حجر به مصلحت محجور و مصالح دیگران: حجر خاص یا براساس مصلحت محجور است مانند صغیر سفیه مجنون ویا براساس مصلحت محجور نیست وبه جهت حمایت از مصالح ومنافع دیگران باشد مانند حجرمفلس. عبد ومریض درمرض موت. قسم اول را درحقوق مدنی حجر حمایتی وقسم دوم را حجر سوء ظنی یا ظنی می گویند. [۱۴۲]
حجر موقوف به حکم حاکم وعدم آن : حجر خاصی که براساس مصلحت محجور نیست( حجر ظنی) به دوقسم تقسیم می شود. یا موقوف به حکم حاکم است مانند فلس ( ورشکستگی) یا منوط به حکم حاکم نیست مانند مرض موت که قسم اول را درحقوق مدنی «حجرقضایی» وقسم دوم را «حجر قانونی»
می گویند. [۱۴۳]
بند دوم - اقسام حجر ازنظر حقوقی
درتقسیم بندی اقسام حجر ازنظر حقوقی هرتقسیم مستقل از تقسیم دیگر ذکر گردیده و ارتباطی راکه ما لفظا در بین اقسام حجر ازنظر فقهی شاهد بودیم دراینجا نمی بینیم. هرچند که با اندکی تامل
می توان از جهت معنایی چنان رابطه وپیوندی را بین اقسام حجر ازنظر حقوقی متصور شد.
حجر عام[۱۴۴]درمورد برخی ازمحجورین (مانند سفیه و صغیر ممیز) اصل این است که درهمه کارهای حقوقی محجورند و موارد عدم حجر(مانند تملک بلاعوض) استثنایی ومحتاج به تصریح قانون هستند.
وخاص[۱۴۵]در مورد برخی از محجورین اصل عدم حجر است درامور آنها. مگر درخصوص مواردی که قانون معین می کند. مانند حجر ورشکسته زیرا او نسبت به اعمال قضایی که درزندگی برای خود یا به نیابت از غیر می کند علی الاصول محجور نیست. فقط درموارد مخصوص که قانون صریحا اورا محجور کرده محجور می باشد. برخلاف صغیر وسفیهمنظور از حجر عام این است که شخص به طورکلی از اجرای حق وانجام دادن اعمال حقوقی ممنوع باشد. مثلا حجر مجنون عام است، زیرا کلیه اعمال حقوقی اورا دربرمی گیرد ومجنون به علت فقدان اراده هیچ گونه عمل حقوقی چه عقد باشد چه ایقاع نمی تواند انجام دهد. حجر صغیر نیز عام است زیرا صغیر (ممیز) جز درموارد استثنایی نمی تواند حقوق خود را شخصاً اعمال کند.[۱۴۶]
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
حجر خاص ممنوع شدن شخص از پارهای تصرفات می باشد نه همه آنها. مثلا حجر سفیه (غیر رشید)حجر خاص به شمارمی رود زیرا محدود به امورمالی است. حجر تاجر ورشکسته نیز یک نوع حجر خاص است، زیرا محدود به تصرفات مالی است که به زیان بستانکاران می باشد.[۱۴۷]
حجر غایت دار وبدون غایت : گاهی حجر در زمان معینی پایان می یابد. مانند حجر صغیر که پس از رسیدن به سن بلوغ ورشد مرتفع می شود. ولی گاهی حجر غایت معینی ندارد و زمان انقضای آن معلوم نیست مانند حجر مجنون. [۱۴۸]
حجر حمایتی وحجر سوء ظنی یا ظنی: هدف قانون حمایت از اشخاص محجور است ولی این حمایت برای دو هدف انجام می گیرد:
۱-حمایت از شخص محجور: شخص دیوانه یا بیمار روانی یا کودک ویا سفیه چون دارای اراده تشخیص وتمیز زیان وسود خود نیست واز اداره اموال وتصرف درآنها ممنوع است[۱۴۹] واین اشخاص به سبب اختلال یا نقص قوای دماغی نمی توانند امور خود را چنان که باید اداره کنند وممکن است با کارهای
غیر عاقلانه خود را از هستی ساقط کنند بدین جهت قانونگذار با برقراری حجر وپیش بینی نهادهایی برای اداره امور این اشخاص به حمایت ازآنان اقدام کرده است به همین خاطر آن را حجر حمایتی می گویند. [۱۵۰]
۲- گاهی قانون برای حفظ منافع و مصالح دیگران(بستانکاران، موصی لهم، شرکاء و…) دست به حمایت می زند. درواقع دراینجا قانون از بستانکاران و حقوق مالی آنان حمایت می کند ونه شخص محجور( بدهکار). این حجر را حجی ظنی یا سوء ظنی نامیده اند. برای نمونه قانون ورشکسته به تقصیر یا تقلب را از تصرف در اموالش ممنوع می سازد تا بستانکاران به حقوق مالی خود برسند. این ممنوعیت برای بدگمانی وبی اعتمادی نسبت به فعل وانفعالات بدهکار پس از ورشکسته شدن او انجام می گیرد تا حقوق مالی بستانکاران از میان نرود. [۱۵۱] همان طور که اشاره شد برخی از فقهای امامیه نیز این تقسیم بندی را ذکر کرده اند.
حجر قانونی[۱۵۲] وحجر قضایی[۱۵۳]: حجر قانونی آن است که به حکم مستقیم قانون باشد بی آنکه به رای دادگاه نیازی باشد. مانند حجر صغیر که حجر قانونی است. حجر قضایی آن است که به دستوردادگاه وبر پایه آگاهی دادن وخواسته انجام می پذیرد. اشخاص غیر رشید (سفیه) وبدهکار ورشکسته (مفلس) که مقررات قانون تجارت براو حاکم است در زیر چتر حجر قضایی درمی آیند. همان طور که قبلا اشاره شد مشابه این تقسیم در فقه اسلامی وجود دارد. [۱۵۴]
حجر مبتنی برفقدان اراده و حجر مبتنی بر نقص اراده: در پاره ای از موارد حجر مبتنی برفقدان درک وشعور واراده است ودرپاره ای موارد مبنای حجر نقص یا عدم کفایت اراده است. مثلا حجر مجنون از نوع اول وحجر صغیرممیز یا سفیه از نوع دوم است.
حجر در امور مالی و حجر درامور مالی وغیر مالی:این تقسیم بندی از اقسام حجر در حقوق مدنی شباهت زیادی به تقسیم حجر به عام وخاص دارد. گاهی حجر را به اعتبار اینکه منحصر به امورمالی است یا هم امورمالی وهم امور غیر مالی را دربرمی گیرد به دو قسم تقسیم کرده اند. با توجه به این تقسیم حجرسفیه محدود به امور مالی است زیرا فرض بر این است که سفیه عقل معاش ندارد وتصرفات مالی او عاقلانه نیست ولی در امور غیر مالی درک شعور واراده او کافی است. اما حجر صغیر ومجنون عام است وشامل همه امورواعمال حقوقی او می گردد. برخی از فقها نیز به این تقسیم اشاره نموده اند. [۱۵۵]
گفتار سوم: مبنای حجر
بند اول - مبنای فقهی حَجْر
الف- کتاب : درقرآن کریم آیاتی وجود دارد که مستند فقها وحقوقدانان درمسأله حجر قرار گرفته است.[۱۵۶] غالب این آیات درباره صغیر وسفیه می باشند. ازجمله: [۱۵۷]
- «وابتلوا الیتامی حتی اذا بلغوا النکاح فان آنستم منهم رشداً فادفعوا الیهم اموالهم….»[۱۵۸]
ترجمه : یتیمان را مورد آزمایش قرار دهید تا به سن بلوغ برسند پس هرگاه رشد را نیز درآنان احراز نمودید اموالشان را به آنان پس بدهید….
وبرخی از فقها معتقدند که اصل درحجر درخصوص صبی است واین به سبب قول خداوند متعال است که فرمود: وابتلو الیتامی حتی اذا بلغوا النکاح فان انستم منهم رشدا فادفعوا الیهم اموالهم
- «ولا تؤتوالسفهاء اموالکم….[۱۵۹]
ترجمه : اموالتان را به دست سفیهان [غیررشیدان] ندهید……
-«…فان کان الذی علیه الحق سفیهاً او ضعیفاً اولا تستطیع ان یمل هوفلیملل ولیه بالعدل…[۱۶۰]
ترجمه :…..هرگاه مدیون سفیه یا ضعیف [صغیر] بود ونمی توانست املا بکند باید ولی او ازروی عدالت املا کند…[ بنویسید] …..).
- «ولا تقربوا مال الیتیم الا بالتی هی احسن حتی یبلغ اشده…»[۱۶۱]
ترجمه : به مال یتیم نزدیک نشوید مگر به نیکوترین وجهی [کهبه صلاح اوباشد] تا به حد رشد
[ بلوغ جنسی و عقلی] برسد.
ب- سنت : علاوه بر دلایل قرآنی احادیث و روایات فراوانی درباره محجورین وجود دارد که درکتب معتبر روایی وفقهی به تفصیل مورد بررسی قرار گرفته اند.
- از جمله : «رفع القلم عن ثلاثه عن الصبی حتی یحتلم وعن المجنون حتی یفیق وعنم النائم حتی ینتبه»[۱۶۲] :
از سه گروه قلم تکلیف برداشته شده[احکام تکلیفی]الف-کودک تازمانی که محتلم شود.ب- دیوانه تا وقتی که بهبود یابد ج-شخص خوابیده تا زمانی که بیدار شود.
- مفسران قرآن کریم در تعریف بلوغ اَشُدّ اختلاف نظر دارند. برخی آن را به معنای احتلام، برخی کمال عقل، برخی رسیدن به سی سال و برخی رسیدن به سی و سه سال دانسته اند. مرحوم علامه طباطبائی این اصطلاح را در هشت آیه به معنی استحکام قوای بدنی و پایان دوره کودکی که غالباً هجده سالگی است، تعبیر کرده اند.[۱۶۳]
در روایت دیگر اصبغ ابن نباته از امیرالمؤمنین نقل کرده ا ست: «انه قضی ان یحجر علی الغلام المفسد حتی یعقل.[۱۶۴]» همچنین عبدا… ابن سنان از ابی عبدالله (ع) سوال کرده است: «متی یرفع الی الغلام ماله؟ قال: اذا بلغ واونس منه رشد ولم یکن سفیهاً[۱۶۵]…..».
بند دوم- مبنای حقوقی حجر
در قانون مدنی محجورین به سه دسته تقسیم شده اند :
۱- صغار ۲- اشخاص غیررشید (سفیه) ۳- مجانین (ماده ۱۲۰۷)
و اقسام دیگری که در فقه محجور محسوب می شوند در اینجا جزء محجورین به حساب نیامده اند. زیرا این قانون در مقام بیان انواع محجورینی است که حجر آنها حمایتی است. اشخاص تحت حمایت همان سه قسم مذکور می باشند. و ازطرف دیگر محجور شناختن افراد دلیل می خواهد. پس غیر از محجورین در قانون، دیگران را نمی توان محجور شناخت. [۱۶۶]
علاوه بر این ماده ۱۱۸۰ قانون مدنی، اشخاص تحت ولایت پدر وجد پدری را همان گروه های مذکور در ماده ۱۲۰۷ می دانند. مشروط به اینکه در مورد مجنون یا غیر رشید باید جنون یا عدم رشد آنها متصل به صغر باشد.
گفتار چهارم : اسباب حجر در فقه
بند اول- فقه امامیه: در فقه امامیه اسباب متعددی را از موجبات حجر برشمرده اند اما معمولا فقهای امامیه درکتاب حجر شش سبب را برمی شمارند که به اسباب ششگانه (سته ) معروفند.[۱۶۷] این اسباب عبارتند از: ۱- صغر ۲- سفه ۳- جنون ۴- افلاس ۵- مرض متصل به موت ۶- رقیت ( بردگی).
همان طور که قبلا در فلسفه تشریح حجر ذکر گردید مبنای ذکر اسباب حجر دراین شش دسته دو مبنا بود:
دسته اول کسانی که به خاطر حق خودشان محجور می شوند. مانند صبی، مجنون و سفیه.
دسته دوم کسانی که به خاطر حق دیگران محجور می شوند مانند بقیه موارد ششگانه.[۱۶۸]
برخی فقها غیر از اسباب سته اسباب دیگری را هم برای حجر ذکر کرده اند.این فقها معتقدند که منحصر کردن اسباب حجر درشش امر جعلی واستقراریی است نه عقلی واسباب دیگری هم غیر از این اسباب ششگانه برای حجر وجود دارد. مثل حجر[۱۶۹] راهن نسبت به عین مرهونه، حجر خریدار نسبت به مبیع قبل از تأدیه ثمن، حجر بایع نسبت به ثمن قبل از تسلیم مبیع، حجر مرتدی که توبه اش پذیرفته می شود(ملی)، حجر[۱۷۰] رنگرز وخیاط نسبت به لباس قبل از قبض اجرت وحجر زوجه نسبت به بضع قبل از قبض مهریه وغیره .
بند دوم- فقه عامه: درفقه عامه نیز مانند فقه امامیه اسباب حجر متعدد است ولی روش فقهای عامه دراحصاء وشمارش آنها اندکی متفاوت است. معمولا با عنوان اسباب حجر ازصغر سفه وجنون صحبت
می کنند وضمناً اشاره می کنند که اسباب دیگری هم مانند رقیت مرض متصل به موت ودین وجود دارد.
برخی از فقهای عامه حجر را درمعنی گسترده ای استماع کرده و موارد بسیاری رادارای حجر ذکر نمودهاند که البته بیشتر آنها مربوط به حجری می شود که سبب آن نقص درملکیت است. حجرمشتری نسبت به بیع قبل از تائیدیه ثمن حجر بایع نسبت به ثمن قبل ازتسلیم مبیع، حجر کسی که زمینی را برای دفن میت عاریه بدهد( که قبل از پوسیدن جسد میت نمی تواند آن را بفروشد) وحجر غاصب در مال خودش که آنرا با مال مغصوب مخلوط کرده به طوری که جدا کردن آن پیش از تاییدیه عوض مال مغصوب ممکن نباشد. [۱۷۱]
قرطبی یکی از فقهای عامه قائل است که درخصوص حجر ایتام براساس قول خداوند متعال- وابتلوا الیتامی حتی اذا بلغوالنکاح- اجماع علمای عامه وجود دارد درحالی که درخصوص عاقل کبیری که اموالش را حیف ومیل می نماید اختلاف نظر می باشد. از جمله آنکه مالک وشافعی واهل مدینه وبسیاری از اهل عراق قائل به جواز ابتدا حجر کبار هستند. اگر که برای حاکم اثبات شود که اوسفیه است وحاکم حکم به حجر او دهد. اما دلیل آنها عبارت است از وجود معنای تبذیر دراین کبیر. چرا که آنها معتقدند که صغیر نیز به سبب وجود این صفت دراو محجور شناخته شده است. بنابراین تنها سبب مقتضی که موجب رفع حجر می شود رسیدن به رشد است. «فان آنستم منهم رشدا فادفعوا الیهم اموالهم». به عبارتی دیگر سبب مقتضی درحجر سفه است واگر صغر را ازاسباب حجر می شمارند به دلیل وجود سفه وعدم رشد در صغیر است که مانع از وجوب تکالیف بر اوست. لذا بلوغ را علامت وجوب تکلیف ورشد می خوانند. اگرچه دوصفت عقل ورشد درفرد موجود باشد. عده ای از اهل عراق نیز قائل به عدم ابتدا حجر در کبارهستند که البته این گروه نیزخود به دودسته تقسیم می شوند: دسته اول که معتقدند جایز نیست که کبار را بعد از رسیدن به سن بلوغ محجور بخوانیم. اگرچه حیف ومیل دراموال را درآنها ببینیم.
دسته دوم از معتقدین به عدم حجر کبار می گویند که استصحاب می نماییم. اگر حریف ومیل اموال شخص درادامه این فعل او زمان صغر است پس محجور است واگر بعد ازبلوغ سفیه گشته وبلوغ فاصله ای را بین صغر وکبر او انداخته و مدتی بدون تبذیر براو گذشته وبعد سفیه شده حکم عدم محجوریت
اوست.[۱۷۲]
افراد محجور درنزد مالک شش دسته اند: صغیر سفیه عبد مفلس مریض وزوجه.[۱۷۳]برخی از فقهای عامه نیز اسباب حجر را صغر، رق وجنون نام برده اند. [۱۷۴]