حافظ وقتی می بیند شیخ هم دوره اش در عمل از رند شراب خواره چیزی کمتر ندارد و چون نمی توانسته است او را رند شرابخواره بنامد، خود رندی آفریده است و ویژگی های یک شیخ واقعی را به او نسبت داده ست تا بگوید که دیانت در گرو نام نیست و اصولاً نام را خاصّیتی نیست و اصالت در عمل نیک داشتن است و پس از این معادل سازی و معادل یابی، شیخ قلابی را، البتّه با احتیاط کامل « تسبیحِ » او را با « خرقه » رند شراب خوار یکی دانسته است.
و حافظ به چنین تسبیحی معتقد نیست و اذعان می دارد که شیخ نمی تواند با ظاهرفریبی، او را به دام بیندازد چرا که حافظ مرغ دانایی است که گول هر دامی را نمی خورد و طالب دانه حقیقی است:
به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر به بند و دام نگیرند مرغ دانا را
(همان: ۷)
و اگر چنین دامی پهن شود یعنی « خلق و لطفی » در کار باشد، حافظ حتماً اسیر خواهد شد:
سراسر بخشش جانان طریق لطف و احسان بود اگر تسبیح می فرمود اگر زنّار می آورد
(همان: ۹۷)
البته حافظ در مبحث تسبیح و دانه های آن حرفی از جنس دیگر نیز دارد. حافظ معتقد است که:
حافظ ز دیده دانه ی اشکی همی فشان باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما
(همان: ۱۲)
حافظ دانه های اشک چشم را برای رسیدن و شکار کردن مرغ وصل و وصال کارا تر و مؤثرتر میداند و این یعنی این که منتهای عبادت و ذکر و تسبیح آن جایی است که ارمغانش رویش عشق در دل طالب حق باشد، آن جا که در عوض دانه های تسبیح، قطرات اشک، دانه دانه از چشمان عارف واقعی سرازیر شده و بی قراری ها آغاز می شود.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۴ـ۱ـ۱ـ۱ـ۵. گناه
گناه به معنای خطا، جرم، جفا و ظلم به کار می رود. در دین، نافرمانی در مقابل خداوند متعال را گناه گویند. هر عملی که در تضاد با اراده و رضایت الهی باشدو یا به معنی نافرمانی در برابر اراده خداوند است، گناه نامیده می شود. در شریعت و در دین خداوند گناه را به اندازه ی دانه ی خردل هم باشد، به حساب خواهد آورد.
از اشعار حافظ در مقوله ی گناه، گاه چنان استنباط می شود که گویا حافظ گناهانی را که در شرع و عرف گناه شمرده می شده است، مرتکب می شده و در عین حال خود را گناهکار نمی دانسته است و یا گناه را امری غیرارادی می دانسته و… .
« حافظ با همه ی تربیت و تهذیب دینی که می توان برایش تصوّر کرد، بیشتر از گناه اخلاقی ـ عاطفی پروا داشته تا گناه عرفی یا دینی:
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست ».
(خرّمشاهی، ۱۳۶۸: ۳۳)
اگر باور داشته باشیم که پروای حافظ از گناه اخلاقی ـ عاطفی است نه گناهان عرفی و دینی در واقع پرونده صحت و سلامت و درستی حافظ را بسته ایم. شکّی نیست که انسان غیرمعصوم گناه می کند. گناهان کبیره و صغیره. امّا با توجّه به ستّارالعیوب بودن و غفّارالذنوبی خداوند، هیچ گناهی نیست که بخشیده نشود چرا که همیشه درِ توبه و بازگشت باز است حتّی به قول حافظ برای آن باده پرست:
ناامید از در رحمت مشو ای باده پرست (دیوان حافظ،۱۳۸۹: ۲۰)
امّا واقعیّت بزرگی هست و آن اینکه یک انسان موّحد تمام تلاش خود را برای دوری از گناه انجام می دهد و اگر خدای ناکرده مرتکب گناهی شد، فوراً پشیمان شده و توبه می کند و به راستی که گناه نکردن بسیار سهل تر از توبه کردن است چرا که پذیرش یک توبه در گرو اخلاص و اصرار و جبران و… است.
ارتکاب تعمّدی گناه، فرض مثال شراب خواری یا مال حرام خوردن و… به امید آن که بعداً توبه خواهم کرد، کج فهمی و بد فهمیدن دین است. اگر به همین آسانی بود، انسان، به گفته ی پروردگار، خود را به درجه ی « کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ » (اعراف، ۱۷۹) نمی رسانید. مسلمانان متدیّن و عارفی داشته ایم که با ارتکاب گناهانی « خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَه » شده اند، در اینکه سرانجام آن ها چه خواهد شد؟! « اللَّهُ أَعْلَم » ولی توجّه به این نکته ضروری است که نمی توان هم گناه کرد و هم در عین حال مؤمن و عارف ماند.
یکی از شگفت ترین داستان ها در این زمینه داستان « بلعم باعورا » است که شخص عابدی از بنی اسرائیل بود. اسم اعظم خدا را می دانست. فرعون او را فریب داده و به دشمنی با حضرت موسی واداشت. او مستجاب الدعوه بود و هر دعایی می کرد، به اجابت می رسید ولی چون فریب فرعون را خورد، از مقام خود سقوط کرد. داستان او در سوره ی اعراف در آیات ۱۷۵ و ۱۷۶ آمده است. معنی آیه به شرح زیر است:
« و اگر می خواستم به آن آیات او را رفعت مقام می بخشیدیم، لیکن او به زمین (تن) فرو ماند و پیرو هوای نفس گردید، و در این صورت مثل و حکایت حال او به سگی ماند که اگر بر او حمله کنی و یا او را به حال خود واگذاری به عو عو زبان کشد. این است مثل مردمی که آیات ما را بعد از علم به آن تکذیب کردند پس این حکایت بگو، باشد که به فکر آیند ».
بنابراین نمی توان هم اذعان داشت که حافظ در زمینه گناه نظرات ضد و نقیض دارد و هم قبول داشت که او فردی است که:
دوش وقت سحر از غصّه نجاتم دادند و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه ی پرتو ذاتم کردند باده از جام تجلّی صفاتم دادند
(دیوان حافظ،۱۳۸۹ : ۱۲۰)
اگر حافظ توانسته به بالاترین درجات عرفان که همانا گذشتن از مراحل مکاشفه و معاینه و در آخر مرحله دیدن حق است، برسد و خداوند با ذات جلالی و جمالی بر او تجلّی نموده است، چگونه میتوان پذیرفت که او گناه هم می کرده است آن هم گناهانی که در شرع به عنوان فعل حرام معرّفی شده است. اگر معتقد به گناهکار بودن حافظ باشیم، باید در درجه ی اوّل او را یک دروغگوی بزرگ بنامیم که ادعای کشف و شهود داشته است، در غیر این صورت میل به گناه کردن حافظ هیچ توجیهی ندارد و نخواهد داشت.
« به نظر چنین می آید که خلأ از گناه در ذهن و زبان و زندگی انسان ممکن نیست، چه احساس گناه از انسانی ترین و وجدانی ترین و ژرف ترین احساس های انسان دین ورز اعم از عارف و عابد و عالم و عامی است. و این بر عهده ی روانشناسان مخصوصاً روان شناسان دین است که تحلیل و تعلیل کنند که چرا « حسن دینی » این همه با احساس گناه همراه و بلکه همزاد است ». (حافظ نامه، ۱۳۸۸: ۴)
بین داشتن احساس گناه تا ارتکاب گناه و اقرار به گناهکار بودن فاصله بسیار است. احساس گناه کردن توسط یک مؤمن و عارف واقعی در واقع نوعی تعارف است، ناز است، شکسته نفسی است:
منم که بی تو نفس می کشم زهی خجلت مگر تو عفو کنی ورنه چیست عذر گناه
(دیوان حافظ،۱۳۸۹: ۲۶۸)
حافظ بی دوست نفس کشیدن را گناه می داند. آیا شایسته است که در مورد او بگوییم:
« حافظ به دو گناه، که حرمت جنبه ی شرعی اش بر جنبه ی عرفی اخلاقی عاطفی اش می چربد، گرایش صمیمانه داشته است: شراب و شاهد. نوشیدن مِی در عصر حافظ، از نظر دینی فسق عظیمی شمرده نمی شده ». (خرّمشاهی، ۱۳۶۸: ۳۶ـ۳۷)
و بعد ادعا کنیم که در عصر حافظ شراب خوردن گناه شرعی بزرگی نبوده است. مگر نه این است که حرام خدا تا ابد حرام است و آیا در عصر حافظ نفس کشیدن « بی یاد خدا » گناه بوده ولی شراب خواری نه؟!
انسان در اوج خداخواهی حتّی لذّت بردن از عبادت یا راضی بودن به رضای خدا را بد می داند. عبدالکرئم حائری یزدی مؤسس حوزه ی علمیّه قم معتقد است که هر نفسی که برای غیرخدا کشیده است برای او عین عذاب است. یعنی انسان به مقامی می رسد که همه چیزش برای خدا می شود و آن گاه چنین روح لطیفی، حتّی آن گاه که در تحمّل سختی ها « رضا به داد » می دهد، نادم است چرا که واقف است، این بالاترین مرحله ی رضا نیست.
البتّه ذکر این نکته مهم ضروری است که رعایت کلیّه امور از واجب و مستحب و مکروه و گاه حتّی مباح برای فردی که هدفش فقط و فقط رسیدن به خداست، لازم و واجب است. کسی که با سیر و سلوک و انجام کلیّه واجبات و… درصدد رسیدن به خود حق است و لاغیر. تذکر این نکته نیز خالی از لطف نیست که هدف از این گفته ها ترویج ناامیدی از رحمت خدا و به دامان کفر افتادن نیست چرا که همه می دانیم در امر دین آدم ها دارای سلسله مراتبی هستند و هر کسی به اندازه همّت خود بهره ای از دین داری می برد:
تو و طوبی و ما و قامت یار فکر هر کس به قدر همّت اوست
(دیوان حافظ،۱۳۸۹: ۴۱)
یکی به بهشت و طوبی می رسد و حافظ به یار. بنابراین میزان تلاش هر کس تعیین کننده است و تنها کسانی موفق ترند که با اتکای به خدا و اراده ای آهنین، گوی سبقت را از همگان ربوده و جزء پیشگامان هستند: « وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ ـ أُوْلَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ » (واقعه، آیه ۱۰)
حافظ در مورد گناه دیدگاه های خاص و گونه گونی دارد. او قبل از هر چیز می داند که گناهی که انسان مرتکب می شود، فقط و فقط خودش مسئول آن است و نمی توان گناه خویش را به گردن دیگران انداخت چرا که انسان در افعال خویش مختار است:
سهو و خطای بنده گرش نیست اعتبار معنی عفو و رحمت آموزگار چیست
(دیوان حافظ،۱۳۸۹: ۴۷)
اگر انسان در ارتکاب کارهای اشتباه خود و گناهکاری جرمی ندارد و اختیاردار نیست پس بخشش و رحمت خداوند چه معنی پیدا می کند. وقتی ما گناه نمی کنیم و در ارتکاب گناه جبری حاکم است، چه فرقی می کند که خدا بخشنده باشد یا نباشد.
بنابراین حافظ اذعان می دارد که:
گناه دگران بر تو نخواهد نوشت (همان: ۵۶)
و هر کس مسئول اعمال خویش است.
از طرفی حافظ (ادعای بی گناهی) نمودن را شایسته نمی داند و وقتی این را در مورد خود بگوید همانا از شکسته نفسی اوست: