۴۱۶
مواجهی منطقی، توجیه شدن نسبت به تبدیلخواه بودنِ فرزند و همراهی و مساعدت با وی
۱-۴۲۷
انکار توسط اعضای خانواده: فهم تبدیلخواهی در قالب توهمزدن،جو زدگی، و عوامل بیرونی و تبعیِ زندگی فردِ تبدیلخواه
۴۱۷
تجربه شکایت خانواده از فرد بابت تبدیلخواهی
۲-۴۲۷
انکار توسط اعضای خانواده: تلاش برای «دختر-سازی» در قالب اجبار به آرایش، پیرایش، و پوشاندن لباس دخترانه، و صدا کردن فرد تبدیلخواه با اسم دخترانه
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
۴۲۸
تهدید به قتل و بیرون راندن از خانه توسط پدر علیه اعمال «اراده»ی فرد تبدیلخواه به تغییر جنسیت
۴۱۸
تهدیدهای والدین و بیرون کردن وی از خانه به دلیل بروز رفتارهای تبدیلخواهانه
۴۲۹
تجربه تحقیر و سرزنش توسط خواهر
۴۱۹
تجربه تحقیر و سرزنش توسط اعضای خانواده
کد ۴۱۰: تجربه طرد شدن اجتماعی و مالی توسط خانواده و احساس تنهایی
مشارکتکننده ی شماره ۶:
«اونروزی که پدرم با من اومد انستیتو واسه رضایت دادن حتی منرو نگاهم نمیکرد و فقط یه جمله بهم گفت که دیگه تو زندگی از من هیچ انتظاری نداشته باش. خیلی جمله سنگینی بود. اون لحظه با تمام وجود تنهاییرو احساس کردم. از یه طرف خوشحال بودم که بالاخره بعد از دو سال کلنجار رفتم با خانواده بالاخره تونستم رضایت بگیرم واسه من یجور موفقیت بود ولی از طرف دیگه میدونستم که پا تو راهی گذاشتم که همش تنهاییه».
مشارکتکننده ی شماره ۵:
«(خانوادم) گفتند که روزی میبینیمت که آدم شده باشی و دست ازین کارهات برداری وگرنه تو برای ما مُردی. ما فکر میکنیم که مُردی. اینجوری خیالمون هم راحتتره. با آبرومون هم بازی نمیشه».
مشارکتکننده ی شماره ۴:
«خانوادهی من فقط هزینه های روزمرهی زندگی منرو پرداخت میکنه. در واقع خانوادهی من وقتی این رفتارهارو از سمت من دیدند و سعی کردند که منرو منصرف کنند و موفق نشدند یهجورایی منرو به حال خودم رها کردند،در واقع طردم کردند و کاری به کارم نداشتند. در حال حاضر خانوادم نه به من گیر میده و نه اینکه حمایتم میکنه».
کد ۴۲۰: تهدید به طرد از سویِ خانواده
مشارکتکننده شماره ۹:
«مادر دوست دخترم زنگ زد این هفته بهش که مثلا بخوان منرو لو بدن و شرایط منرو تو خونه بغرنج کنند، به بابام گفته بود که آره این رفته سینههاش رو تخلیه کرده شما نمیدونین. اون یکی عمل رو نمیدونن هنوز. بابام هم بهشون گفته بود که این دیگه کارایی که میکنه به من هیچ ربطی نداره من هیچکاری از دستم برنمییاد و اگه شما کاری از دستتون برمیاد انجام بدین. هنوزم بابام میگه که هم خودترو بدبخت کردی، هم اون دخترو هم خانوادهی خودترو هم خانوادهی اونرو».
مشارکتکننده شماره ۸:
«رفتم به مامانم گفتم. مامانمم کلی با داییم دعوا کرد که تو بیخود کردی بهش گفتی حالا این دیگه ولمون نمیکنه. میخواد تغییرجنسیت بده. این نزده میرقصه. اگه بخواد این کارو بکنه من دق میکنم. من طردش میکنم. اسمم رو از شناسنامم درمیارم. بابام شروع کرد که نه اینجوری نیست. الکی جو نده تو هیچیت نیست».
مشارکتکننده شماره ۷:
«پدر من الانم فقط به فکر خوشگذرونی خودشه. به فکر آبروی خودشه. این کارایی میکنم آبروریزیه. واسش مایهی ننگه. هر کاری من میکنم اشتباهه. کارای خودش درسته. الان سه هفتهس که من رابطهم با اینا فقط در حد یه سلامه. کلا طردم کردند. فقط یه همخونهای واسشون هستم».
- بررسی و تحلیل تم و مقایسه دو گروه مبتنی بر سیطرهی جنسیت (۴۱۰ و ۴۲۰)
تبدیلخواهان MtF، مواجه شدن به صورت عینی با طرد اجتماعی و بایکوت مالی توسط خانواده را گزارش می کنند. نتیجه این دوگونه از طرد، نوعی انزوای ناخواسته و احساس تنهایی در آنان است. اینان از سوی دیگر با فشارهای مالیای به واسطه عدم حمایت خانواده از آنان، خاصه در جهت تامین هزینه های تبدیلخواهی خود، مواجه هستند.
اما تبدیلخواهان FtM طرد عینی گزارش نمیکنند، بلکه در تجربه آنان، تهدیدی به طرد دیده می شود. اگر این نتیجه را در کنار اشتغال و درآمد داشتن این گروه از تبدیلخواهان ببینیم، میتوان نتیجه گرفت که خانواده برای تحت فشار قرار دادن آنها از اهرم فشار کمتری نسبت به تبدیلخواهان MtF مواجه است زیرا اینان با پوشش پسرانه شاغل هستند و یا با همان پوشش سابق دخترانه ولی تبدیلخواهان MtF به دلیل رفتار و ظاهر نامتعارف – از منظر جامعه- نمی توانند به سهولت راهی – به جز تنفروشی- برای امرار معاش و نیز تامین هزینه های خود بیابند.
کد ۴۱۱: تجربه بی تفاوتی اعضای خانواده نسبت به رفتارهای تبدیلخواهانهی فرد
مشارکتکننده ی شماره ۳:
«بعد از عمل داخل پوشش رفتم. یه مانتو و روسری و با آرایش. اولین بار بابام منرو در پوشش دخترانه دید دم در وایساده بود و سیگار میکشید کوچه تاریک بود خیلی ترسیده بودم نمیخواستم جلو بروم. از واکنش بابام میترسیدم. خجالت هم میکشیدم. اما با خودم گفتم بهرحال که منرو میبینه. رفتم جلو اصلا منرو نشناخت، سلام کردم. یهو شوکه شد و گفت تویی؟ ولی بعدش هیچی نگفت و نگاهم هم نکرد».