهارنظر و تشویق بود(الگار،۱۳۶۹، ۲۴۹).
ناظم الاسلام کرمانی درباره ملکم مینویسد:«می توان گفت اول کسی که تخم قانون در این سرزمین کاشت[او بود] چنانکه[به]میرزا ملکمخان قانونی معروف گشت»(کرمانی، ۱۳۸۴، ۱۱۷).کسروی نیز درباره ملکم مینویسد:« میرزا ملکم خان نوشتههایی میدارد که همگی آگاهی و دانش او را میرساند…»(کسروی،۱۳۸۵، ۱۹). تقیزاده نیز که یکی از افراد موثر در انقلاب مشروطه بود، درباره ملکم مینویسد:
«از اشخاص موثر در بیداری ملت ایران و پاشیدن تخم نهضت انقلابی میرزا ملکمخان ارمنی اصفهانی پسر میرزا یعقوب خان بود که به عقیده شخص اینجانب نوشتههای او موثرترین کتب و مقالات بود. روزنامه قانون او که در لندن طبع میشد و رسالههای متعدد بسیاری پر معنی که وی تألیف و نشر میکرد، انقلابی در افکار ایرانیان به وجود میآورد»(تقی زاده،۱۳۷۹، ۵۷).
«جامع آدمیت» که به وسیله عباسقلی قزوینی در زمان مظفرالدینشاه تأسیس گردید، نیز متأثر از آرا و عقاید ملکم و به سبک فراموشخانه او بود. این سازمان در زمان انقلاب مشروطه نقش مهمی در مبارزه با محمد علی شاه ایفا نمود(الگار،۱۳۷۰، ۲۶۱).
همچنین در بحث اصلاح خط که به طور جدی توسط آخوندزاده مطرح شده بود، ملکم نیز با او همراه بود. حتی خود نوعی خط را ابداع نمود و کتابهایی چون گلستان را نیز با آن به چاپ رساند.
دلیل بیان زندگی ملکم در این فرصت مختصر بیش از هر چیز درک دیدگاههای وی بود. زیرا ملکم به عنوان یک روشنفکر و رجل سیاسی، میان این دو بخش از کارش، ارتباط وجود داشت. ملکم در فرصتهای بدست آمده سعی مینمود تا اندیشهاش را به مرحله اجرا بگذارد. اگرچه همیشه ناکامی اصلاحات در ایران این فرصتها را میسوزاند.
به طور کلی اهمیت اندیشه ملکم در این است که تفکرات وی و به طوره ویژه آنچه در قانون گفته شد، سهم زیادی در وقوع انقلاب مشروطه داشته است. از این رو بررسی مجدد آن مفید است. به طوره ویژه، بحث از عدالت و آزادی، که کمتر از آن سخن به میان آمده است.
از میان آثار منتشر شده توسط ملکم «دفتر تنظیمات»(کتابچه غیبی)، «رفیق و وزیر» «مجلس تنظیمات»، «دستگاه دیوان»، «دفتر قانون»، «ندای عدالت»، «اشتهارنامهٔ اولیای آدمیت»، «مدنیت ایرانی»، «اصول ترقی»، «مذاکره درباره تشکیل بانک»، «امتیاز فواید عامه»، «پلتیکای دولتی»، «مرو و ترکمان»، «اصول مذهب دیوانیان»، «گفتار در رفع ظلم»، «مسائل مختلف»، «فراموشخانه»، «اصول آدمیت»، «حجت»، «مفتاح»، «توفیق امانت»، «شیخ و وزیر»، «نمونهٔ خطوط آدمیت» آن دسته از رسائل ملکم هستند که در مورد اینکه ملکم آنها را نگاشته هیچ شبهای وجود ندارد.
۲-۳-ترقی و پیشرفت در اندیشه ملکمخان
«نخستین چیزی که جوهر اندیشهی ملکم و شاهبیت گفتار و نوشتار اوست، آیین ترقی است»(اصیل، ۱۳۷۶، ۷۱). همانطور که در فصل پیشین این پژوهش نیز گفتیم، ملکم در این زمینه متأثر از اندیشمندان سده نوزدهم اروپا است. آنچه ملکم در اندیشهاش برای کشورش ایران جستجو میکند، بیش از همه بخش مادی تمدن غرب بود. ملکم ثمره لزوم اخذ تمدن غرب را عمران و آبادی دنیا میدانست(آدمیت،۱۳۴۰، ۱۱۵). نگاهی به رساله اصول ترقی ملکم نشان میدهد وجه اقتصادی تمدن غرب برای وی از اهمیت بیشتری برخوردار است. از همین رو سعی میکند تا با تقلید و تلاش در جهت ورود اندیشه غربی به ایران، پیشرفت ایران را میسر سازد. او توجیه لازم را نیز برای اخذ تمدن غرب دارد:«آئین ترقی در همه جا بالاتفاق حرکت میکند»(مجلس تنظیمات، ۷۳).[۷] از این رو است که ملکم تأکید بسیاری بر حضور کمپانیهای غربی در ایران دارد. این مسئله کاملا” در راستای پیشرفت و ترقی ایران معنی مییابد. از نظر او«فواید حضور کمپانی خارجه از برای ایران ممکن است که کرورها باشد…». او این دیدگاه را که «کمپانیهای خارجه ….آنچه در ایران باقی مانده آن را هم خواهند برد» به نقد میکشد و «خبط دائمی اهل ایران» را در این میداند که«خیال میکنند خلق یک ملک میتوانند در عالم تجارت یک ملک را غارت کنند». بر این اساس توجیه حضور رویتر در ایران از نظر ملکم قابل تأمل میشود. او که در انعقاد این قرار داد نقشی فعال داشت، اگرچه همچون بسیاری از رجال آن زمان از حق دلالی خود نگذشت، اما در گمان خود راه درست پیشرفت و ترقی ایران را طی مینمود. اینکه ملکم از «خیر خواهی» استعمارگران سخن به میان میآورد، به این دلیل است که وی درتلاش است تا در زیر سایه شاه اصلاحات از بالا را به پیش ببرد و در چهارچوب «غربی سازی» از طریق تقلید جامعه سنتی را به آنچه در غرب از پیشرفت و ترقی دیده بود رهنمود سازد(قاضی مرادی، ۱۳۸۷، ۱۴). توقف ملکم در عثمانی (۱۸۶۳-۷۱/۱۲۸۰-۸۸) که مصادف با دومین دوره مشروطهخواهی در عثمانی بود و تماس او با پیشروان اصلاحات عثمانی مانند کمالپاشا، عالیپاشا و فوائدپاشا بر اصلاحطلبی او افزود(حائری،۱۳۶۴، ۴۱).
البته باید به یاد داشته باشیم که آرا ملکم محصول دورهای از تاریخ ایران است که اندیشه ترقی علاوه بر تلاشهای عباس میرزا ، قائم مقام و امیر کبیر شکست خورده بود. همچنین اندیشه دارالشورا نیز که پس از شکست ایران در جنگ هرات و انعقاد معاهده پاریس در ذهن ناصرالدینشاه متبلور شده بود، ناکام مانده بود(آدمیت، ۱۳۵۱، ۷۷). بنابراین او علاوه بر تلاشش برای حضور اروپاییها در ایران و ایجاد صنایع و کارخانجات، ساخت راه و بهرهبرداری از معادن و…. بر جنبههای ذهنی پیشرفت غرب و به طور ویژه مفاهیم علم از یک سو و عدالت، آزادی و قانون از سوی دیگر نیز تأکید داشت. ملکم و روشنفکران زمانهاش به خوبی فهمیده بودند که تلاش مصلحان قبلی به دلیل عدم وجود بسترها و خلاء این مفاهیم پایهای با شکست مواجه شده بود. براین اساس است که ملکم برمفاهیم اساسیتری تأکید میکند. از جمله این مفاهیم علم است: