سید مرتضی معروف به علم الهدی از بهترین شاگردان شیخ مفید است که متکلمان و عالمان برجسته دنیای اسلام به شمار می آید. وی در بیشتر علوم اسلامی صاحب نظر بود و در زمینه کتاب های مهمی تألیف کرد که در همه اعصار مورد توجه عالمان شیعه و غیر شیعه قرار داشته است کتاب الشافی فی الامامه او در چهار جلد، از بهترین کتاب هایی است که درباره امامت از دیدگاه شیعه نوشته شده است.
شیخ طوسی مهمترین شاگرد سید مرتضی است که دانش او جمع کامل میان مکتب حدیثی قم و مکتب عقلی بغداد است. وی هم محدث امت و هم فقیه و متکلم و مفسر است کتاب مهم تفسیری او التبیان فی تفسیر القران و کتاب فقهی اش المبسوط و النهایه می باشد.
نجاشی از شاگردان شیخ طوسی فهرست کتاب ها و مولفان آنها را در کتاب رجال خود آورده است.
همانطور که در مقدمه این بخش ذکر گردید، علاقه ایرانیان به دانش و دانش اندوزی و مواجهه آنان با فرهنگ تشیع، فعالیت علمی علما و اندیشمندان ایرانی را با محتوای ایرانی- شیعی شکوفا گردید.
۴- قوام بخشی مکتب تشیع به ادبیات ایرانی
التفات به ادب و ادبیات در فرهنگ ایرانیان از سابقه دیرینه ای برخوردار است. ایرانیان از ایران باستان به ادبیات حکیمانه علاقه زیادی داشتند. البته فرهنگ مکتوب در سیر تاریخی ایرانی کمی با تاخیر نسبت به فرهنگ های دیگر آغاز گردید. در یونان باستان با حضور حکمت، معرفت و ادبیات شاهد تولید میراث ادبی به شکل مکتوب هستیم. برای نمونه آثار حکیمانه پارمنیدس به زبان شعر و ادب کتابت شده و به نسل های بعدی منتقل گردیده است اما حکمت و ادب ایرانی در ایران باستان سینه به سینه می چرخیده و خلاء فرهنگ کتابت کاملا مشهود می باشد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
ادبیات غنی زبان عربی که با حضور تشیع در ایران پا به عرصه ادبی ایران نهاد موجب قوام گرفتن علاقه وافر ایرانیان به حکمت، ادب و شعر گردید. بطوریکه بازار ادیبان و شعرا در دوره بویهیان رونق بیشتری گرفت. خرسندی ایرانیان از تقریب فرهنگی ادبی موروثی خود با فرهنگ و ادب اسلامی جان تازه ای به ادب و شعر ایرانی بخشیده بود. بطوری که با گسترش شعر و ادب ایرانی، تصویر اوضاع و احوال فرهنگی اجتماعی ایرانیان در عهد آل بویه را به خوبی می توان در آثار ادیبان و شعرا مشاهده کرد.
آل بویه تنها فرمانروایان ایرانی بودند که توانستند حکومت هایی ایرانی به پایتخت سه شهر بزرگ ری، شیراز و بغداد بنیان نهند؛ چنانکه محدوده ی حکمرانیشان چهار سرزمین عراق، فارس جبل و اهواز را در بر می گرفت. این امر نتیجه زیرکی و نیز مهارت جنگی بنیانگذاران این سلسله و همچنین توانمندی آنان در گردآوری مال و صرف آن در هنگام نیاز و رفتار نیکوی ایشان با اسیران جنگی و فرماندهان بود.
پیدایش مظاهر اجتماعی، قبل از آل بویه حرکت خود را اغاز نموده بود و در زمان آل بویه به رشد بالایی رسید؛ چون در این دوره وضعیت مناسبی برای این امر مهیا شد. در این زمان علوم و ادب شکوفایی گرفت و حرکت تألیف کتابت رشد نمود، ظواهر زیبایی شهرنشینی در تمامی مناطق به کمال رسید و این زمان را می توان به راستی دوره شکوفایی و پیشرفت تمدن اسلامی دانست.
با نگاهی گذرا به وضعیت ادبی دوره آل بویه در می یابیم که حرکت ادبی در تمامی جهات و زمینه ها پویا بوده است. ادیبان و شعرا با زندگی درباری آشنا بودند و صحنه های زیبایی از آنان را به تصویر کشیدند. آنان حتی در امور مملکتی مانند: جنگ، سیاست و مدیریت شرکت جسته و تصاویری از شکست و پیروزی، ستم و عدل، اوامر ونواهی و تشویق و ترغیب امرا را توصیف نمودند که می توان نمونه های ان را در کتاب های صابی، صاحب، خوارزمی، بدیع و دیگر شعرا به فراوانی مشاهده کرد. ادب در این دوره تنها قصرهای مجلل و مجالس شراب و آواز اختصاص نیافت بلکه زندگی تجار، صنعتگران و دزدان را به تصویر کشید وهمین باعث شد که ادب ذخیره ارزشمندی را بدست آورد. اشعار ابن حجاج، ابن سکرخ، سوسی، عکبری و خزرجی بهترین دلیل برای اثبات این مدعا است. نحوه نگارش ادبی این دوره نیز متفاوت است. نگارش طبقه روشنفکر با زیبایی و آراستگی کلمات همراه بود و روش نوشتاری عامه مردم به صورت روزمره و بدون دشواری می باشد که زندگی عادی مردم در کلمات و معانی آن جریان دارد. سیاست در ادب نقش بسزایی دارد و آزادی و استبداد تأثیر مستقلی را در آن بر جای می گذارد.یکی از دلایلی که محققان از آن به عنوان عامل شکوفایی دانش در این دوره یاد می کنند، توجه پادشاهان و وزرای ادب پرور به فلسفه و علم بوده است(امین، ۱۹۵۶م، ص ۳۷۷). دلیل دیگر وشاید مهمترین آن در توجه پادشاهان و وزیران به علم و محترم شمردن دانشمندان، نیاز ایشان به نویسندگان و شعرا بوده است؛ چون سرزمین های تحت سلطه پادشاهان همواره از طرف بزرگان لشکری و نیروهای خارجی مورد تهدید بود و ادب بهترین وسیله برای آرام کردن افکار پریشان به شمار می رفت که پادشاهان از آن در تثبیت حکومت خویش استفاده می کرد(همان، ص ۳۷۸).
۵- پیوند فرهنگ اسلام با فرهنگ ایرانی در دوره بویهیان
حمایت های این سلسله از اقدامات علمی و فرهنگی، مولد ظهور شخصیت های بزرگ در این حوزه ها بوده است. به طور مثال می توان به ابو حیان توحیدی اشاره کرد کتاب الامتاع و المؤانسه یکی از آثار باقی مانده اوست که در معرفی آل بویه اهمیت بسزا دارد (ندوشن، ۱۳۹۳ش، ص ۶۰).
علی بهرامیان برخی از اقدامات آل بویه را در تاریخ ایران ضروری دانسته و تاکید کرده که آل بویه در واقع یکی از نخستین سلسله های ایرانی است که سعی در برقراری پیوند بین تشیع و ایران احیای شکوه گذشته ایران داشته است. آل بویه می دانست که تنها با اتکا به مذهب شیعه می توان هم مسلمان بود و هم ایرانی، و می توان به اهداف سیاسی و اجتماعی نیز دست پیدا کرد.
۶- نظام بخشی تشیع بر تشکیل گروه های اجتماعی ایرانیان
قرن ۴و ۵ عصر طلایی تمدن اسلامی شمرده می شود، که با تجدید خلافت عباسی همزمان بود. شکوفایی تمدن اسلامی از متن تعالیم دینی جوشیده و موجب ظهور و بروز استعدادهای بالقوه اقوام دیگر از جمله فرهنگ ایرانیان شد. ایرانیان از آزادی های سیاسیِ بویهیان برای تحقق آداب و سنن خود بهره جستند. گفتگوها و مجالس ایرانی در قالب شیکه های اجتماعی سنتی و سینه به سینه تشکیل می شد و گروه های متعدد و متکثر اجتماعی شکل گرفت و از آنجا که تشیع هم به فرهنگ ایجاد وحدت و تشکیل امت واحده، ارزش انسانی و فرهنگی قائل بود و تجلی آن گردهم آمدن شیعیان در مساجد برای برگزاری نماز های جماعت یومیه بود. یدالله مع الجماعه همچنین در کنار انجام فرایض عبادی، به طرح و بررسی مشکلات اجتماعی و سیاسی می پرداختند که این امر سبب نظام و قوام گردهم آیی های اجتماعی ایرانیان شد.
آل بویه در این باره نقش بسزایی ایفا کردند. این پیشرفت ها در عرصه فرهنگ بود و در عرصه های دیگر مخصوصاً اقتصادی توفیق چندانی نداشتند، حتی گاهی بحران اقتصادی هم وجود داشت.
۷- نظام بخشی رنسانس اسلامی بر فرهنگ ایرانی
ایرانیان طبق سنت تاریخی خود، با تشکیل گروه ها و مجامع غیر رسمیِ خانوادگی، قومی، محلی و حتی محافل اجتماعی، در باب مسائل و مباحث گوناگون ایران و جهان، گفتگو می کردند و نسبت به تبادل اطلاعات، اخبار و ارائه تحلیل و … مبادرت می ورزیدند. اشتیاق ایرانیان به گفتگو ریشه ای تاریخی در فرهنگ آنان داشته و دارد. در عصر آل بویه شاهد شکوفایی این فرهنگ عامه و توده وار مردمی هستیم بطوریکه حتی کاسبان در دکان ها، حمام ها و گرمابه ها هم گفتگو پیرامون موضوعات مختلف را داشتند.
گده گیری ها و دورهم نشینی های ایرانیان همواره کارکردی به مثابه رسانه ای عموم را داشته است. شبکه های اجتماعی که سینه به سینه موضوعات و مباحث مختلف را منتقل می کردند.
اگر امیران آل بویه خود مشوق علم و ادب نبودند، امکان نداشت که عصر رنسانس اسلامى در عصر آل بویه رخ دهد به عنوان نمونه، سجستانى در ستایش از فضاى ایجاد شده در دوران حکومت عضدالدوله در پایان رساله «فى الکمال الخاص بنوعالانسان» مىنویسد:
«این پادشاه سزاوار آن است که تمامى خلق و خاصه اهل دانش و فرهنگ او را تمجید و براى بقاى ملک او دعا کنند زیرا اهل فضل را تقویت کرده، گفتارشان را منزلتبخشیده و بند از زبان ایشان برداشته تا هر یک از آنها معتقدات فرقه خویش را بدون تقیه ابراز کند و در نتیجه آشکار شود آنچه آنها ادعا مىکنند و معلوم شود آنچه بدان معتقدند و حق از باطل جدا شود و چنان امنیتى پدید آید که کسى با زبان تعصب دینى به دیگرى هجوم نبرد»
یکی از دلایل ارتفاع تفکر ایرانی در مقاطع گوناگون تاریخی، اهمیت دادن به جالس گفتگو بود. در عصر آل بویه که فرصت لازم برای حاکمان آل بویه فراهم گردیده بود تا نسبت به ترویج و توسعه نظام سیاسی خود اقدام نمایند، از هوشمندی و ذکاوت امیران خود بهره بردند و از تقویت فرهنگ گفتگو محور ایرانی و محتوای غنی مکتب تشیع برای توسعه تشیع اقدام نمودند که البته اقدام سیاسی آنان موجب تنظیم و تقویم فرهنگ ایرانی در آن عصر گردید. رنسانس اسلامی، به نوعی منجر به رنسانس تنظیمی و تقویمی فرهنگ ایرانی مطابق با آموزه های تشیع نیز گردید.
احیای معارف و ادب قدیم و شکوفایی فرهنگی در عهد تمدن اسلامی است. در قلمرو خلافت عباسیان امپراطوری ایجاد کند و به صورت محافظان خود خلافت درآیند. شکوفایی فرهنگی مرسوم به «رنسانس اسلامی» با سقوط آل بویه از میان رفت. عصر رنسانس اسلامی در وسیعترین محدوده زمانی خود فاصله زمانی میان قرن های سوم و چهارم تا نهم دهم را در برمیگیرد.این دوره شاهد ظهور ناگهانی طبقه متوسط دولتمند و متنفذی بود که با برخورداری از اشتتیاق و امکانات کسب دانش و موقعیت اجتماعی به پرورش و نشر فرهنگ قدیم کمک می کرد(کرمر، ۱۳۵۷ش، ص ۳۳).
جامعه آل بویه جامعه ای موفق و رو به ترقی سریعی بود. وزیران آل بویه معمولاً از میان طبقه کاتبان برمی خواستند و به سبب علم و استعداد و کاردانی خویش از دیگران گوی سبقت می ربودند(همان، ص ۴۳). بغداد وعده گاه افرادی با سوابق دینی و نژادی و فرهنگی مختلف از گوشه و کنار جهان اسلام بود. مجالس دانشوران و محافل شاهانه طبقات مختلف را در برمی گرفت(همان، ص ۴۴).
یورش خلاق فرد گرایی و گسترش جهان وطنی ناگزیر با معیارهای اجتماعی و دینی و مذهبی و آداب و رسوم تصادم داشت. نیاز به انطباق با معیارهای اجتماعی سبب افزایش تقیه و تظاهر شد. جامعه سنی اسلامی حد بالایی از همرنگی و هم شکلی را ایجاب می کرد و چون معیارهای گروهی در اصل همانهایی بود که شریعت نیز تأیید می کرد، رعایت همرنگی در حکم وفاداری به شریعت بود(همان، ص ۴۵).
چند گروه اجتماعی در این عصر مسئول انتقال فرهنگ بودند:
مکاتب: که به صورت غیر رسمی شکل می گرفت و متشکل از شاگردانی بود که در اطراف معلم، که هم آموزگار و هم مرشد معنوی بود گرد می آمدند.
مجالس: انجمن- جلسه درس- و محفل- محل برگزاری جلسه- دربار و تالار کلاس درس بود. مانند مجالس ابوسلیمان سجستانی. مرکز معمول برای تحصیل علوم صرفاً دینی از قبیل حدیث و فقه بود که در مسجد برگزار می گردید؛ و موضوعاتی چون کلام، لغت، ادب غالباً در منازل معلمان بحث می شد، که وزیر پادشاه این محیط طبیعی را برای پرورش انسان گرایی ادبی فراهم کرده بود.
صرف نظر از مساجد و منازل شخصی؛ مباحثات علمی در دکانها و میدانهای شهر و باغها انجام میگرفت، حتی از گرمابه نیز به استثنای بحث در موضوعات دینی بهره می بردند، کتابفروشی ها نیز از دیگر مجامع مباحثات بودند. برای تشکیل مجلس مناطره، دربار امیران و وزیران محیطی مناسب بود. سلطان و ملازمانش بی تردید از مشاهده مجادله لفظی لغویان و شاعران و نحویان ومتکلمان و فیلسوفان به وجد می آمدند، دربارهی صاحب منصبان حکومتی نیز برای مباحثات ادبی و موضوعات فلسفس مودبانه تر مورد استفاده قرار می گرفت( کرمر، ۱۳۵۷ش، ص ۱۰۰).
افراد برجسته این عصر، یعنی حافظان و حاملان فرهنگ آن: دانشورانی که ذخایر علمی جهان کهن را حفظ می کردند؛ کاتبان و ندیمانی که نیازشان به دانستن، آنان را به گنجینه ای مطلوب برای ذخیره دانش تبدیل می کرد؛ امیران و وزیرانی که اغلب مرد قلم و شمشیر بودند.
علاوه بر مساجد که محل تشکیل مجلس بود ما از کاخ ها هم برای تشکیل مجالس استفاده می کردند. خلفا به ویژه دوره عباسی به خاطر همنشینی با دانشمندان و عالمان تلاش میکردند کاخ هایشان کانون درخشش فرهنگی و آگاهی و پایگاه دیدار دانشمندان و ادیبان باشد(شلبی، ترجمه ساکت، ۱۳۶۱ش، ص ۷۵).
منازل امیران و وزیران آل بویه نیز محفل و محل برای علماء و فضلا بود تا تا فارغ از ازدحام و مزاحمت و گرفتاری هایی روزمره در کمال آرامش با متخصصان رشته های مختلف به محض و بحث بپردازد. گاهی برخی بزرگان را دانشمندان نیز منازل خود را برای تدریس یا مناظره با ارباب مذاهب اختصاص داده بود. منزل شیخ مفید از جمله این مکان ها بود که مناظره های شیخ در آنجا انجام میگرفت(ابن جوزی، ۱۴۱۲ق، ج ۷، ص ۳۴۰).
مکان های وارقان پایگاهی برای علماء و ادبا بود که در آن گرد می آمدند و بحث ومناظره میکرد. و این حاکی از آن است که نوعاً خود وراق مادر شمار علماء و ادبا بودند. تشکیل مجالس بحث منحصر به صحافی ها نبود بلکه در مغازه سفال و کوزه فروشی ها نیز جوانان ادب دوست، گرد می آمدند.
از دیگر تشکیل مجالس علمی در آن دوره کتابخانه ها و دارالعلم ها بود که علاوه بر جمع آوری کتب به آموزش و تربیت شاگردان درموضوعات خاص می پرداختند. گاهی مناظره ها با بزرگان ادیان دیگر رخ می داد و چنین به نظر می رسید که جدل های کلامی بین مسیحیان و یهود از یک طرف و مسلمانان از سوی دیگر مودبانه و عاری از لحن تند بوده است(ابوحیان توحیدی، ۱۹۶۵م، صص ۳۰۱-۲۹۱).
۸- اهداف تشکیل مجالس در فرهنگ ایرانیان
هدف اصلی از تشکیل جلسات، به ویژه جلسات دائمی مربوط به منازل دانشمندان، آموزش و آموختن بود. اما مجالسی که به ویژه در مکان های دیگر چون کاخ ها و منازل وزیران بر پا می شد، اغلب اهداف جانبی دیگری می توانست همراه داشته باشد، از جمله استهزا و به دشواری افکندن حریف، خود نمایی و فخر فروشی، به دام انداختن رقیب و نیز بیرون کردن رقیب از میدان که اغلب نیز اهداف آنان تأمین شده و موجب شادمانی برپا کننده مجلس و شرکت کنندگان در آن می گردید که شواهدی از هر یک در پی خواهد آمد.
۱-۸ مناظره در فرهنگ ایرانی برای آموزش و آموختن
آموزش و آموختن مهم ترین انگیزه مباحثه ها ومناظره های مجالس بود. معمولاً این نوع مجالس به این صورت بود که شاگرد از استاد خویش یا گروه همتایان در موضوعی که خود آگاهی نداشت، مؤدبانه پرسش می کرد و در انتظار پاسخ می نشست. از آثار بر جای مانده از این مجالس کتاب الهوامل و الشوامل است که تألیف آن مربوط به ایامی است که ابوحیان در ری و دربار ابن عمید به سر می برد. کتاب، مشتمل بر پرسش ها (الهوامل) و پاسخ هایی (الشوامل) است که میان ابوحیان و ابوعلی مسکویه، فیلسوف و مورخ مشهور و کتابدار ابن عمید مبادله شده است(خراسانی، ۱۳۷۴ش، ج ۵، ص ۵۶۵). پرسش های ابوحیان جنبه استهزا و به دشواری افکندن حریف ندارد، بلکه در واقع برای آموختن است(ابوحیان توحیدی، ۱۹۵۱م، ص ۳۵۹).
نمونه دیگر در دوره مورد بحث، مجلسِ اُنس اِبن سعدان با ابوحیان توحیدی است. ابن سعدان شب ها با ابوحیان در ابواب مختلف ادب و لغت و فلسفه و الهیات و اخلاق که خود در آن دانش ها اطلاعات بسیار داشت و این معنا از پرسش های او از ابو حیان آشکار است، به گفت وگو می پرداخت. ابوحیان شرح این گفت وگو را در کتاب مشهور الامتاع و المؤانسه که آن را به چهل شب تقسیم کرده، گرد آورده است. این مباحثات این گونه بود که وزیر مسئله ای مطرح می کرد و ابوحیان به درخواست وزیر به صراحت و با خاطری آسوده، پاسخ داد و ضمن پاسخ، پرسش های دیگر پیش می آمد و به همین روش در مباحث مختلف، گفت وگو می شد(ابوحیان توحیدی، ۱۹۳۹م، ص ۶۴۴-۶۴۲).
۲-۸ ارزیابی مرتبه علمی در مناظره ها در فرهنگ ایرانی
گاهی نیز مناظره بین استاد و دانشجو یان حتی هم طرازان به منظور سنجیدن مرتبه علمی و یا دادن گواهی تدریس و یا اجازه ورود به جلسه درس اساتید بالاتر انجام می گرفت. به همین منظور اگر علمای شهری، شهرت علمی یکی از علمای شهر دیگر را می شنیدند، چند تن را از میان شهر خود انتخاب می کردند تا به آن شهر روند و با عالم مورد نظر، مباحثه و مناظره کنند. یکی از این موارد، داستان علمای شیراز و ابوسهل صُعْلوکی نیشابوری (م ۳۶۹ق)است که چون شهرت صعلوکی در فقه، تفسیر، نحو، کلام، ادب و علوم دیگر بالا گرفت و به شیراز رسید، علمای این شهر چند نفر را از میان خود بر گزیده و برای مناظره با صعلوکی به نیشابور فرستادند. صعلوکی به استقبال ایشان رفت. علمای شیراز در زمینه های مختلف با صعلوکی بحث کردند و او بر همه ایشان غلبه یافت(سبکی، ۱۳۴۴ش، ج ۲، ص ۱۶۹).
۳-۸ استهزا و به دشواری افکندن حریف
برخی از جلسات به منظور استهزای حریف یا به دشواری افکندن وی نزد حاضران انجام می گرفت و این منظور که چه بسا از جانب میزبان و صاحب مجلس در نظر گرفته شده بود، گاه با موفقیت انجام می شد و زمینه خرسندی وی را فراهم می آورد و باعث بالا رفتن مقام حریف پیروز نزد صاحب مجلس نیز می شد. جالب آن است که اغلب حاضران و تماشاچیان جلسه نیز از نتیجه جلسه، شادمانی می کردند.
ابوحیان توحیدی در الامتاع، مناظره ابوبشر مَتّی (منطقیِ برجسته آن عصر) با ابوسعید سیرافی (نحوی و فقیه برجسته بغداد) را در وقایع شب هشتم نقل می کند. این مناظره در حضور ابن فرات وزیر(در م۳۲۶/ ۹۳۹ق) جریان داشته و نویسنده خود، آنرا شنیده و ثبت کرده است. ابوبشر در این جلسه به سبب تعصب به زبان یونانی و دانش اندکی که از زبان عربی دارد، بارها سرزنش می شود و در پاسخ می گوید که نحو مربوط به لغات وکلمات است، در حالی که منطق به مفاهیم می پردازد و مفاهیم در ترجمه، محفوظ می مانند. اما سیرافی کوتاه نمی آید و یک سلسله سؤال های نحوی از متّی می پرسد که او نمی تواند پاسخ دهد. بدین سان، سیرافی در برابر حریفی که بی اطلاعی اش از ظرایف یک زبان بغرنج، در آغاز بحث مسلم انگاشته شده بود، به پیروزی سطحی نایل می شود. هر چه متّی در پاسخ گویی به این اختراعات زبانی بیشتر درمی ماند، سیرافی احساس رضایت بیشتری می کند. متّی به حریفش می گوید که اگر او هم به همین شیوه در زمینه منطق سؤال پیچ شود از عهده پاسخ گویی برنمی آید و همانند او درمی ماند، ولی سیرافی باز هم کوتاه نمی آید و با شادمانی به استهزای متّی ادامه می دهد.یادآور می شود که نه فقط وزیر، بلکه سایر شنوندگان هم از پیروزی نحوی بر منطقی، احساس شادمانی می کنند. همچنین نه تنها مَتّای نسطوری، بلکه کِنْدی (فیلسوف مسلمان) هم که به مَتّی یاری می رساند، سرانجام در سیل تمسخری که بحث به پایان می رسد، غرق می شوند.
این تمسخر و استهزا، گاه از هر دو جانب مناظره کننده انجام می شد، چنان که شیخ مفید در مجالس خود آورده است:
«روزی در مجلسی حاضر شدم، پس در آن کلامی از پستی و رذیلت بنی تیم بن مره جاری شد. در این باب، شیخی از شیعه برسبیل استهزا اشعاری می خواند که دلالت بر آن کند. چون آن شیخ اشعار خود را خواند، ابوالعباس بن هبه الله منجم با او به معارضه و منازعه پرداخت و با تمسخر ادامه داد: یا شیخ چه چیز تو را به اشعار عرب دانا کرده است؟(شیخ مفید، ترجمه خوانساری، ۱۳۷۷ش، صص ۱۱۹-۱۱۸)
۴-۸ خودنمایی و فخرفروشی
گاه خودنمایی و فخرفروشی انگیزه تشکیل مجالس بود. تشکیل مجالس ادبی توسط وزیران در تالارهای ادبی یا حتی نشست های علمی در مجلس ایشان، اغلب با انگیزه فخرفروشی وزیر و خودنمایی ادیب یا دانشمند همراه بود. ابن سعدان هنگامی که به وزارت نشست، دانشمندان بزرگی چون ابوعلی عیسی بن زرعه (فیلسوف و منطقی)، ابوالخیر خمار (پزشک)، ابوعلی بن سَمح (منطقی)، ابوعلی مسکویه (مورخ)، یحیی بن عدی (فیلسوف و منطقی)، ابوالوفای بوزجانی (ریاضی دان) و گروه دیگر را گرد خود فراهم آورد و با آنها مجالس متعددی برپا می کرد، و به بحث و مناظره می پرداخت(ابوحیان توحیدی،۱۹۳۹م، صص ۶۴۸-۶۴۲) و خود به برپایی این انجمن ها فخر می فروخت.(همان، ۲۰۰۷م، ص ۸۰) طبیعی است عالمان و دانشمندان نیز به سبب شرکت در مجالس فوق، فخر می فروختند، به ویژه اگر در جریان مباحثه ، پیروز میدان بودند که باعث تقرب ایشان به وزیر یا امیر نیز می شد.
داستان رفتن باقلانی از بصره به شیراز و ورود او به مجلس عضدالدوله و مناظره با بزرگان و رؤسای معتزله در حضور او در ترتیب المدارک از قول خود با قلانی ذکر شده است. این گرچه، نقل مناظره های یک جانبه است، اما مسلم است در این مذاکره، باقلانیِ اشعری مذهب که عقایدش کاملاً مخالف عضدالدوله معتزلی و شیعی بود، توانست با فصاحت کلام و نیروی استدلال و احتجاج در عضدالدوله نفوذ کند و به او تقرب جوید تا آنجا که به دستور او معلم و مربی فرزندش شد.
عالمان و دانشمندان در جریان مناظره و در چگونگی بیان خود نیز اغلب انگیزه خودنمایی را ظاهر می کردند. ابن جوزی گوید: محدثی که در رقه (باغی در بغداد) از شیخ و استاد خود حدیث شنیده بود در سخنان خود می گفت: «حدثنی فلان و فلان با رقه» تا مردم گمان کنند که او برای فراگرفتن حدیث تا رقه شام رفته است. محدثی دیگر در بین نهر عیسی و نهر فرات می نشست و می گفت: «حدثنی فلان و فلان من وراء النهر» تا مردم فکر کنند که وی برای طلب حدیث تا ماوراء النهر سفرکرده است(ابن جوزی، ۱۴۱۲ق، ج ۳، صص ۲۵۲-۱۸۳).
۹- شرکت کنندگان در مجالس در فرهنگ ایرانیان
۱-۹ همتایان علمی
شرکت در مجالس و انجمن های علمی و فرهنگی دوره آل بویه برای عموم عالمان و دانشمندان و ادیبان آزاد بود، اما آنچه مسلم است اعضای شرکت کننده در مناظره، اغلب در یک سطح و از فرهیختگان یک گرایش علمی بودند. به طور مثال، در جلسات فلسفی که مباحث فلسفی مطرح می شد، به طور طبیعی علاقمندان و آگاهان به فلسفه شرکت می جستند. اما آنچه در خور توجه است اینکه اغلب سعی می شد که اعضا از همتایان و همطرازان بوده باشند و به عبارتی حریفان از نظر توان علمی در یک سطح قرار داشته باشند. برای مثال، مجلس سجستانی از نظر ترکیب اعضا چنین توصیف شده است: