-
- انکار امام و عدم پذیرش امامت او؛
بیزاری جستن از امام؛
برائت جستن از دین امام.
شرط اول، یعنی انکار و عدم پذیرش امامی که از سوی خداوند انتخاب شده، در سایر روایات نیز تکرار شده است.
شرط دوم و سوم که از تعبیر «بَرِئَ مِنهُ وَ مِن دِینِهِ» فهمیده میشود، در روایات دیگر وجود ندارد.
برائت، از جحد و انکار شدیدتر است و به معنای عدم پذیرش به همراه اعتقاد به بطلان یا کذب است.[۲۴۳] به عبارت دیگر، در جایی تعبیر برائت و بیزاری استفاده میشود که شخصی به بطلان یا کذب بودن مسألهای معتقد باشد و به همین جهت آن را نپذیرد و انکار نماید.
بنابراین، انکار به تنهایی سبب حکم به کفر نیست و زمانی شخص منکِر، محکوم به کفر میشود که علاوه بر انکار امام، از او و دینش برائت جوید.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
البته عدهای در شرح این روایت، شرط دیگری را نیز برای حکم به کفر برشمردهاند. آنان معتقدند مقصود از انکار امام، انکار امام معصومی است که مبسوط الید باشد، حکومت ظاهری داشته باشد و رتق و فتق امور به دستش باشد. بنابراین اگر امامی در حال تقیه باشد، انکار امامتش موجب کفر نیست. نمونه قسم اول، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است که خلافت ظاهری داشت و مردم او را میشناختند و مناقب آن حضرت را از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) شنیده بودند و با این وجود به مخالفت با او برخاستند. این دسته از مخالفین محکوم به کفرند، اما کسانی که به دلیل تبلیغات سوء دشمن در مقابل آن حضرت ایستادند، مشمول این حکم نیستند.[۲۴۴]
در مقابل، برخی این تفصیل را نمیپذیرند و در این خصوص به اطلاق روایت تمسک میکنند. از آن جمله میتوان به مرحوم مجلسی پدر (رحمهالله) اشاره نمود. ایشان در روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه در توضیح این فقره از روایت میگوید، بر اساس ظاهر روایت، در انکار کردن فرقی میان عالم و جاهل نیست و این روایت بر کفر اهل خلاف دلالت دارد.[۲۴۵]
مسأله دیگری که در این روایت، بسیار مهم به نظر میرسد، حکم به ارتداد و اثبات احکام فقهی آن برای چنین شخصی است. امام (علیهالسلام) در این روایت، هم به صراحت چنین شخصی را مرتد (مُرتَدٌّ عَنِ الإِسلام) توصیف میکند و هم حکم مرتد، یعنی جواز ریختن خونش را صادر می کند (فَدَمُهُ مُبَاحٌ فِی تِلْک الْحَال). بنابراین، در این روایت علاوه بر اثبات کفر کلامی، کفر فقهی نیز برای منکر امام ثابت شده است.
شاید بتوان گفت، مبنای حکم برخی از علمای شیعه به کفر فقهی مخالف نیز همین روایات باشد. پیش از این گذشت که برخی از علمای شیعه، مخالف را از لحاظ فقهی هم کافر میدانند و از جمله آنها شیخ مفید (رحمهالله) است که در باب تلقین محتضر در المقنعه نوشته است:
«برای هیچ کس از اهل ایمان جایز نیست کسی را که در امر ولایت، مخالف با حق است، غسل دهد یا بر چنین کسی نماز بخواند، مگر در صورتی که ضرورتی از جهت تقیه اقتضا کند که در این حالت باید او را به روش اهل خلاف غسل دهد و نباید جریده به همراه او بگذارد و اگر بر او نماز خواند، او را در نمازش لعنت کند و بر او دعا نکند.»[۲۴۶]
به اعتقاد شیخ طوسی (رحمهالله) علت این حکم شیخ مفید (رحمهالله) این است که مخالف اهل حق کافر است، پس باید حکمش نیز مطابق حکم کفار باشد، مگر در مواردی که با دلیلی از حکم کفار خارج شده باشد. بنابراین، چون غسل دادن کافر جایز نیست، باید غسل اهل خلاف نیز همین حکم را داشته باشد.[۲۴۷]
روایت نهم
«عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیهالسلام) فِی قَوْلِهِ وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکمْ عَنْ سَبِیلِهِ قَالَ نَحْنُ السَّبِیلُ فَمَنْ أَبَى فَهَذِهِ السُّبُلُ فَقَدْ کفَرَ، ثُمَّ قَالَ ذلِکمْ وَصَّاکمْ بِهِ لَعَلَّکمْ تَتَّقُونَ یَعْنِی کیْ تَتَّقُوا؛ از ابو بصیر نقل شده که امام صادق (علیهالسلام) در رابطه با آیه و محققا این راه من راست است آن را پیروى کنید و از راههاى دیگر نروید که شما را از راه حق دور می سازد فرمودند: آن راه ماییم، عدم پذیرش ما همان راههای دیگر (سُبُل) است که هر که از آنها برود کافر است. سپس فرمود: خداوند شما را به این مطلب وصیت نمود تا شاید تقوا پیشه کنید.»[۲۴۸]
آیه شریفهای که در این روایت توسط امام (علیهالسلام) تبیین و تفسیر شده است، در ابتدا امر به پیروی و اتباع از صراط مستقیم الهی میکند و سپس به عنوان تأکید بر این امر، پیروی از «راهها»ی دیگر را نهی میکند.
بنابراین، آنچه در ابتدا از این آیه برداشت میشود این است که صراط مستقیم الهی و راه حق تنها یکی است و سایر راهها، الهی نیست. (وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکمْ عَنْ سَبِیلِهِ) این که «صراط» به صورت مفرد آمده و «سُبُل» به صورت جمع ذکر شده است، به خوبی این مطلب را روشن میکند.
حال باید ببینیم این صراط مستقیم که تنها یکی است، کدام است. بر اساس این روایت، مقصود از «صراط مستقیم» و آن راهی که خداوند متعال در آیه شریفه امر به اتباع و پیروی از آن نموده است، همان اهل بیتند و هر راهی به جز راه اهل بیت (علیهمالسلام) تحت عنوان «سُبُل» و راههای دیگر قرار میگیرد که حق نیستند و تبعیت از آنها مورد نهی الهی واقع شده است.
بنابراین، پیروی از هر راه دیگری غیر از راه اهل بیت (علیهمالسلام) به معنای عدم پذیرش این فرمان الهی است.
تاکنون تنها ثابت شد که راه حق و صراط مستقیم همان اهل بیتند و پیروی از آنها لازم است و نیز پیروی از سایر راهها، مورد نهی قرار گرفته، اما در آیه مبارکه، کسی که از سایر راهها پیروی کند کافر معرفی نشده است، ولی امام (علیهالسلام) که وظیفه تبیین معانی قرآن را بر عهده دارد، بلکه عدل قرآن و قرآن ناطق است، اینگونه افراد را کافر میشمارد. آنجا که حضرت میفرمایند: «نَحْنُ السَّبِیلُ فَمَنْ أَبَى فَهَذِهِ السُّبُلُ فَقَدْ کفَرَ؛ راه (حق) ماییم و هر کس این مطلب را نپذیرد از «سُبُل» و سایر راهها پیروی نموده و تحقیقاً کافر شده است.» به صراحت و روشنی کسانی را که از راه اهل بیت (علیهمالسلام) عدول مینمایند و از آن پیروی نمیکنند، محکوم به کفر مینمایند.
روایت دهم
«عَنْ أَبِی بَکرٍ الْحَضْرَمِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ (علیهالسلام) أَصْلَحَک اللَّهُ مَنِ الْمَسْئُولُونَ فِی قُبُورِهِمْ قَالَ مَنْ مَحَضَ الْإِیمَانَ وَ مَنْ مَحَضَ الْکفْرَ قَالَ قُلْتُ فَبَقِیَّهُ هَذَا الْخَلْقِ قَالَ یُلْهَى وَ اللَّهِ عَنْهُمْ مَا یُعْبَأُ بِهِمْ قَالَ قُلْتُ وَ عَمَّ یُسْأَلُونَ قَالَ عَنِ الْحُجَّهِ الْقَائِمَهِ بَیْنَ أَظْهُرِکمْ فَیُقَالُ لِلْمُؤْمِنِ مَا تَقُولُ فِی فُلَانِ بْنِ فُلَانٍ فَیَقُولُ ذَاک إِمَامِی فَیُقَالُ نَمْ أَنَامَ اللَّهُ عَیْنَک وَ یُفْتَحُ لَهُ بَابٌ مِنَ الْجَنَّهِ فَمَا یَزَالُ یُتْحِفُهُ مِنْ رَوْحِهَا إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ وَ یُقَالُ لِلْکافِرِ مَا تَقُولُ فِی فُلَانِ بْنِ فُلَانٍ قَالَ فَیَقُولُ قَدْ سَمِعْتُ بِهِ وَ مَا أَدْرِی مَا هُوَ فَیُقَالُ لَهُ لَا دَرَیْتَ قَالَ وَ یُفْتَحُ لَهُ بَابٌ مِنَ النَّارِ فَلَا یَزَالُ یُتْحِفُهُ مِنْ حَرِّهَا إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ؛ ابوبکر حضرمی میگوید: به ابوجعفر گفتم: اصلحک الله چه کسانی در قبر مورد سؤال قرار میگیرند؟ فرمود: کسی که ایمان محض یا کفر محض داشته باشد. پرسیدم: بقیه چه میشوند؟ فرمود: به خدا قسم به آنها اعتنایی نمیشود. پرسیدم: از چه چیزهایی سؤال میشوند؟ فرمود: از حجتی که در میان شما حاضر است. از مؤمن پرسیده میشود عقیده ات درباره فلان بن فلان چیست؟ پاسخ میدهد او امام من است، پس به او گفته میشود بخواب، خداوند چشمانت را بخواباند و دری از بهشت برایش گشوده میشود و تا قیامت، پیوسته نسیم بهشت بر او میوزد و به کافر گفته میشود عقیده ات درباره فلان بن فلان چیست؟ در جواب میگوید نام او را شنیده ام، اما نمیدانم کیست، پس به او گفته میشود نفمیدی و دری از جهنم به روی او باز میشود و تا قیامت پیوسته از حرارتش بر او میوزد.»[۲۴۹]
در این روایت که در بحث سؤال قبر وارد شده است، در رابطه با دو دسته صحبت شده که عبارتند از مؤمن و کافر.
مؤمن، بر طبق آنچه در این روایت آمده کسی است که در رابطه با امامت، معتقد به امامت حجج الهی باشد. به عبارت دقیقتر، یکی از شرایط اطلاق لفظ مؤمن بر شخص، این است که معتقد به امامت حجج الهی باشد.
در مقابل، لفظ کافر بر کسی اطلاق شده است که نسبت به حجت الهی، یعنی امام معرفت نداشته باشد و معتقد به او نباشد.
بنابراین، یکی از اسباب کفر، عدم اعتقاد به امام و حجت الهی است.
روایت یازدهم
«ابْنَ کثِیرٍ قَالَ: حَجَجْتُ مَعَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسلام) فَلَمَّا صِرْنَا فِی بَعْضِ الطَّرِیقِ صَعِدَ عَلَى جَبَلٍ فَأَشْرَفَ فَنَظَرَ إِلَى النَّاسِ فَقَالَ مَا أَکثَرَ الضَّجِیجَ وَ أَقَلَّ الْحَجِیجَ فَقَالَ لَهُ دَاوُدُ الرَّقِّیُّ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ هَلْ یَسْتَجِیبُ اللَّهُ دُعَاءَ هَذَا الْجَمْعِ الَّذِی أَرَى قَالَ وَیْحَک یَا أَبَا سُلَیْمَانَ إِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَک بِهِ الْجَاحِدُ لِوَلَایَهِ عَلِیٍّ کعَابِدِ وَثَنٍ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاک هَلْ تَعْرِفُونَ مُحِبَّکمْ وَ مُبْغِضَکمْ قَالَ وَیْحَک یَا بَا سُلَیْمَانَ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ عَبْدٍ یُولَدُ إِلَّا کتِبَ بَیْنَ عَیْنَیْهِ مُؤْمِنٌ أَوْ کافِرٌ إِنَّ الرَّجُلَ لَیَدْخُلُ إِلَیْنَا بِوَلَایَتِنَا وَ بِالْبَرَاءَهِ مِنْ أَعْدَائِنَا فَتَرَى مَکتُوباً بَیْنَ عَیْنَیْهِ مُؤْمِنٌ أَوْ کافِرٌ وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ إِنَّ فِی ذلِک لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ نَعْرِفُ عَدُوَّنَا مِنْ وَلِیِّنَا؛ ابن کثیر میگوید: با امام صادق (علیهالسلام) به حج مشرف شدم. در میانه راه، از کوهی بالا رفت و نگاهی به مردم کرد، سپس فرمود: چقدر سر و صدا و شلوغی زیاد است و حج گذاران چه اندکند. داوود رقی از آن حضرت پرسید: یا بن رسول الله! آیا خداوند دعای این جمعیتی که مشاهده میکنم را مستجاب میکند؟ حضرت فرمودند: وای بر تو ای ابوسلیمان! خداوند شرک را نمیبخشد و کسی که ولایت علی را انکار کند مانند کسی است که بت میپرستد. پرسیدم: فدایت شوم، آیا دوست دار و دشمن خود را میشناسید؟ فرمود: وای بر تو ای ابوسلیمان! هیچ بندهای متولد نمیشود، مگر این که در میان دو چشمش نوشته شده است که مؤمن است یا کافر. شخص پیش ما مىآید، مدعى ولایت ما است و بیزارى از دشمنانمان در پیشانى او نوشته است مؤمن است یا کافر. خداوند عز و جل می فرماید: إِنَّ فِی ذلِک لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ ما دوست را از دشمن تشخیص میدهیم.»[۲۵۰]
این روایت در کتاب الاختصاص شیخ مفید (رحمهالله)[۲۵۱] و نیز در موارد متعدد در تفسیر برهان نقل شده است.
البته اختلافات جزئی در متن روایت وجود دارد، اما جمله محل شاهد (إِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَک بِهِ الْجَاحِدُ لِوَلَایَهِ عَلِیٍّ کعَابِدِ وَثَنٍ) بدون هیچ اختلافی نقل شده است.
در این روایت نکات متعددی وجود دارد، از جمله این که این روایت در روشن شدن معنای مخالف بسیار به ما کمک میکند. همانگونه که واضح است، این روایت در رابطه با کسانی است که به ظاهر مسلمان بوده و مشغول به انجام اعمال حج بودهاند، اما با این وجود، امام (علیهالسلام) این مسائل را درباره آنان مطرح میکند.
مسأله دیگر و محل شاهد در این روایت آن است که حضرت اعمال این گروه را مورد قبول نمیداند و دلیل این مطلب را نیز عدم پذیرش امامت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و انکار آنان نسبت به آن ذکر می کند. حضرت در جواب داوود رقی که در رابطه با پذیرش اعمال آنان سؤال کرد، پاسخ دادند که خداوند گناه شرک ورزیدن به خودش را نمیبخشد. بنابراین، علت اصلی عدم پذیرش اعمال آنان، شرک است؛ اما چگونه این عده به خداوند متعال شرک ورزیدهاند؟ در اینجا امام (علیهالسلام) به روشنی بیان میکنند که انکار ولایت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به منزله عبادت اوثان است و عبادت اوثان یعنی شرک به خداوند متعال.
در این روایت، گرچه لفظ کفر نسبت به مخالف اطلاق نشده است، اما به روشنی و شفافیت میتوان دریافت که جمله «إِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَک بِهِ» که این انکار ولایت حضرت امیر را به دلالت التزامی شرک میخواند و نیز جمله «الْجَاحِدُ لِوَلَایَهِ عَلِیٍّ کعَابِدِ وَثَنٍ» که منطوقا انکار ولایت را به منزله بتپرستی معرفی میکند، حکم کفر را بدون تردید برای مخالف ثابت میکنند.
روایت دوازدهم
«عَنْ أَبِی سَلَمَهَ: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام، قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ: «نَحْنُ الَّذِینَ فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَنَا، لَایَسَعُ النَّاسَ إِلَّا مَعْرِفَتُنَا، وَ لَایُعْذَرُ النَّاسُ بِجَهَالَتِنَا؛ مَنْ عَرَفَنَا، کانَ مُؤْمِناً؛ وَ مَنْ أَنْکرَنَا، کانَ کافِراً وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْنَا وَ لَمْ یُنْکرْنَا، کانَ ضَالّاً حَتّى یَرْجِعَ إِلَى الْهُدَى الَّذِی افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَیْهِ مِنْ طَاعَتِنَا الْوَاجِبَهِ، فَإِنْ یَمُتْ عَلى ضَلَالَتِهِ، یَفْعَلِ اللَّهُ بِهِ مَا یَشَاءُ؛ ابوسلمه میگوید: از امام صادق (علیهالسلام) شنیدم که چنین میگوید: ما هستیم کسانی که خداوند اطاعت ما را واجب نموده و بر مردم روا نیست جز این که ما را بشناسند و در نادانی به مقام ما معذور نیستند. هر که ما را بشناسد مؤمن است و هر کس ما را انکار کند کافر است و کسی که نه ما را بشناسد و نه انکار کند گمراه است، تا این که به هدایتی که خدا بر او واجب کرده، یعنی اطاعت ما برگردد و اگر در حال ضلالت و گمراهی بمیرد خداوند هر چه اراده کند با او انجام خواهد داد.»[۲۵۲]
این روایت از لحاظ سندی صحیحه است و تمامی راویان در سلسله سند آن امامی و ثقهاند.
در ابتدای این روایت به مسأله وجوب اطاعت امام اشاره شده است و آنچه در این زمینه مهم است این که امام (علیهالسلام) این حکم، یعنی وجوب اطاعت را به طور مستقیم به خداوند متعال نسبت میدهند و میفرمایند: «فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَنَا» یعنی خداوند، خود اطاعت و پیروی از ما را واجب نموده است و مسأله امامت یک مسأله اصولی است که با نصب الهی انجام میشود و اینگونه نیست که در اختیار مردم باشد. بنابراین، التزام به اطاعت و پیروی از ائمه (علیهمالسلام) به مثابه التزام به پیروی از خود پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) است.
بر اساس آنچه گفته شد، معرفت و شناخت امام نیز امری ضروری است؛ چون اطاعت و پیروی تنها در صورتی امکان پذیر است که نسبت به شخص مطاع، معرفت و شناخت داشته باشیم.
در جمله سوم، امام (علیهالسلام) مجدداً بر وجوب شناخت و معرف به عنوان مقدمه اطاعت و پیروی تأکید میکنند و عذر افرادی که در پی تحصیل این معرفت نیستند را غیر قابل پذیرش میدانند.
سپس امام (علیهالسلام) بر اساس گزارههای پیشین، مردم را از لحاظ شناخت و معرفت نسبت به امام، به سه دسته تقسیم میکنند.
دسته اول کسانی هستند که به این فریضه عمل نموده و نسبت به امام، معرفت و شناخت حاصل نمودهاند؛ این دسته مؤمناناند.
دسته دوم کسانی هستند که ولایت امام را انکار میکنند و این دسته کافرند.
ملا صالح مازندرانی (رحمهالله) در شرح این جمله از حدیث، بیان میکند که مقصود از ایمانی که به دسته اول نسبت داده شده، ایمان به خدا و رسول است و کفری که به دسته دوم نسبت داده شده نیز کفر به خدا و رسول است. به عبارت دیگر، کسی که ولایت ائمه (علیهمالسلام) را انکار کند، در حقیقت به خدا و رسولش کفر ورزیده است؛ زیرا چنین شخصی، مهمترین چیزی را که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به عنوان یکی از اصول دینش آورده، انکار نموده است. بنابراین، منکر ولایت ائمه (علیهمالسلام)، هم نسبت به خداوند و هم نسبت به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) کفر ورزیده است.[۲۵۳]
در خصوص این که مقصود از انکار ائمه (علیهمالسلام) و ولایت آنان چیست، مرحوم مجلسی (رحمهالله) در مرآه العقول و در ذیل این روایت اینگونه توضیح میدهد که انکار به معنای یقین نمودن و حکم کردن به عدم وجوب ولایت و امامت ائمه (علیهمالسلام) است و البته قول دیگری را نیز در معنای «مَن أنکَرَنَا» نقل میکند که عبارت است از انکار و عدم پذیرش ولایت ائمه (علیهمالسلام)، پس از اطلاع یافتن نسبت به قول خدا و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) در خصوص وجوب آن؛ زیرا پس از واضح شدن مسأله و روشن بودن وجوب امامت ائمه (علیهمالسلام)، انکار آن به معنای رد کردن کلام خدا و رسول است و کسی که کلام خدا و رسول را نپذیرد کافر است.[۲۵۴]
دسته سوم کسانی هستند که نه نسبت به ولایت اهل بیت (علیهمالسلام) شناخت و معرفت دارند و نه آن را انکار مینمایند؛ بلکه در این مسأله سکوت اختیار نموده و توقف میکنند. این دسته، گمراهند و عاقبتشان در گرو اراده و خواست الهی است.