۲- منطبق بر قضاوت حرفهای و در چارچوب اصول پذیرفته شده حسابداری باشد.
۳- تاثیر آن بر تغییر سود قابل ملاحظه باشد.
۴- نیاز به انجام یک مبادله واقعی با طرف دوّمی را ایجاد ننماید. (در واقع یک جابجایی در مانده حسابهای داخلی باشد)
۵- به تنهایی یا همراه رویههای دیگر در طول دوره زمانی پی در پی مورد استفاده قرار نگیرد.
بیدلمن دو ویژگی اصلی را لازمه یک ابزار مناسب مدیریت سود میداند:
۱- مدیران بتوانند با بهره گرفتن از این ابزار نوسانهای سود را به گونه ای کاهش دهند که آنها را به تحقق اهداف بلند مدتشان در گزارشگری سود نزدیک سازد.
۲- استفاده از این ابزار شرکت را در آینده متعهد به عمل خاصی ننماید.
ویژگی دوم از آن جهت مهم است که برخی از ابزارهای مدیریت سود وقتی یک بار مورد استفاده قرار می گیرند ممکن است در دوره های بعد واکنش ضد مدیریت داشته باشند. مانند استفاده از معافیت مالیاتی سرمایه گذاریها. (معتصمی، ۱۳۷۶)
۲-۳-۱۱) عوامل موثر بر مدیریت سود
نسبت به دو زمینه قبلی در تحقیقات مدیریت سود (انگیزهها و ابزار مدیریت) پژوهش در زمینه عوامل موثر بر مدیریت سود از سابقه کمتری برخوردار است و شاید به همین دلیل تحقیقات اخیر به این سمت گرایش یافته است.
از جمله عوامل مشخصی که در اغلب تحقیقات به آنها پرداخته شده است میتوان از نسبت سودآوری، اندازه شرکت، نوع صنعت، نوع مالکیت، ملیت و غیره نام برد.
نسبت سودآوری: سودآوری یا میزان سوددهی از عواملی است که دراغلب تحقیقات به آن پرداخته شده است از جمله میتوان از تحقیقات انجام شده توسط میچلسون، آشاری و همکاران، وایت و آرچیبالد[۱۷۶]۱ نام برد.
به نظر میرسد یافتههای تجربی در مورد متغیر سودآوری نسبت به متغیر اندازه شرکت و نوع صنعت در وضعیت روشنتری قرار دارد به گونه ای که اغلب تحقیقات انجام گرفته در مورد این فر ضیه نشان دهنده تاثیر میزان سودآوری برمدیریت سود بوده است. به علاوه در این پژوهشها عموماً شرکتها برخوردار از سودآوری نسبی پائین تر، به عنوان مدیریت سود مورد شناسایی قرارگرفتهاند. به لحاظ نظری محققین معتقدند تمایل شرکتها دارای سودآوری پائین تر به مدیریت سود، ممکن است از این واقعیت نشأت گرفته باشد که وجود نوسان در جریان سود، تاثیر نامطلوب شدیدتری بر این نوع شرکتها دارد.
به عنوان مثال آرچیبالد نتیجه گیری کرد که نسبت زیادی از شرکتها سود خود را هنگامی مدیریت می کنند که سود دهی آنها نسبتاً کم است. همچنین وایت مدارکی ارائه کرد دال براین که شرکتهای با سود دهی نزولی تمایل بیشتری به مدیریت سود خود دارند، احتمالاً جریانات سود تأثیر شدیدتری بر شرکتها با سود دهی کمتر دارد، از این رو این شرکتها انگیزه قوی تری برای مدیریت سود دارند. (آشاری، ۱۹۹۴)
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
اندازه شرکت: اندازه شرکت از جمله عواملی است که در اغلب تحقیقات به آن اشاره شده است. از آنجائیکه اندازه شرکت می تواند نمایانگر اهرم شرکت، برتری رقابتی شرکت، توانایی مدیریت و کیفیت طرحهای حسابداری، کارایی اطلاعات و نهایتاً می تواند نمایانگر ریسک کلی شرکت باشد. مشارکت بین مدیریت سود واندازه شرکت (مجمع دارائیها) مورد توجه برخی از تحلیگران حسابداری بوده است. (علامه حائری، ۱۳۷۸)
بطور کلی محققینی که روی اندازه شرکت تمرکز دارند، سوالشان این است که آیا شرکها با اندازههای مختلف عکس العملهای متفاوتی نسبت به مدیریت سود نشان می دهند. در ارتباط با متغیر اندازه شرکت محققین معتقدند ازآنجائیکه شرکتهای بزرگتر در معرض توجه و بررسی بیشتری قرار دارند ممکن است انگیزه کمتری نسبت به شرکت هایی کوچکتر برای مدیریت سود داشته باشند.
به بیانی دیگر احتمال کمی وجود دارد که مدیران شرکتهای بزرگ بتوانند از طریق گزارش سودهای هموار ارزش اضافی بدست آورند زیرا سایر منابع به طور مستمر علائم اطلاعاتی مربوط را به بازار منتقل می کنند (آشاری، ۱۹۹۴). از بعد نظری برخی پژوهشگران استدلال کرده اند که شرکتهای بزرگتر انگیزه بیشتری برای مدیریت سود دارند زیرا نیاز آنها به گزارش سودهای هموار بیشتر است. در واقع منشأ این نیاز آن است که شرکتهای بزرگتر در معرض پاسخگویی بیشتری به طیف وسیعی از مدعیان قرار دارند. از طرفی گفته شده است که شرکتهای بزرگتر ممکن است تمایل کمتری به مدیریت سود داشته باشند زیرا این شرکتها در معرض رسیدگیهای دقیقتری قرار دارند و تجزیه و تحلیلهای بیشتری که بازار در مورد این شرکتها انجام میدهد در واقع منجر به این نتیجه می شود که شرکتهای بزرگتر از رهگذر مدیریت سود کمتر موفق به تاثیر گذاری بر رفتار بازار شوند و این معنی است محتوای اطلاعای سودهای هموار شده برای آنها کمتر است.
به عنوان مثال موسز تحقیقی را انجام داد که نشان میداد متغیرهایی نظیر اندازه شرکت، میزان اختلافات سود واقعی و مورد انتظار و طرحهای پاداش مدیران بر رفتار مدیریت سود موثر است. وی هم چنین نتیجه گیری کرد که شرکتهای بزرگتر به علت مورد توجه بودن تحلیگران شناخته شده تر بوده لذا انگیزه کمتری جهت مدیریت سود دارند. (آشاری، ۱۹۹۴) همچنین از تحقیقات دیگری که در زمینه عامل اندازه شرکت برمدیریت سود انجام گرفته است میتوان از تحقیق آشاری و همکاران، میچلسون[۱۷۷]۱، آلبرشت و ریچاردسون[۱۷۸]۲، بلکویی و پیکو نام برد که خلاصهای از این تحقیقات در بخش پیشنه تحقیق ارائه شده است.
نوع صنعت: صنعت نیز از عواملی است که در تحقیقات مختلف به آن پرداخته شده است. به نظر میرسد که شرکتها در صنایع مختلف سود خود را به درجات متفاوتی مدیریت می کنند. پشتوانه نظریه اتخاذ شده در برخی تحقیقات بر مبنای تئوریهای اقتصاد دوگانه است که در آن صنعت به دو بخش محوری وجانبی تقسیم می شود. بخش محوری شامل فعالیتهای تولیدی کالاهای با ارزش، تولید کالاهای انحصاری، صنایع مادر و سوددهی بالا و بخش جانبی شامل بخشهای کشاورزی کم بازده، صنایع تولیدی کم ارزش، خدمات غیر تخصصی یا نیمه تخصصی میباشد. (معتصمی، ۱۳۷۶)
بر مبنای این تئوری شرکتهای صنایع جانبی در درجه بالاتری از عدم اطمینان محیطی قرار دارند و لذا مدعی هستند که شرکتهای جانبی هم تمایل و هم امکان بیشتری برای مدیریت سود دارند. به همین دلیل میزان مدیریت سود در بخش جانبی به طور قابل ملاحظهای از بخش محوری بیشتر است. همچنین برخی محققین معتقدند که نوع صنعت می تواند به میزان قابل ملاحظهای تحت تأثیر محیط اقتصادی جامعه مورد مطالعه باشد. همچنین معیارهای تفکیک صنایع نیز تا حدی گزینشی است در حالیکه عواملی نظیر اندازه و سودآوری عوامل کمی بوده و به طور دقیقی تعریف شده هستند.
به عنوان مثال در تحقیقی که آشاری و همکاران انجام دادهاند باتوجه به وضعیت اقتصادی جامعه مورد بررسی صنایع به دو گروه کلی تفکیک شده و تأثیر این عامل بر مدیریت سود بررسی و نتایج بدست آمده حاکی از موثر بودن متغیر نوع صنعت بر مدیریت سود بوده است همچنین شرکتها با ریسک بالاتر از تمایل بیشتری به مدیریت سود دارند. (آشاری، ۱۹۹۴)
همچنین رونن و سادن به این نتیجه رسیدند که شرکتها در صنایع مختلف به درجات متفاوتی دست به مدیریت سود میزنند به ویژه درجات بالایی از مدیریت سود در شرکتهای نفت و گاز و صنایع دارویی مشاهده می شود .(آشاری، ۱۹۹۴) بلکویی و پیکور نیز رفتار مدیریت سود را در صنایع محوری و جانبی مورد بررسی قرار داده و به این نتیجه دست یافتند که شرکتهای زیر مجموعه صنایع جانبی در مقایسه با صنایع محوری بیشتر به مدیریت سود تمایل داشته اند (آشاری؛ ۱۹۹۴)
نوع مالکیت :نوع مالکیت نیز از عواملی است که در برخی تحقیقات به آن پرداخته شده است. بر منبای تئوری نمایندگی تفکیک مالکیت از مدیریت در شرکتهای سهامی این امکان بالقوه را برای مدیران به وجود آورده تا حداقل بخشی از ثروت گروه های درون سازمانی را به سمت خود منتقل نماید زیرا: اولاً مدیران به اطلاعاتی دسترسی دارند که سایر افراد حداقل به بخشی از آن دسترسی نخواهند داشت، ثانیاً به خاطر تهیه و ارسال بخشی از اطلاعات از جمله اطلاعات مالی توسط مدیران این امکان برای آنها موجود آمده تا بتوانند در حفظ منافع خود اطلاعات مذکور را دستکاری نمایند. به عنوان مثال اسمیت[۱۷۹]۱به شواهدی دست یافت که نشان میداد شرکتهای مدیر کنترلی نسبت به شرکتهای مالک کنترلی تمایل بیشتری به مدیریت سود نشان می دهند. (آشاری، ۱۹۹۴) همچنین در تحقیقی که هیلی[۱۸۰] بر مبنای فرضیه حداکثر سازی پاداش و حق الزحمه مدیریت انجام داد به این نتیجه رسید که در شرایطی که بین حق الزحمه و پاداش مدیریت با ارقام سود حسابداری رابطه وجود داشته باشد ، مدیریت گونه ای از روشهای حسابداری را برمیگزیند که مدیریت سود را در پی داشته باشد. (آشاری، ۱۹۹۴)
دیگر عوامل موثر بر مدیریت سود که میتوان از آنها نام برد، پراکندگی سهامداران، طرحهای پاداش مدیران، تأمین مالی از طریق بدهی ،میزان اختلاف سود واقعی و مورد انتظار، مالکیت نهادی میباشد.
۲-۳-۱۲) رویکردهای مختلف مطالعه مدیریت سود
کاپلند۳ روش ممکن برای شناسایی رفتار مدیریت سود را به شرح زیر پشنهاد کرده است:
۱- تحقیق مستقیم از مدیران به روش مصاحبه، مشاهده و پرسشنامه
۲- تحقیق از افراد مستقل حرفهای (نظیر اعضای AICPA)
۳- آزمون اطلاعات مشاهدهای (تاریخی)
روش آزمون اطلاعات مشاهدهای که در متون تخصصی روش تحقیق با عنوان روش پیش رویدادی از آن نام برده شده است. با بهره گرفتن از مدلهای مختلفی در تحقیقات و مطالعات مربوط به مدیریت سود به کارگرفته شده است. (ایراندوست، ۱۳۷۹)
۱- رویکرد سنتی : بسیاری از محققین از چارچوب نظری یکسانی در تحقیقات مدیریت سوداستفاده کرده اند. در این چارچوب که در واقع می تواند توصیف تمامی مدلهای سنتی باشد یک محور اصلی وجود دارد که فرض می کند هر گاه نوسان پذیری سود (از طریق یک متغیر هموار کننده) بر اساس یک مدل مورد انتظار کاهش داده شود میتوان نتیجه گیری کرد که مدیریت سود رخ داده است.
اولین مشکل مدل این است که آزمونها نیازمند طراحی یک مدل مورد انتظار برای سودهای مدیریت شده است که در واقع کاری پیچیده و تا حدی ذهنی است، زیرا ممکن است مدل مورد انتظار نتواند فرایند ایجاد سری زمانی سود را به نحو مطلوب و قابل قبولی توصیف نماید.
دومین مشکل مدلهای سنتی مربوط می شود به آزمون فقط یک متغیر مدیریت سود برای جریان سودهای مدیریت شده در یک زمان معین که ممکن است به نتایج متعصبانهای منجر شود. و نهایتاً این که در برخی مطالعات اثر یک متغیر بالقوه مدیریت فقط در یک دوره مورد آزمون قرار گرفته است. (معتصمی، ۱۳۷۶)
۲- رویکرد تغییر پذیری سود: الف – مدل ایمهاف[۱۸۱]: ایمهاف با بهره گرفتن از روش های سنتی مطالعه مدیریت سود چارچوب کاملاً متفاوتی را برای شناسایی رفتار مدیریت سود ارائه نمود. در این مدل برای تشخیص رفتار مدیریت سود برای یک شرکت معین دو معیار تعریف می شود:
۱- مدیریت سود زمانی واقع می شود که یک جریان هموارسود وجود دارد و در همان زمان رابطهای ضعیف بین فروش و سود برقرار است.
۲- یک جریان هموار سود وجود دارد در حالیکه (و در همان زمان) جریان فروش ناهمواری مشاهده میشود.
مشکل این مدل آن است که تعیین نمیکند جریان هموار سود کدام است (یعنی چقدر باید هموار باشد تا آن را هموار بنامیم) و یا ارتباط ضعیف بین فروش و سود کدام است یا جریان فروش ناهموار کدام است. (بررسی، ۱۳۷۸)
ب- مدل ایکل: درچارچوب نظری مدل ایکل موسسه ای که مدیریت سود می کند را بعنوان واحدی تعریف می کند که چنین متغیر حسابداری را به گونه ای بکار میگیرد که فرایند تأثیرات آنها نوسان پذیری سود را به حداقل ممکن برساند. مدیریت سود مورد نظر در این مدل بطور مشخص مدیریت مصنوعی سود است، چون مدیریت طبیعی سود اصولاً به هیچ اقدام و یا تصمیم مدیریتی ارتباط ندارد.
مدل ایکل تغییر پذیری سود را با تغییرپذیری فروش مقایسه می کند. منطق اصلی بکار رفته در این مدل به رفتار هزیههای ثابت برمیگردد. و به عبارت دیگر وجود هزینههای ثابت باعث می شود تا در حالت عادی (حالتی که هیچ نوع دستکاری در سود صورت نگرفته باشد) تغییر پذیری سود بیشتر از تغییر پذیری فروش باشد. یعنی با افزایش هزینههای ثابت درجه اهرام عملیاتی نیز افزایش یافته و فاصله بیشتری از ۱ میگیرد. با شاخص ایکل برای تشخیص شرکتهای که مدیریت سود می کنند در یک نمونه آماری شرکت هایی مورد شناسایی واقع میشوند که به طور کامل در این اقدام موفق بوده اند. (آشاری، ۱۹۹۴)
رویکرد اقتصاد دوگانه : یکی از راههای مطالعه شرکتها به شیوهای سازمان یافته از طریق دیدگاه اقتصاد دوگانه امکان پذیر میباشد. آوریت[۱۸۲]، بلوستون و مورخی و استیونسن[۱۸۳] توضیح می دهند که سرمایه داری آمریکا (یا به عبارتی سرمایه داری هر کشور) دارای یک اقتصاد دو بخشی است که به بخشهای محوری و جانبی صنعت تقسیم می شود. بخشهای محوری به صنایعی گفته می شود که بافت سیاسی و اقتصادی آمریکا (یا هر کشوری) را در برگرفته و بیشترین منابع مالی را به خود اختصاص داده است. ازخصوصیات بخشهای محوری صنعت میتوان به فعالیتهای تولیدی کالاهای با ارزش، تولید کالاهای انحصاری، صنایع مادر، تجارت کالا به صورت عمده و سود دهی بالا اشاره کرد.
بخشهای جانبی به صنایعی اطلاق می شود که تقریباً خصوصیات بیان شده قبلی را ندارند. این نوع صنایع، بخشهای کشاورزی کم بازده، صنایع تولیدی کم ارزش، خدمات غیر تخصصی یا نیمه تخصصی را دربرمیگیرند، در ضمن این شرکتها فاقد دارایی و قدرت سیاسی لازم برای سوددهی هستند. (معتصمی، ۱۳۷۶)
۴- شاخص نسبت RSI، طبق این شاخص میانگین تفاوت بین نسبتهای مالی شرکت با نرخهای صنعت مربوط میباشد که روشهای آماری مورد استفاده شامل آمار توصیفی، آزمون آنالیز واریانس میباشد. بدین ترتیب اگر شاخص مدیریت سود نسبت مثبت باشد آن شرکت به عنوان مدیریت سود و در غیره این صورت (منفی یا صفر) در طبقه غیر مدیریت سود طبقه بندی میگردد. (شباهنگ و همت فر، ۱۳۸۴)
بخش سوم: پیشینه پژوهش
در این بخش با توجه به موضوع بحث به برخی از پژوهشهای انجام شده در داخل و خارج از کشور اشاره خواهد شد:
۲-۴-۱) تحقیقات خارجی
دارابی و همکاران،(۲۰۱۲) [۱۸۴]۱به بررسی ارتباط بین سرمایه فکری و مدیریت سود در ۱۵۸ شرکت فعال در بورس پرداختند. تعداد مشاهدات محقق ۹۴۸ مشاهده و سرمایه فکری دارای سه مولفه و مدیریت سود هم بواسطه قدر مطلق اقلام نعهدی اختیاری بوده است. آزمون های آماری نشان می دهد که سرمایه های فکری و مؤلفه سرمایه انسانی تاثیر مثبت قابل توجهی بر کیفیت سود داشته که نتیجه آن است که سرمایه های فکری نقش مثبت در فعالیت های مالی و گزارش دهی دارد
شنتای و تونگ چن،(۲۰۰۸)[۱۸۵] در تحقیق خود تحت عنوان” یک مدل ارزیابی جدید برای سرمایه فکری بر اساس محاسبات متغیر زبانی ” یک مدل جدید را برای ارزیابی سرمایه فکری بوسیله ترکیب رویکرد فازی ۲-tuple با روش تکنیک تصمیم گیری چند متغیره (MCDM) ارائه کرده و برای شرکتهای پیشرفته تخصصی در تایوان آزمون کرده اند. در این تحقیق با استفاده پرسشنامه چند متغیره و با دو طیف مجزا، داده ها را جمعآوری و با بهره گرفتن از مدلهای برنامه ریزی فازی، اجزای سرمایه فکری را در شرکتها اندازه گیری نمودند.
بوزبورا و بسکث،(۲۰۰۷)[۱۸۶] در مقالهای تحت عنوان “اولویت بندی شاخص های اندازه گیری سرمایه فکری و انسانی شرکت با بهره گرفتن از AHP فازی” شاخص های اندازه گیری سرمایه فکری را با بهره گرفتن از AHP فازی اولویت بندی کردند و نتایج تحقیق نشان داد که خلق و انتشار ارزشهای استراتژیک در سازمان مهمترین شاخص سرمایه فکری میباشد.
گارسیا و مارتینز،(۲۰۰۷)[۱۸۷] در تحقیقی تحت عنوان “استفاده از اطلاعات سرمایه فکری در تصمیم گیری سرمایه گذاری؛ یک مطالعه تجربی با بهره گرفتن از تحلیل گزارشات” در یک مطالعه تجربی به بررسی ارتباط بین اطلاعات سرمایه فکری استفاده شده در تصمیمات سرمایه گذاری در شرکتهای اسپانیایی پرداختند. در این تحقیق، آنها گزارشات تحلیلی مورد استفاده تحلیلگران را بصورت درونزا مطالعه کرده و دریافتهاند که تحلیلگران در تصمیمات سرمایه گذاری خود از گزارشات و اطلاعات سرمایه فکری شرکتها استفاده می کنند، همچنین آنها دریافتند که تحلیلگران از این اطلاعات در تجزیه و تحلیل شرکتهایی که دارای سودآوری بالایی میباشند، استفاده می کنند.